شرح و تفسیر غزل شماره 35 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
برو به کار خودت ای واعظ ، به من نصیحت کردن و سرم داد زدن برای چیست ؟ من دلباخته ام و این دل من است که از نظم و انتظام خارج شده یعنی حال عادی و طبیعی خود را از دست داده است . به تو چه رسیده است که این همه ملامتم می کنی و فریاد به سرم می زنی . از عاشقی و رسوایی من به تو چه زیانی می رسد و از این کار چه زحمتی به تو می رسد .
میان او که حق تعالی آن را از هیچ آفریده است . مسئله ای مشکل است که هیج مخلوقی از خلائق آن را فتح نکرده است . [ میان = کمر و وسط هر چیزی اما در اینجا منظور کمر است / دقیقه = یک شصتم ساعت است اما در اینجا عبارت از مسئلۀ مشکل می باشد / نگشادست = باز نکرده است ]
مادام که لب جانان مرا به کام چون نای نرساند . نصیحت تمام مردم دنیا در گوشم چون باد است . یعنی مادام که وصلت جانان برایم میسر نشود هر نوع پند و نصیحت در راه عشق موثر نمی شود . [ کام = در اینجا به معنی مراد آمده است ]
گدای محلۀ تو از هشت خلد یا از هشت بهشت بی نیاز است و اسیر بندِ تو ، یعنی گرفتار زلفِ تو از دو عالم آزاد است . [ آزاد = حُر / گدا = فقیر و مفلس ]
اگر چه مستی عشق و سرخوشی آن خرابم کرد . اما بنیاد وجودِ من از آن خرابی ، آباد است . یعنی خرابی از عشق در حقیقت معموری است . [ اساس = بنیاد و پایه / آباد = معمور ، تازه و باطراوت ]
ای دل از جور و ستم یار ناله مکن . زیرا که یار همین را نصیب تو کرده است و این خود از یار ، عدل محض است . با این که یار همین را نصیب تو کرده است و این را داده است . مراد این است ، هر چه یار به تو داده است چه عدل و چه ظلم ، آن عطیه محض و احسان است و شکایت از آن جایز نیست . [ بیداد = ظلم / در عبارت « و این داد است » جایز است دو معنا داشته باشد یکی به معنای عدل و دوم به معنای «داده» که «ها» رسمی آن حذف شده است ]
برو ای حافظ ، افسانه های زائد مخوان و شعبده بازی در نیاور و افسون مَدَم یعنی به کارهای غیر ضروری مرتکب مشو . زیرا از این قبیل افسانه و افسون در خاطرم بسیار است . [ فسانه = مخفف افسانه است / فسون = مخفف افسون به معنای حیله و مکر و در اینجا به معنی زیر لب خواندن است ]
دکلمه غزل شماره 35 دیوان حافظ شیرازی
به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :
به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد
نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .
پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .
بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .
یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت
تخلص خواجه ، حافظ است . و …
متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
ا
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…