شرح و تفسیر غزل شماره 53 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
من آن کسم که گوشۀ میخانه خانقاهِ من است . و دعا کردن به پیرِ مغان هر سحر وردِ من است . [ منم = من آن کسم / خانقاه = خانگاه ، تکیۀ صوفیان را گویند / صبحگاه = هنگام صبح ]
اگر من ترانه و آواز جنگِ صبوح ندارم چه باک ، زیرا عذرخواهی من به صباح برایم همان نوای چنگ و ارغنون است . یعنی اگر با چنگ و نای و عود و سازهای دیگر ذوق و صفایی ندارم . در عوض هر سحر اذکاری که می کنم و توبه و استغفاری که می نمایم و اورادی که می خوانم . برایم نوای چنگ و نای و ارغنون است . [ در این بیت «صبوح» را مجازاََ به معنی «صباح» گرفته است و اِلّا صبوح به معنی « هنگام صباح باده نوشیدن » است / نوا = آواز و نغمه / عذرخواه = کسی که پوزش می خواهد ]
به حمدالله از گدا و شاه فارغم . چون پادشاه من آن گدایی است که ملازم خاکِ درِ دوست است . یعنی از پادشاهان و گدایان دنیا فارغم ، پس پادشاهِ من آن گدای بی نوایی است که ملازمِ آستانۀ جانان است .
غرضم از مسجد و میخانه ، وصال شما است و خدا ، گواهِ من است که خیالی و فکری جز این ندارم . یعنی هر کجا باشم وصال تو در فکر و خیالم است .
مگر با شمشیر اجل خیمۀ وجودم را بر کنم . واِلّا رمیدن از درِ دولت ، عادت و طریق من نیست . یعنی اگر بمیرم که درِ جانان را ترک نمایم . زیرا دولت در این در و سعادت در این باب است . [ خیمه = چادر را گویند ولی در اینجا «خیمه وجودمان» مراد است / رمیدن = ترس توأم با فرار ]
از آن زمان که به آستان جانان رو نهادم . مقام و تکیه گاهم یعنی قرارگاهم از فلک شمس بالاتر شده است . یعنی به کمال اوجِ عزت و رفعت رسیدم . [ فراز = بالا / مسند = تکیه گاه / فراز مسند خورشید = مراد فلک چهارم که فلک خورشید است ]
دلبر بی وفا را دوست داشتن گناه است . اما این گناه را من به اختیار خود مرتکب نشده ام . چون در عشق دلبر من بی اختیارم . اما تو حافظ ، شرط ادب را رعایت کن و بگو این گناه از خودِ من است . یعنی بگو که جانان بی وفا را من به اختیار خود انتخاب نمودم و دوستش دارم و در این خصوص ، جزیی اختیار در دست من بوده است . [ غرض این است که اختیار را به کل سلب ننماید که مذهب جبر لازم آید . ]
دکلمه غزل شماره 53 دیوان حافظ شیرازی
به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :
به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد
نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .
پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .
بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .
یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت
تخلص خواجه ، حافظ است . و …
متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
ا
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…