شرح و تفسیر غزل شماره 15 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
ای محبوب قدسی یا ای فرشته قدسی ، که بندِ نقابت را باز می کند ؟ یعنی که به تماشای دیدار مطهّرت مشرف می گردد ؟ بند کشیدن کنایه از دیدن روی محبوب است . یعنی وصالت برای که میسّر می گردد . و ای مرغ بهشتی دانه و آب تو را که می دهد ؟ یعنی مأکولات و مشروبات تو را که تهیه می کند .
خوابم از چشم رفت از این فکر جگرسوز که آغوش که خوابگاه تو شد یعنی در آغوش که خوابیده و غنوده ای .
احوالی از درویش نمی پُرسی یعنی درویش را مورد تفقد قرار نمی دهی . می ترسم که فکر آمرزیدگی و کسب ثواب نداشته باشی . یعنی از اینکه احوالی از درویش نمی پُرسی و به حالش رسیدگی نمی کنی . می ترسم که از احوال مذکور در تو نباشد یعنی فکر مورد عفو قرار گرفتن و کسب ثواب نداشته باشی .
آن چشم مخمورانه راهِ دلِ عشاق را زد یعنی با تیر غمزه و مژگان خود دل عشاق را دیوانه کرد . از این شیوه و صنعت پیداست که شرابت قتال است . یعنی از شدت مستانگی است که چشمانت دل ها را دیوانه کرد و مستانگی شدید هم از قتال بودن شراب است .
تیری که از غمزه بر دلم زدی به هدف اصابت نکرد و خطا رفت . عجبا ، فکر صائب تو بعد از این چه تدبیر کند . یک تیر دیگر هم می زند به قلبم ؟ یا اینکه اهمال نموده و ترک می کند .
هر ناله و فریاد و فغانی که کردم نشنیدی . معلوم می شود ای نگار ، پیشگاه تو خیلی بلند است و رفیع . یعنی از کمال رفعت ناله کسی به آنجا نمی رسد که بشنوی . چنانکه گفت اند : یارب غمِ ما را که به عرضِ تو رساند / کانجا که تویی باد رسیدن نتواند .
در این بادیه عشق ، سرچشمه وصال دور است . عقلت را جمع کن که غول یعنی رقیب ، تو را با دروغ گول نزند . یعنی با دادن وعدۀ وصال جانان ، تو را به تهلکه نیاندازد . [ هشدار = در اینجا به معنی عقلت را جمع کن . غول = آدم بیابانی را گویند که به عقیده عوام الناس وجود خارجی دارد ولی حدیث شریف نفی کرده است ]
ای دل عجبا که در طریق پیری یعنی هنگام پیری به چه آیین و به چه طریق سلوک می کنی . ایام جوانی تو که بیهوده تلف شد . یعنی جوانی را با غرور و جهالت گذراندی . لااقل در پیری جبران کن . [ آیین = اسلوب و قانون . باری = لااقل . شباب = جوانی ]
خواجه به قصر جانان خطاب کرده و می فرماید : ای قصری که سبب سرور و خوش حالی می باشی و منزلگه دوستی و آشنایی هستی . از خدا مسئلت می نمایم که آفت ایام خرابت نکند . [ دلفروز = باعث سرور خاطر . آفت = بلا ]
حافظ غلامی نیست که از خواجه خود بگریزد . یعنی اگر هزار بلا هم بیند از خواجه خود فراری نمی شود . حالا لطف کن و خشم و غضب را ترک کن یعنی از رویه ات عدول کن که از عتاب ات خرابم . [ حافظ از جور و جفایت تو را ترک نمی کند و از پیشت نمی رود اما از عتاب ات بیش از حد متالم است . پس حالا لطف کن و عتاب را ترک کن . ( عتاب = آزردن . بازآ = در اینجا به معنی عودت و عدول است ) ]
دکلمه غزل شماره 15 دیوان حافظ شیرازی
به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :
به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد
نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .
پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .
بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .
یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت
تخلص خواجه ، حافظ است . و …
متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
ا
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…