شرح و تفسیر غزل شماره 25 دیوان حافظ شیرازی
شرح و تفسیر غزل شماره 25 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
گُلِ سرخ باز شد و بلبل فریاد و افغان را از سر گرفت . حالا دیگر صلای باده نوشانه است ای صوفیان باده نوش هنگام عیش است و عشرت . [ حمراء = مونث احمر است به معنی قرمزی و صفت گل است اگر چه گل مونث نیست . بلبل مست = مستی بلبل از فریاد و فغان بی اختیار گشتن اش است . صلای سرخوشی = دعوت به سرخوشی و باده نوشی است که خطاب استهزا است و مراد صوفیان متظاهر و ریایی است نه صوفیان حقیقی ]
اساس توبه که در استحکام مثل سنگ محکم بود . نگاه کن که قدح شیشه ، آن را چگونه شکست . یعنی یک پیاله می ، توبۀ به آن محکمی را عجب شکست . [ اساس = پایه و بنیاد . زجاج = شیشه و زجاجی منسوب به شیشه است . طرفه = عجب ]
باده بیار که در بارگاه استغناء جانان ، پادشاه و گدا و مست و هشیار یکسانند . زیرا همگی طالب اویند . پس استغنایش به همه برابر است . یعنی در نزد جانان تمام عشاق یکسانند و به هیچکدام احتیاج ندارد . [ بارگاه = بار به معنی اجازه و گاه ظرف مکان است پس بارگاه محل اجازه است . چون ورود به آستانۀ شاهان و امراء و بزرگان موقوف به اجازه است . پاسبان = نگهبان . هشیار = بیدار و زیرک ]
چون از این خانه دو در انتقال و رحلت ضروری است . پس با این وضع ، رواق و طاق معیشت چه اعلا و چه ادنی هر دو یکسان است . پس وقتِ مرگ مقرر است . در دنیا چه با شوکت و جلال زندگی نمایی و چه فقیر باشی هیچ تفاوت نمی کند . حاصل کلام اینکه ، در این عالم فانی ، آن که زندگی اعلا داشته و آن که در نهایت سختی بوده . هر دو می میرند . پس هر طور پیش آید باید ساخت . [ رباط = مراد دنیا است که از یک در دیگرش بیرون می روی . یعنی یک درش به حیات و در دیگرش به ممات باز می شود . رحیل = رحلت . رواق = طاق نمای جلو خانه . طاق = سقف ]
زندگی این دنیا توام با رنج و زحمت است و بدون رنج میسر نمی شود . زیرا عهد الست را با بلا بسته اند یعنی از روز ازل ، برای فرزندان آدم بلا و مشقت مقدر شده است و حکم ازلی تغییر پذیر نیست و حتما باید آنچه مقدر شده ، هر کسی آن را ببیند . [ عهد الست = اشاره است به آیه 172 سوره اعراف که می فرماید : « و بیاد آر هنگامی که خدای تو از پشت فرزندان آدم دریۀ آنها را برگرفت . و آنها را بر خود گواه ساخت که ایا من پروردگار شما نیستم ؟ همه گفتند بلی . ما به خدایی تو گواهی دهیم . که دیگر در روز قیامت نگویید ما از این واقعه غافل بودیم » ]
به هست و نیست این دنیا ، خاطر خود را آزرده مکن بلکه خوش دل باش . یعنی خاطر خود را شاد نگهدار . زیرا هر کمالی که در دنیا وجود دارد . عاقبتش نیستی و فنا است . حاصل کلام اینکه ، نهایت هر کمال ، زوال است . پس به خاطر اینکه من فلان چیز دارم و فلان چیزم نیست . خاطر خود را مشوش مکن . [ ضمیر = خاطر . سرانجام = عاقبت ]
عظمت و هیبت آصف بن برخیا و اسبِ بادی که تخت سلیمان را حرکت می داد و دانستن زبان مرغان ، تماماََ از بین رفت . یعنی آصف (وزیر سلیمان) از این همه شکوه و جلال و بلکه بالاتر از اینها و یا خود حضرت سلیمان که مالک همه اینها بود هیچ فایده نبرد . یعنی در دنیا باقی نماند و فانی شد . [ مراد از خواجه در مصراع دوم ، جایز است که آصف باشد زیرا در عجم به وزراء خواجه اطلاق می شد و یا ممکن است خودِ حضرت سلیمان باشد که مجازاََ خواجه اطلاقش کرده . اسب باد = مراد حرکت تخت سلیمان به وسیله باد است . منطق طیر = زبان مرغان و طیور و وحوش که حضرت سلیمان می دانست . طرفه = فایده ]
با بال و پری که داری از راه در مرو . یعنی به واسطۀ قدرت و توانایی دنیوی از راه مستقیم منحرف مشو و از حدِ اعتدال خارج مشو . زیرا تیرِ پرتابی ، یکه زمان که اوج گرفت عاقبت به خاک نشیند . حاصل کلام اینکه ، هر بلندی یک پستی و هر سربالایی ، سرازیری دارد . پس آدمی باید با اعتدال رفتار کند که به زحمت نیافتد . [ هوا گرفت = اوج گرفت ]
ای حافظ ، زبان قلم تو چگونه شکرِ آن را به جا آورد . یعنی چگونه شکرِ آن حال و آن معنا را بگوید که سخنان گفته تو را دست به دست می گردانند . یعنی آن الفاظ و معانی گوهربار که از نوک قلمت تراوش می کند و مردم آنها را دست به دست می گردانند . زبان قلم تو چگونه شکر آن را ادا کند . [ کلک = در لغت تیری است از نی و در اصطلاح به قلم اطلاق می شود ]
دکلمه غزل شماره 25 دیوان حافظ شیرازی
به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :
به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد
نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .
پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .
بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .
یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت
تخلص خواجه ، حافظ است . و …
متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
ا
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…
View Comments
بسیار عالی و بی نظیر از همه نظر . کاش نرم افزارش رو هم میگذاشتید تا بصورت افلاین هم میشد استفاده کرد
بسیار ممنونم از سایت ارزشمندتون