شرح و تفسیر خدو انداختن دشمن بر صورت علی علیه السلام در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
حضرت امیر مومنان علی علیه السلام روزی با یلی از یلان پر آوازه عرب پیکاری کرد . در کشاکش این نبرد ، حضرت ، او را بر زمین افکند و تیغی رخشان از کام نیام برکشید تا کارش را تمام کند . در این هنگام ، آن پهلوان شکست خورده از روی خشم و حقارت ، آب دهانی بر رخسارۀ تابناک آن بزرگ راد مرد افکند . زیرا مطمئن بود که دیگر کارش تمام است و امیدی بر ادامه زندگی نیست .ولی بر خلاف این انتظار دید ، که آن حضرت ، بی درنگ ، شمشیر خود را بر زمین افکند و دست از هلاکت او بداشت . دیدگان بُهت زده آن یل ، نظاره گر آین صحنۀ خیال انگیز و افسانه ای بود . در کوران شگفتی و حیرت بود که از او پرسید : تو که شمشیر بُرا و آبدار داشتی و…
متن کامل حکایت خدو انداختن خصم در روی امیرالمومنین علی علیه السلام را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
اخلاص در عمل را باید از حضرت علی (ع) یاد بگیری . آن شیر حق را از هر حیله و نیرنگی پاک و منزه بدان . [ مطهر = پاک و منزه . دَغل = حیله گری و نیرنگ ]
حضرت علی (ع) در یکی از جنگها بر پهلوانی غالب و چیره شد و بی درنگ شمشیری برون آورد که کارش را تمام کند . [ غزا = جنگ و کارزار [
اما آن پهلوان ، بر چهره آن حضرت ، آب دهان انداخت . یعنی به روی مبارک او تف کرد . همان شخصیت بزرگی که مایه افتخار پیامبران و سرافرازی اولیاء است . [ خَدو = آب دهان ، تف ]
آن پهلوان بر چهره ای آب دهان انداخت که روی ماه ، با همه بلندی اش در برابر آن صورت ، در سجده گاه ، سجده می کند .
حضرت علی (ع) بی درنگ شمشیر را از دستش انداخت و او در جنگ با آن یل عرب ، سستی کرد یعنی از حمله به او دست کشید . [ کاهلی = سستی ، در غزا کاهلی کرد یعنی دست از پیکار کشید ]
آن پهلوان از این عمل حضرت ، سخت حیرت کرد و از اینکه آن جناب ، بی مناسبت و در غیر جای خود ، عفو و بخشش کرده شگفت زده شد .
آن مبارز گفت : ای علی ، تو که بر من شمشیر تیز کشیدی . پس چرا آن را از کف انداختی و در ستیز با من انصراف نشان دادی ؟
تو چه چیز دیدی که بهتر از جنگیدن با من و ریختن خونم بود ؟ در نتیجه دست از کارزارم کشیدی .
چه چیزی دیدی که خشم و غضبت فرو نشست و خشمت ، برقی زد و دوباره خاموش شد ؟
چه دیدی که عکس و بازتاب دیدنت در دل و جانم آشکار شد ؟ آنچه به تو نشان داده اند . بازتابش در دل و جانم شعله ای زد . به عبارت دیگر دل من ، از این مسئله از جا کنده شد و دریافتم که این عمل تو ناشی از حقیقتی والاست .
چه دیدی که از جهان هستی و کون و مکان هم بالاتر بود و از جان نیز بهتر بود و به من جان بخشیدی .
تو در شجاعت ، شیر خدایی و در مروّت و جوانمردی کسی نمی داند که تو کیستی ؟ یعنی هیچکس نمی داند که تو چه مقام والایی داری . [ شیر ربانی = شیر خدایی ]
تو در مروت و رادمردی مانند ابر موسی هستی در صحرای تیه . که از آن ابر خوان و نان بی مانندی بر قوم موسی نازل می شد . [ تیه = درلغت به معنی حیرت و سرگردانی است و از اینرو به دشت و هامونی که مردم در آن گم شوند ، تیه می گویند . خوان = سفره ]
ابرهای آسمان ، باعث رویش گندم زارها می شوند و مردم با جهد و تلاش خود با گندمها نان می پزند و مانند انگبین شیرین می کنند . [ درست است که از ابرها باران می بارد و گندم از زمین سر بر می آورند . ولی تا مردم تلاش نکنند . کی این گندمها به نان تبدیل می شود ؟ شهد = عسل و انگبین ]
ولی ابری که حضرت موسی (ع) برای قوم خود از خدا درخواست کرد . پرهای رحمت خود را گسترده کرد و بر سرِ آنان سایه رحمت خود را افکند و بی زحمت و رنج ، برای آن قوم ، طعام پخته آورد . [ اشاره است به ایه 57 سوره بقره . « ما برای شما از ابر سایه انداختیم و برای شما من و سلوی فرستادیم » . در تفاسیر آمده است که مَنّ صمغی عسل گونه بود که بر تنه درختان ظاهر می شد و سَلوی نیز پرنده ای سرخ رنگ و خردک اندام بود . ( مجمع البیان ، ج 1 ، ص 116 و ابوالفتوح رازی ، ج 1 ، ص 187 ) ]
برای آن کسانی که بی هیچ زحمتی غذاهای آماده را می خوردند ( قوم بنی اسرائیل ) . پرچم رحمت خود را افراشت و در جهان آوازه یافت . [ پخته خوار = آماده خوار ، کنایه از کسی که بی هیچ زحمتی طعام آماده ای را می خورد . عَلَم = پرچم ]
تا چهل سال ، آن مقرری و نعمت الهی ، از آن مردم امیدوار به رحمت خدا حتی برای یک روز هم قطع نشد .
