شرح و تفسیر غزل شماره 117 دیوان سعدی شیرازی

شرح و تفسیر غزل شماره 117 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر غزل شماره 117 دیوان سعدی شیرازی

شاعر : ابو محمد مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی

کتاب : دیوان اشعار

قالب شعر : غزل

آدرس شعر : غزل شماره 117 دیوان سعدی شیرازی

متن کامل ابیات 1 الی 13

1) ای که گفتی هیچ مشکل جز فراق یار نیست / گر امید وصل باشد ، همچنان دشوار نیست

2) خَلق را بیدار باید بود از آب چشم من / وِاین عجب کآن وقت می گویم که کس بیدار نیست

3) نوک مژگانم به سرخی بر بیاض روی زرد / قصّۀ دل می نویسد ، حاجت گفتار نیست

4) بیدلان را عیب کردم ، لاجرم بیدل شدم / آن گنه را این عقوبت همچنان بسیار نیست

5) ای نسیم صبح ، اگر باز اتّفاقی افتدت / آفرین گویی بر آن حضرت که ما را بار نیست

6) بارها روی از پریشانی به دیوار آورم / ور غم دل با کسی گویم ، بِه از دیوار نیست

7) ما زبان اندر کشیدیم از حدیث خَلق و روی / گر حدیثی هست ، با یار است و با اغیار نیست

8) قادری بر هر چه می خواهی ، مگر آزار من / زآنکه گر شمشیر بر فرقم نهی ، آزار نیست

9) احتمال نیش کردن واجب است از بهر نوش / حمل کوه بیستون بر یاد شیرین بار نیست

10) سرو را مانی ، ولیکن سرو را رفتار نَه / ماه را مانی ، ولیکن ماه را گفتار نیست

11) گر دلم در عشق تو دیوانه شد ، عیبش مکن / بدر بی نقصان و ، زر بی عیب و ، گل بی خار نیست

12) لَوحَشَ الله از قد و بالای آن سروِ سهی / زآنکه همتایش به زیر گنبد دوّار نیست

13) دوستان گویند : سعدی ، خیمه بر گلزار زن / من گلی را دوست می دارم که در گلزار نیست

شرح و تفسیر غزل شماره 117 دیوان سعدی شیرازی

ای که گفتی هیچ مشکل جز فراق یار نیست / گر امید وصل باشد ، همچنان دشوار نیست


ای کسی که دوری از یار را مشکل ترین دشواری ها می دانستی ، بدان که اگر امید رسیدن به یار وجود داشته باشد ، تحمّل جدایی او اصلاََ سخت نیست . [ همچنان = قید است به معنی همانا ، به درستی ، یقیناََ ]

خَلق را بیدار باید بود از آب چشم من / وِاین عجب کآن وقت می گویم که کس بیدار نیست


مردم باید بیدار باشند تا از سیل اشک چشم من بگریزند ، امّا شگفتا من وقتی می گریم که هیچ کس بیدار نیست تا سیل اشک مرا ببیند و بگریزد . [ آب = اشک ]

نوک مژگانم به سرخی بر بیاض روی زرد / قصّۀ دل می نویسد ، حاجت گفتار نیست


نوک قلم مژگان با سرخی خون دیدگانم بر چهره ام که به صفحه ای سفید می ماند ، حدیث دلم را می نگارد ، یعنی حال زارم از چهره ام پیداست و نیاز به بیان حال نیست . [ سرخی = مرکّبی سرخ که بدآن نویسند (لغت نامه) / بیاض = کتابچه و دفتر سفید نانوشته ]

بیدلان را عیب کردم ، لاجرم بیدل شدم / آن گنه را این عقوبت همچنان بسیار نیست


از عاشقان عیب جویی کردم ، ناگزیر خود عاشق شدم . آری ، برای عقوبت گناه عیب جویی عشّاق ، این عقوبتی که بدآن دچار آمده ام (عاشق شدن) عقوبت سختی نیست . [ لاجرم = به ناچار ، ناگزیر / عقوبت = کیفر و عذاب / بیدل = کنایه از بی قرار و شیدا و عاشق ]

ای نسیم صبح ، اگر باز اتّفاقی افتدت / آفرین گویی بر آن حضرت که ما را بار نیست


ای باد سحرگاهی ، اگر بر سر کوی یار ، که ما اجازه شرفلیابی بدآن را نیافته ایم گذری کردی ، از جانب ما بر آستان او درود فرست . [ اتّفاق افتادن = پیش آمدن / حضرت = درگاه ، پیشگاه / بار = اجازه و رخصت ]

بارها روی از پریشانی به دیوار آورم / ور غم دل با کسی گویم ، بِه از دیوار نیست


بارها در اثر بی سر و سامانی و شیفتگی روی به دیوار کرده ام و از مردم گریخته ام . زیرا اگر اندوه دل با آنان در میان نهم ، فرقی با دیوار بی روح ندارند و حال مرا درنمی یابند . [ روی به دیوار آوردن = کنایه از خلوت گزیدن ، تنها شدن ، منزوی گشتن ]

ما زبان اندر کشیدیم از حدیث خَلق و روی / گر حدیثی هست ، با یار است و با اغیار نیست


ما از مردم روی برمی گردانیم و با آنان سخن نمی گوییم ، زیرا اگر سخن گفتن ضرورتی داشته باشد فقط آن را با یار در میان می نهیم نه با بیگانگان . [ حدیث = صحبت و گفتگو / اغیار = جمع غیر به معنی بیگانگان / زبان اندر کشیدن = خاموش شدن / روی اندر کشیدن = روی برگرداندن ]

قادری بر هر چه می خواهی ، مگر آزار من / زآنکه گر شمشیر بر فرقم نهی ، آزار نیست


تو بر هر کاری توانایی ، الّا بر آزار من ، زیرا اگر تیغ تیزت را هم فرود آوری ، در نظرم آزار نیست بلکه لطف است .

