شرح و تفسیر غزل شماره 19 دیوان حافظ شیرازی
شرح و تفسیر غزل شماره 19 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
ای نسیم سحری ، آرامگاه یار یعنی استراحتگاه یار کجاست . و منزل آ ماه عاشق کش کحاست . یعنی منزل و خانه جانان عاشق کجا است . [ آرامگه = مخفف آرامگاه به معنی محل آرامش و قرار . عاشق کش = آنکه عاشق را به هلاکت می رساند . عیار = مبصر ]
شب تاریک است و وادی ایمن در پیش ، آتش طور کجا است و وعده دیدار کجا . مراد از شب تار ، شب تاریک فراق است و وادی ایمن در پیش ، یعنی سالک راه عشقیم و از آن منقطع نمی شویم و مراد از موعد دیدار ، وعدۀ وصل جانان است .
وادی ایمن = اسم دره مشهور و معین است که حق تعالی در آنجا به حضرت موسی (ع) تجلّی کرد .
طور = هر کوه را طور گویند مثل جبل ، ولی در اینجا مراد طور موسی است . که تجلی در آنجا واقع است . حضرت موسی از قوم فرعون فرار کرد و به مدینه رفت . و مدینه مملکت شعیب پیغمبر است . در آنجا به یک روایت هشت سال و به روایتی دیگر ده سال ، چوپانی حضرت شعیب را کرد . و شعیب پیغمبر در ازاء این خدمت یکی از دختران خود را به نکاح موسی درآورد . حضرت موسی (ع) بعد از سالها آرزوی صله رحم کرد و با زن خود به طرف مصر یعنی وطن اصل اش حرکت کرد . از حکمت خدا ، آن شب زن موسی که حامله بود احساس دردی کرد . اتفاقاََ شب سردی بود و احتیاج به آتش پیدا کردند . حضرت موسی (ع) در همان موقع ناگهان به جانب طور نگاه کرد و آتشی از دور به نظرش رسید . این نور ، نور تجلّی حق تعالی بود که موسی آن را به صورت آتش دید . به زنش گفت : شما اینجا باشید و من می روم آتش بیاورم . این را گفت و متوجه طرف آتش گشت . همین که به محل آتش رسید . کلام حضرت حق تعالی را شنید . ( آیه 30 ، سوره قصص )
هر که به این دنیا آمد . نقش خرابی می پذیرد یعنی علائم فنا همراه اش است زیرا خالی از تغییر نیست . در خرابات بپرسید که هشیار کیست ؟ یعنی در عالم فانی کیست که پیمانۀ اجل را نوش نکرده و با سکرات موت مست نگشته و از این دنیا نرفته است . حاصل کلام اینکه ، هر که به دنیا می آید علائم فنا همراه اش است و باقی نمی ماند و اندکی بعد می رود همانطور که ورود به میخانه مستلزم نوشیدن باده و مست گشتن است . [ نقش خرابی = علائم فنا ، زیرا هر که به این جهان می آید متغیر است و انواع اشکال را پیدا می کند . پس هر چیزی که متغیر باشد حادث و فانی است . خرابات = میخانه را گویند ولی در اینجا منظور عالم فانی است . ]
آن کس لایق مژده و شایسته بشارت است که اهل اشاره باشد یعنی آن کس لایق مژده وصال جانان است که به رموز عشق وارد باشد . چون عالم عشق نکات بسیار دقیق دارد . محرم اسرار کجا است ؟ یعنی عالم عشق ، اسرار زیاد و نکات فراوان دارد . کو محرمِ اسرار که با او مکالمه کنیم . [ محرم اسرار = کسی که شایستگی نگهداری اسرار کسی را داشته باشد ]
خطاب به جانان می گوید : نوک هر موی من با تو هزاران کار دارد . یعنی هر مویِ سرِ من هزار تعلق به تو دارد . با این وصف ما کجاییم و ملامتگر بیکار کجاست . حاصل کلام اینکه ما به تو هزار گونه علاقه و پیوند داریم . اما سرزنش کننده ، ذره ای علاقه به تو ندارد یعنی آن ملامتگر بیکار هیچ گونه علاقه و دلبستگی به تو ندارد . [ سرِ موی = نوک موی . ملامت گر = سرزنش کننده . ]
از گیسوی چین و شکن دارش بپرسید که دل غگین من کجا سرگردان و گرفتار است . یعنی دل من اسیر گیسوی معشوق است و معلوم نیست کجا در انبوه پیج و خم آن حیران و گرفتار مانده است .
عقل مان دیوانه شد . کو سلسله زلفِ مشکین جانان که با آن زنجیرش کنیم مبادا که فسادی تولید کند . دل مان هم از ما کناره گرفته یعنی از ما جدا شده است . ابروی جانان کجا است . شاید آن جا باشد . [ ز ما گوشه گرفت = از ما اعراض کرده و گوشه ای انتخاب کرده است . ابروی دلدار کجاست = کجاست آن گوشه ابروی دلدار تا ببینیم آیا دل آنجا است ]
تمام اسباب و وسائل مجلس عیش حاضر و آماده است . اما زندگی بدون یار مهیا نمی شود . پس کجاست یار که عشق با او مکمل شود . یا بدون یار ، زندگی برای مان گوارا نیست . کجاست یار که عیش با او مهیا و گوارا باشد . [ مهیا = حاضر شده ]
ای حافظ ، در چمن دنیا از جدایی و فراق آزرده مباش . فکر معقول این است که گل بی خار کجاست . یعنی واقعیتهای جهان را بپذیر . زیرا که گل بی خار و گنج بدون افعی و شادی بدون غم در دنیا وجود ندارد . [ مراد از باد خزان ، فراق و هجران است و مراد از چمن دهر ، دنیاست ]
دکلمه غزل شماره 19 دیوان حافظ شیرازی
به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :
به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد
نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .
پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .
بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .
یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت
تخلص خواجه ، حافظ است . و …
متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
ا
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…