شرح و تفسیر غزل شماره 17 دیوان حافظ شیرازی
شرح و تفسیر غزل شماره 17 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
در غم جانان از آتشِ دل ، سینۀ سوزانم بسوخت . زیرا دز این خانه آتشی بود که کاشانه را سوزاند و یا کاشانه از آن آتش سوخت . مراد از خانهِ دل و کاشانه ، سینه است . ( کاشانه = خانه زمستانی را گویند )
تنم از دوری دلبر آب شد یعنی خیلی ضعیف و نحیف و لاغر شده ام . و جانم هم از آتش عشق جانان سوخت و یا از آتش خورشیدِ رُخَش ، جانم آتش گرفت . ( واسطه = سبب . دوری = بُعد . بگداخت = بی نهایت ضعیف و لاغر . مهر = به دو معنا قابل تعبیر است یکی محبت و دیگری خورشید )
سوزش دل مرا ببین که تا چه حد است که دیشب از حرارت زیادِ اشک چشمم ، دل شمع از سر مهر چون پروانه بر من سوخت . حاصل اینکه ، سوزش دل مرا ببین که از اثر حرارت اشکِ چشمم ، دلِ شمع چون پروانه به حال من سوخت . ( مراد از آتش در اینجا حرارت است )
دلسوزی آشنایان به حال من عجیب و غریب نیست . زیرا وقتی من از حال رفتم یعنی از خود بی خود و بی قرار شددم دل یار به رحم آمد و به حال من سوخت . حاصل سخن اینکه ، دیدن آشنایان این حال مرا و دلسوزیشان از روی ترحم ، غریب نیست . غرابت در سوختن دلِ بیگانگان به حال من است .
خرقه زهد مرا ، باده از بین برد یعنی به سبب باده نوشی ، زهد را ترک کردم و خانه عقلم را هم باده سرخ ، آتش زد یعنی به سبب باده نوشی عقلم را از دست دادم و مست و لایعقل شدم . ( مراد از آب خرابات ، شراب است و مراد از آتش خمخانه ، شراب قرمز است )
از توبه ای که کردم دلم چون پیاله بشکست . یعنی بسیار نادم و پشیمان شدم و جگرم چون باده بی می و میخانه بسوخت . یعنی در آرزو و فراق می و میخانه ، جگرم چون باده جوشید و پخت . ( جوشیدن و پختن نسبت به باده مناسب است اما سوختن مناسب نیست ) ( باده = شرابی که جوش خورده باشد را باده گویند )
خطاب به جانان می فرماید : ماجرا را ترک کن و بیا که مردمک چشم من ، خرقه خود را از سر درآورده و آتش زد . یعنی ما دیگر با هم صلح کردیم و از این به بعد از گذشته ها بگذر . ( در اینجا مراد از خرقه ، جبۀ جلو بسته است به قرینه از سر بدر آوردن )
– یکی از آداب و رسوم باده نوشان اعجام است که وقتی بین دو دوست شکرآب شود یعنی کدورتی بین شان پیدا شود . آنکه طالب صلح است پیراهن خود را درآورده به شکرانه صلح آتش می زند .
ای حافظ بگو که افسانه را ترک کردم و یک نفس باده بنوش زیرا شب نخسبیدیم و شمع به افسانه بسوخت . ( مراد از شمع به افسانه سوخت یعنی شمع بیهوده و بی جا سوخت )
دکلمه غزل شماره 17 دیوان حافظ شیرازی
به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :
به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد
نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .
پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .
بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .
یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت
تخلص خواجه ، حافظ است . و …
متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
ا
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…