شرح و تفسیر غزل شماره 72 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
راهِ عشق ، راهی است که هیچگونه نهایت و پایانی ندارد و در این راه جز تسلیم جان ، چاره نیست . یعنی کسی که به راهِ عشق قدم نهاد باید از جان بگذرد تا به مطلوب واصل گردد . [ کناره = در اینجا یعنی پایان و انتها / بسپارند = تسلیم شدن / چاره = علاج و درمان ]
هر وقت دل به عشق بسپاری ، آن زمان ، زمانِ خوش است یعنی آن دمی که عاشق می شوی بهترین کار است و در کارِی که خیر است حاجتِ به هیچ استخاره ای نیست . حاصل کلام : دل به عشق دادن یک مصلحت خیر است و در این باره معطلی برای استخاره و تأخیر جایز نیست . [ گه = مخفف گاه به معنی وقت / استخاره = طلب خیر و خوبی یک چیزی ]
ما را از اینکه عقل مانعِ عاشق شدن است و عشق را منع می کند نترسان . می بیار که در ولایت ما عقل ، شحنه ای است که لیاقت و شایستگی کار را ندارد یعنی هیچ کاره است . یعنی مراد این است که در کارخانۀ عشق ، عقل نفوذ ندارد .
خواجه عقل را شحنه گفته و خسرو دهلوی عشق را :
عشق تو شحنه ای است که سلطان عقل را / موی جبین گرفته به چاوشی آورد
یعنی عشق و عقل از اضدادند . زیرا عشق جری و بی پروا است اما عقل خایف و وهام . عاشق کارش از روی عقل نیست بلکه هر چه مقتضای عشق باشد ، عاشق عاملِ آن است .
از چشم خود سؤال کن که ما را که می کشد یعنی آن که ما را هلاک می کند چشم تو است . نه طالع گناهی دارد و نه ستاره جرمی مرتکب شده . پس این همه شکایت ما از چشم تو است نه از طالع و ستاره . [ جُرم = گناه / که = چه کسی ]
آن جانان را چون هلال با چشمِ پاک می توان دید پس هر چشم جلوه گاهِ آن ماه پاره نیست یعنی جای جلوۀ او نیست . خلاصه او جسم لطیف است و برای دیدن جسمِ لطیف ، چشمِ لطیف بایست . [ دید = دیدن / دیده = چشم / جلوه = با ناز و فخر راه رفتن ( منظومه لامعی چلبی ) ]
طریقه رندی را فرصت بشمار زیرا این نشانِ رندی چون راهِ گنج برای همه کس واضح و آشکار نیست یعنی این یک سعادت است که چون دفینه برای هر کس میسر نمی شود .
گریه حافظ به هیچ وجه به تو تأثیر نکرد . حیرانم از آن دل که در سختی کمتر از سنگ خارا نیست . [ نگرفت = تأثیر نکرد / روی = در اینجا به معنای طریق و وجه آمده / خاره = سنگ سیاره را گویند ]
دکلمه غزل شماره 72 دیوان حافظ شیرازی
به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :
به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد
نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .
پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .
بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .
یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت
تخلص خواجه ، حافظ است . و …
متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…