شرح و تفسیر غزل شماره 34 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
رواق و منظر چشم من ، مکان و قرارگاه تو است . پس حالا کرم کن و روی چشم من قرار بگیر که خانه ، خانۀ تو است . یعنی چشمم غیر از تو به کسی نگاه نمی کند و به جز تو کسی را قبول ندارد . پس ایوان تو و مسند تو شده است و از قرارگاه خود به جایی دیگر مرو . [ رواق = طاق نمای جلو خانه ، چارطاق بزرگ / منظر = محل نگاه و نظر کردن / آشیانه = لانه پرندگان / فرود آ = در اینجا یعنی روی چشم من قرار بگیر ]
با لطافت خال و خط ، دل عارفان و عاشقان را ربودی . لطیف های عجیب زیر دام و دانۀ تو است . یعنی برای شکار عارفان و عاشقان ، آن خالِ لطیف را دانه و آن خطِ زیبا را دام قرار داده ای .
ای بلبل سحری ، دلت به به وصل گل خوش باد . یعنی وصال گل برایت مهیا باشد . زیرا در چمن تمام اصوات عاشقانه و ترنمات از تو است . غیر از تو از کسی چنین ناله های سوزناک و دردناک و موثر شنیده نشده است . یعنی کسی چنین ناله ها را ندارد و هیچ کس غیر از نغمات تو به آواز دیگر گوش نمی دهد . خلاصه آوازِ دیگران نسبت به صوت تو هیچ است .
درمان و چارۀ دل ما را با لبت کن . زیرا آن معجون مفرح که از جوهر یاقوت حاصل شده مخصوص خزینۀ شاهانۀ تو است و غیر از تو پیشِ کسی پیدا نمی شود .
اگر چه از عزت و سعادت ملازمت در دولتت به علت ضعف جسمانی و بیماری عاجزم و مقصر . ولی جان پاک و خالص ، خاک آستانه تو است . یعنی اگر چه من مانند سایر عشاق که ملازم آن آستان اند ، به پاهایشان ثقلت و مضایقه داده و گستاخانه در پیشگاه کبریا ظاهر می شوند ، نیستم و به حضورت نمی رسم اما جان و دل ، آنی از ملازمت خاک آن آستانۀ کیمیا آثار فراغت ندارد . [ مراد از تقصیر ، عجز است ]
من آدمی نیستم که دل پاک و خالص خود را به هر شوخ و شنگی دهم . بلکه در خزانۀ دل با مُهر و نشانِ تو ممهور شده . زیرا درون و بیرون آن را تو تصرف کرده ای و در اختیار تو است . خلاصه، دل در برابر کسی کوچک نمی شود و غلام کسی هم نمی شود مگر در برابر شاهی عالی مقام چون تو ، زیرا دل طالب عالی جناب است .
ای شهسوار شیرین و لذت بخش تو چه وجود شریف و چابک و چالاکی ، که فلک چون اسب وحشی ، رام و مطیع تازیانۀ تو شده و سرکشی نمی کند . یعنی در تو قدرتی هست که فلک را هم مسخر کرده ای . [ لعبت = در اینجا به معنای چابک و چالاک می باشد / شهسوار = پادشاهی که سوار اسب است / توسن = وحشی ]
تنها من نیستم که گول فریب تو را می خورم بلکه فلکِ حیله باز و حقه باز از این حیله های رنگارنگ که در انبانۀ بهانه تو است می لغزد و می افتد . یعنی در فریب دادن عشاق ، تو به قدری مکاری و غداری که فلک با این همه حیله بازی و عیاری فریب تو را می خورد . پس چه برسد به عشاق بیچاره . [ شعبده باز = حقه باز و چشم بند / سپهر = فلک / حیل = جمع حیله / انبانه = کیسه چرمی از چرم خام ]
آواز تو در مجلس ، فلک را برقص در می آورد . زیرا ترنمات سخنان شیرین و لذیذ ، شعر شیرین حافظ است . حاصل مطلب اینکه ، تو که در مجلس ، شعر حافظ را به نغمه و تونم در می آوری . آوازت فلک را به رقص در می آورد . زیرا آن آواز تو از دو چیزِ شیرین و مطبوع ترکیب یافته . یکی دهان لذیذت و دومی شعر شیرین حافظ .
دکلمه غزل شماره 34 دیوان حافظ شیرازی
به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :
به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد
نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .
پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .
بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .
یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت
تخلص خواجه ، حافظ است . و …
متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
ا
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…