احتمال نیش کردن واجب است از بهر نوش / حمل کوه بیستون بر یاد شیرین بار نیست


تحمّل نیش زبوعسل برای برگرفتن عسل از کندوی او واجب است و نیز با یاد عشق شیرین حمل کردن کوه بیستون سخت به نظر نمی آید . [ احتمال = تحمّل و پایداری / نوش = شهد و عسل ، هر چیز شیرین / بیستون = کوهی در حدود چهل کیلومتری کرمانشاه کنار جادۀ همدان ، فرهاد در عشق شیرین رقیب خسرو پرویز بود . خسرو عهد کرد که اگر فرهاد کوه بیستون را بکند ، شیرین را به او واگذارد . فرهاد در آرزوی وصال شیرین به کندن کوه می پردازد . از این رو ، فرهاد به کوه کن مشهور است (فرهنگ تلمیحات) / شیرین = شاهزاده ارمنی و معشوقۀ خسرو پرویز است ]

سرو را مانی ، ولیکن سرو را رفتار نَه / ماه را مانی ، ولیکن ماه را گفتار نیست


تو به سرو شباهت داری ، امّا از این روی که سرو نمی خرامد ، تو از او زیباتری و نیز به ماه می مانی ، امّا ماه چون توان گفتن ندارد ، به پای تو نمی رسد . [ مانی = شباهت داری / رفتار = حرکت و خرامیدن ]

گر دلم در عشق تو دیوانه شد ، عیبش مکن / بدر بی نقصان و ، زر بی عیب و ، گل بی خار نیست


اگر کار دلم در راه عشق تو به جنون کشیده است ، این را عیب او مدان . زیرا این عیب و نقصان در همه چیز هست ، همچنانکه ماه تمام می کاهد و کم نور می شود و زر ناخالصی و غش دارد و نیز در کنار گل ، خار دیده می شود . [ بدر = ماه تمام ، ماه شب چهارده / عیب داشتن زر = ناخالصی و ناسرگی در طلا ]

لَوحَشَ الله از قد و بالای آن سروِ سهی / زآنکه همتایش به زیر گنبد دوّار نیست


چشم بد از قد و بالای آن معشوق سروبالا دور باد ، زیرا در تمام گیتی هیچ نظیری برای او نمی توان یافت . [ لَوحَشَ الله = جمله دعایی است به معنی خدا وحشت ندهد او را / بالا = قامت / سرو سهی = سرو درختی است همیشه سبز که قامت معشوق را بدآن تشبیه کنند و بر سه قسم است . سرو آزاد که شاخه های آن راست رُسته ، سرو سهی که دو شاخه اش راست رُسته و سرو ناز که شاخه هایش متمایل است . ( گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی ) / دوّار = بسیار گردنده / گنبد دوّار = کنایه از آسمان ]

دوستان گویند : سعدی ، خیمه بر گلزار زن / من گلی را دوست می دارم که در گلزار نیست


دوستانم به من می گویند : ای سعدی ، برای تفرّج و گشایش خاطر به گلزار آی و در آنجا مقیم شو ، امّا من گلی (معشوقی) را دوست دارم که جایش در گلزار نیست . [ خیمه زدن = اقامت کردن ]

شرح و تفسیر غزل 116 شرح و تفسیر غزل 118

بخش خالی. برای افزودن محتوا صفحه را ویرایش کنید.

دکلمه غزل شماره 117 دیوان سعدی شیرازی

زندگینامه سعدی شیرازی

افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …

متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی

در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .

این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …

متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح غزلهای سعدی – جلد اول و دوم – نوشته دکتر محمدرضا برزگر خالقی و دکتر تورج عقدایی – انتشارات زوّار
Tags:
فقیه

Share
Published by
فقیه

Recent Posts

غزل شماره 14 دیوان غزلیات شمس تبریزی / شرح و تفسیر

1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…

2 سال ago

غزل شماره 172 دیوان غزلیات سعدی شیرازی / شرح و تفسیر

1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…

2 سال ago

غزل شماره 13 دیوان غزلیات شمس تبریزی / شرح و تفسیر

1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…

2 سال ago

غزل شماره 171 دیوان غزلیات سعدی شیرازی / شرح و تفسیر

1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…

2 سال ago

غزل شماره 12 دیوان غزلیات شمس تبریزی / شرح و تفسیر

1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…

2 سال ago

غزل شماره 170 دیوان غزلیات سعدی شیرازی / شرح و تفسیر

1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…

2 سال ago