شرح و تفسیر غزل شماره 51 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
لعل به خون تشنه و تر و تازه ، لب یار من است . و برای دیدن لب یار یا برای دیدن خودِ جانان و یا بعد از دیدن جانان و یا لب جانان ، کارِ من جان دادن است . [ لعل = اسم یک گوهر مشهور و معین / سیراب / در لغت به معنی از آب سیر گشته ولی مجازاََ به معنی طراوت و لطافت است / به خون تشنه = تشنه خون ، عبارت است از سرخی زیاد ]
از آن چشمان سیاه و مژگانِ دراز ، شرمش باد هر آن که دلبری و شیوۀ آن جانان را دیده و با وجودِ این در انکار من است . یعنی شرمنده باد آن کسی که سود او جنون و رسوایی مرا انکار می کند . زیرا جانان با آن چشم و مژگان به هر که توجه کند . اسیر کمند عشق می کندش و بعد از عشق دیوانگی و جنون ضروری است . [ برخی گویند : غرض از انکار من یعنی عشق مرا انکار می کند . یعنی گوید تو عاشق نیستی ]
ای ساربان رخت و اثواب مرا از دروازۀ شهر بیرون مبر ، زیرا سر کوی آن جانان شاه راهی است که هم آنجا سر منزل دلدار من است . یعنی مسیر و گردشگاهش است . زیرا آن محله و آن سر کوی ، مجمع دلبران است . پس در اینصورت آنجا را ترک می کنی کجا می روی . [ ساربان = شتربان / رخت = اثواب خانه / دروازه = درهای محله که شب ها برای ایمن ماندن از ورود دزد بسته می شود / شاهراه =یعنی بهترین راه زیرا شاه به معنای بهتر و خوب است / سر منزل = ابتدای محل نزول ]
غلام طالع خود هستم که در این قحطی وفا ، یعنی در دورانی که کسی به کسی وفا نمی کند . این از اقبال من است که عشق و محبت آن لولی مرا بی اختیار به خود جذب نموده ، عاشق خود کرده است . [ قحط = نایاب / قحط وفا = کسی به کسی وفا نکند / لولی = نام طایفه ای از کولیان عجم است که مابین شیراز و اصفهان ییلاق قشلاق دارند / سرمست = سرخوش ]
طبلۀ عطر گل ، مراد خود گل است و زلف عبیر افشان ، باز هم مراد خود گل است ، یک فیض جزیی است از بوی خوش عطار من . یعنی گل ، بوی خوش و معطر خود را از جانان من استقاضه کرده است . حاصل کلام : بوی خوشی که در گل وجود دارد یک شمه و یک ذره از بوی خوش جانان من است . [ طبله = تقریباََ مثل طبق است ولی گرد نیست / فیض = در اصطلاح بهره و نفعی به کسی رسیدن ]
ای باغبان مرا چون نسیم از درِ باغ مَران . یعنی نسیم ، درِ باغ قرار نگرفته زود می گذرد . پس حالا مرا هم مانند نسیم مکن . یعنی زود از درِ باغ مرانم . بلکه بگذار وارد باغت شوم و آن را سیر و تماشا نمایم و در گوشه ای از آن قرار بگیرم . زیرا آب گلزار تو از اشک چون گلنار چشم من است . یعنی باغت از اشک چشم من سیراب می شود . [ باغبان = باغ چی یا باغچه چی ]
چشمان چون نرگس او که طبیب دلِ خستۀ من است . برای مداوا از لب یار شربت گلابدار برایم تجویز کرده است .
آنکه در طرز و اسلوب غزل گفتن به حافظ نکته آموخت . یار شیرین بیان و نادره گفتار من است . [ طرز = نمط و اسلوب / نادره گفتار = مراد از کسی که سخنان او را کسی دیگر نتواند بگوید ]
دکلمه غزل شماره 51 دیوان حافظ شیرازی
به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :
به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد
نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .
پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .
بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .
یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت
تخلص خواجه ، حافظ است . و …
متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
ا
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…