شرح و تفسیر غزل شماره 21 دیوان حافظ شیرازی
شرح و تفسیر غزل شماره 21 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
دل و دینم به هوای عشق رفت . دلبر هم به ملامت بر خاست . یعنی به جهت رسوا شدنم جانان سرزنشم کرد و گفت : با ما منشین که تو دل و دین را از دست داده و رسوا شده ای . یعنی آن سلامت که داشتی از دست داده به ملامت افتادی و از این به بعد با ما نشست و برخاست مکن که بی ننگ و نام شده ای . [ شد = در اینجا به معنی رفت . ملامت = سرزنش ، مذمت . برخاست = بلند شد ]
که را شنیدی که در این مجلس دنیا با خوشی و صلح و صفا نشست و در آخرِ صحبت با پشیمانی از مجلس بلند نشد . یعنی در این بزم دنیا هر که دو سه روزی اگر خوش باشد به دنبالش حتماََ چند روزی مغموم خواهد شد چون خلقت دنیا بر این وضع نهاده شده . [ که را شنیدی = اگر شنیدی . ندامت = پشیمانی ]
شمع اگر با زبان خود از آن رُخِ خندان لافی زد . یعنی خود را به آن رُخِ خندان تشبیه کرد و به خود بالید . شبها در برابر عشاق خود به غرامت آن لاف ایستاد . خلاصه تا صبح سر پا ایستادنش در برابر عشاق تو از روی اعتذار از گستاخی است . همین است که هم می سوزد و هم اشک می ریزد . [ غرامت = به معنی هیزم و یا هر چیز که آتش زدنش لازم است مثل دِین و دیت ]
باد بهاری در چمن به عشق جانان پیدا شد و به جانب جانان وزید . باد برخاست یعنی باد وزید . این اصطلاح در ترکی هم استعمال می شود . حاصل سخن اینکه : باد بهاری به عشق عارض جانان ، گُل را و به هوای قامت او سرو را ترک کرد . [ هواداری = محبت ]
خطاب به جانان می فرماید : تو مست بگذشتی و از ملائک به سبب تماشای تو ، فتنۀ قیامت بلند شد . یعنی ملائک غوغا کردند . یعنی مستانگی تو از بشر گذشته ، ملائک را هم به فتنه و آشوب انداخت . [ خلوتیان = جمع خلوتی منسوب به خلوت ، مقام ملائک را عالم ملکوت گویند پس مراد از خلوتیان ملکوت ملائک است . آشوب = غوغا و فتنه ]
سروِ سرکش که به قد و قامت خود فخر می کرد . پیش رفتار تو از خجالت سرش را بلند نکرد . یا در برابر رفتار تو ، یعنی سروِ سرکش که به قد و قامت خود فخر و مباهات می کرد . همین که خواست با فخر و ناز قدم بردارد . در برابر راه رفتن تو از خجلت و حیرت پا از پا بلند نکرد یعنی نتوانست حرکت کند . [ رفتار = در اینجا به معنی روش . بر نگرفت = بلند نکرد . خجلت = شرمگین . به ناز از قد و قامت برخاست = به قد و قامت خود فخر کرد . برخاست = در اینجا به معنی ایستاد ]
حافظ ، این خرقه ریا که پوشیده ای ترک کن شاید از آتش جهنم جان به سلامت ببری . زیرا از این خرقه ریا و کرامت ، آتش ظاهر شد . یعنی کسانی که خرقۀ ریا پوشیده و اظهار کرامت می کنند . رسوای عالم شدند . پس اگر تو هم این صفت را داری ترک کن که رسوای عالم نشوی . مضمون مصراع دوم ، کنایه از رسوا شدن است . [ مگر جان ببری = باشد که جان به سلامت ببری . سالوس = ریا ]
دکلمه غزل شماره 21 دیوان حافظ شیرازی
به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :
به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد
نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .
پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .
بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .
یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت
تخلص خواجه ، حافظ است . و …
متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
ا
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…