شرح و تفسیر غزل شماره 59 دیوان حافظ شیرازی

شرح و تفسیر غزل شماره 59 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر غزل شماره 59 دیوان حافظ شیرازی

شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازی

کتاب : دیوان اشعار

قالب شعر : غزل

آدرس شعر : شرح و تفسیر غزل شماره 59 دیوان حافظ شیرازی

متن کامل ابیات 1 الی 8

1) دارم امیدِ عاطفتی از جناب دوست / کردم جنایتی و امیدم به عفوِ اوست

۲) دانم که بگذرد ز سرِ جرمِ من که او / گر چه پری وشست ولیکن فرشته خوست

۳) چندان گریستیم که هر کس که برگذشت / در اشکِ ما چو دید روان گفت کاین چه جوست

4) هیچ است آن دهان و نبینم ازو نشان / مویست آن میان و ندانم که آن چه موست

۵) دارم عجب ز نقشِ خیالش که چون نرفت / از دیده ام که دَم به دَمش کار شُست و شوست

۶) بی گفت و گوی زلفِ تو دل را همی کشد / با زلفِ دلکش تو کرا رویِ گفت و گوست

7) عُمریست تا ز زلفِ تو بویی شنیده ام / زان بوی در مشامِ من هنوز بوست

8) حافظ بَدَست حالِ پریشانِ تو ولی / بر بویِ زلفِ یار پریشانیت نکوست

شرح و تفسیر غزل شماره 59 دیوان حافظ شیرازی

دارم امیدِ عاطفتی از جناب دوست / کردم جنایتی و امیدم به عفوِ اوست


گناهی کرده ام امّا از حضور دوست امید مرحمت دارم . و امیدم به عفو او است . یعنی امید مرحمت و شفقت را از دوست قطع نمی کنم زیرا که کریم الشأن و عالی جناب است و اگر چه من گناهکارم ولی امید به غفران و عفوش دارم . [ عاطفت = شفقت / جناب = حول و اطراف خانه / جنایت = گناه ]

دانم که بگذرد ز سرِ جرمِ من که او / گر چه پری وشست ولیکن فرشته خوست


می دانم که از سرِ گناهم می گذرد یعنی از گناهم چشم می پوشد زیرا جانان گر چه مانند پری زیباست ولی خلق خوش فرشته را دارد یعنی مثل پریرویان بد خلق نیست و خلق و خوی خوش فرشته را دارد . [ جرم = گناه / پری وش = وش از ادات تشبیه است ، مانند پری ]

چندان گریستیم که هر کس که برگذشت / در اشکِ ما چو دید روان گفت کاین چه جوست


از عشق جانان بقدری گریه کردم که هر کس جریان اشکِ ما را دید . حیرت زده گفت : این چه چشمه است . یعنی در عشق جانان آنقدر به ما گریه و بکاء دست داد که از اشکِ چشم مان ، سیلاب و جویبار پیدا شده و روان گشت به حدی که هر کس آن را دید گفت این چه جوی است .

هیچ است آن دهان و نبینم ازو نشان / مویست آن میان و ندانم که آن چه موست


دهان جانان هیچ است که از او نام و نشانی نمی بینم و میانش هم موی است اما نمی دانم که آن چه موست . [ هیچ است آن دهان = دهان را به اعتبار کوچکی اش به هیچی وصف کرده ]

دارم عجب ز نقشِ خیالش که چون نرفت / از دیده ام که دَم به دَمش کار شُست و شوست


از نقشِ خیالِ جانان عجب دارم که چگونه از چشمم نرفت با اینکه دائماََ کارش شست و شو است . یعنی من که از اضطراب عشق این همه گریه می کنم و از چشمم این همه چشمه ها جاری می شود . تعجب می کنم که چگونه نقشِ خیالت با این همه اشک و شست و شو پاک نمی شود و نمی رود .

بی گفت و گوی زلفِ تو دل را همی کشد / با زلفِ دلکش تو کرا رویِ گفت و گوست


زلفت بی گفت و گو یعنی بدون علت و بی سبب دل می برد . پس با این زلفِ دلربا برای تو ، چه کس را با تو روی گفت و گو است . یعنی زلفت که بی گفت و گو دل دیوانه را خود به خود جلب می کند پس چه کسی مجال گفت و گو با زلفِ دلکش تو دارد . [ گفت و گو = سخن ، حرف / دلکش = دلربا ، جلب کننده ]

عُمریست تا ز زلفِ تو بویی شنیده ام / زان بوی در مشامِ من هنوز بوست


دیر زمانی است که بوی زلف تو به مشام من رسیده است ولی هنوز آن بو در مشامم باقی است . یعنی بوی زلفت بقدری مؤثر است که بعد از گذشت زمانی هنوز آن بو را حس می کنم و از مشامِ خاطرم هرگز نمی رود . [ عمری است = زمانی ، مدتی / مشام = عضوی در دماغ که بو را حس می کند / هنوز = الآن / شنیده = در اینجا به معنی بوییده ]

حافظ بَدَست حالِ پریشانِ تو ولی / بر بویِ زلفِ یار پریشانیت نکوست


ای حافظ ، حالِ پریشان و نابسامان تو خوب نیست اما به امیدِ زلفِ جانان یا به سبب بوی زلف جانان این پریشانیت بهتر است . یعنی اگر چه به واسطۀ پریشانی از فراق حالت بَد است اما به امید جمعیت وصال این پریشانی به نفع تو است . زیرا که پایان فراق ، وصال است .

دکلمه غزل شماره 59 دیوان حافظ شیرازی

دکلمه غزل شماره 59 دیوان حافظ شیرازی

زنگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی

به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :

به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد

نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .

پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .

بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .

یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت

تخلص خواجه ، حافظ است . و …

متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی

متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح سودی بر حافظ – جلد اول – ترجمۀ عصمت ستارزاده – انتشارات نگاه
Tags:
فقیه

Share
Published by
فقیه

Recent Posts

غزل شماره 14 دیوان غزلیات شمس تبریزی / شرح و تفسیر

1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…

1 سال ago

غزل شماره 172 دیوان غزلیات سعدی شیرازی / شرح و تفسیر

1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…

1 سال ago

غزل شماره 13 دیوان غزلیات شمس تبریزی / شرح و تفسیر

1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…

1 سال ago

غزل شماره 171 دیوان غزلیات سعدی شیرازی / شرح و تفسیر

1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…

1 سال ago

غزل شماره 12 دیوان غزلیات شمس تبریزی / شرح و تفسیر

1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…

1 سال ago

غزل شماره 170 دیوان غزلیات سعدی شیرازی / شرح و تفسیر

1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…

1 سال ago