تا اینکه این قوم از روی فرومایگی خود ، اعتراض کردند و خواهان تره و چیزهای پست شدند . [ گندنا = تره ، یکی از سبزیهای خوردنی . خس = پست و فرومایه ]
ولی امت محمد (ص) که از نظر مَناعت طبع و راد مردی ، طبعی والا دارند از طعام معنوی که بر آنها نازل شده است تا ابد بهره مند خواهند شد .
این فرمایش حضرت نبی (ص) که : در حین به سر آوردن شب به صبح ، پروردگارم مرا غذا و آب می دهد . کنایه از آن طعام معنوی . [ اشاره است به حدیث « حضرت رسول خدا ، مسلمانان را از گرفتن روزه هایی پیاپی ( اینکه شخص روزه دار بی آنکه افطار نماید . دوباره نیت روزه کند و این کار را چند روز ادامه دهد ) نهی کرد . یکی از مسلمانان به آن حضرت عرضه داشت یا رسول الله ، شما خود نیز روزه هایی پیاپی می گیرید بی آنکه افطار کنید . آن حضرت پاسخ داد : کدامیک از شما مانند من توانید بود . من در پیشگاه خداوندی ، شب را به صبح می رسانم و او مرا آب و غذا می دهد » ]
بدون اینکه این حدیث را تاویل کنی ، حقیقت آن را قبول کن تا در گلو ، مانند انگبین و شهد ، شیرین و گوارا باشد . [ حق تعالی رسول خدا را طعام بهشت می خورانید و می نوشانید . اما نه در عالم شهادت بلکه در عالم مثال و عالم معانی و ارواح … و اعتراضِ معترض ، بیجاست زیرا که از خوردن طعام در عالم مثال لازم نمی آید که صومِ وصال نباشد . چرا که شخصی مثلا در ایام رمضان در روز بخسبد و در عالم خواب که عالم مثال است چیزی بخورد و بنوشد . مضرِ صوم او نیست . ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 300 ) ]
این بیت علت است برای بیت قبل ، زیرا تاویل و جرّ و بحث ، در حکم رد کردن عطا و بخشش است و با این تاویل ، حقیقت ، مردود و انکار می شود . تاویل وقتی کنند که آن حقیقت را خطا بینند و قبول نکنند . پس تاویل ، حقیقت را که در واقع عطای الهی است از آدمی دور می کند و عطیه معنوی الهی را پس می زند . بنابراین تاویل سدِ راهِ کشف است . ( مقتبس از شرح ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 301 ) ]
کسی که این حقایق را خطا بداند . ناشی از ضعفِ عقلانی اوست . عقلِ کُل مغز است و عقل جزیی ما پوست و قشر به شمار می رود . [ عقل = شرح بیت 1109 همین دفتر ]
ای کسی که حقایق را بر مبنای وهم و خیال و هوای خود تأویل می کنی . اخبار و احادیث بزرگان را بی جهت تأویل مکن . بلکه خود را تأویل کن . اگر نقصی هم باشد از نقص و ادراک توست نه از گلزار معنا . [ یعنی رأی و نظر شخصی ات را ترک کن و ببین خدا و رسول چه می گویند . تاویل = شرح بیت 1080 همین دفتر ]
ای حضرت امیر مومنان ، علی (ع) تو که سراسر ، عقل و بینشی . جلوه ای از مشاهدات و مکاشفات خود را برای ما بیان کن . [ شَمّه = چیز اندک ، بخشی کم ، در عربی به معنی یک بار بوییدن است . از اینرو در فارسی معنی اندک از آن گرفته شده است ]
شمشیر شکیبایی و وقارت ، جان ما را چاک کرد و فدایی تو نمود و آبِ حیاتِ دانشت . وجود ما را از پلیدی های کفر و نادانی شستشو داد و طاهر نمود . [ تیغ حلم = بردباری و حلمی که همچون شمشیر تیز کارا و برنده است . آبِ علم = علمی که همچون آب ، حیات بخش است ]
آن حقایق را برایم بگو که اینها همه از اسرار آن خدایی است که بدون آلت و ابزار می کُشد . [ یعنی فعل تو همان فعل حق است که بدون شمشیر و علل و اسباب می کُشد ]
آن خدایی که بدون ابزار و وسیله می آفریند و ارمغانهای سودمند به آفریدگان خود عطا می کند . [ جارحه = عضو بدن انسان خصوصاََ دست . واهب = بخشنده . رابحه = دارای سود ]
این صانع ، صدها هزار از انواع معارف به هوشِ درونی ما می چشاند در حالیکه چشم و گوش ، کوچکترین آگاهی از آن پیدا نمی کنند .
ای بازِ بلند پرواز عالم افلاک که صیدهای معنوی و معرفتی می کنی . اینک از جانب پروردگار چه دیدی ؟ برایم بگو .
ای علی ، چشم حق بین تو اسرار عالم غیب را دیده و آموخته . ولی چشم های عادی نمی توانند آن حقایق و اسرار را مشاهده کنند و به کُنه آن پی ببرند .
برای مثال ، یکی ماه را آشکارا می بیند و آن دیگری این جهان را تیره و تار مشاهده می کند و اصلا ماه را نمی بیند .
و آن دیگری نیز سه ماه را در یکجا جمع می بیند . در حالیکه این نفر در یک جا نشسته اند . [ بنابراین در این جهان نسبی ، اختلاف در دیدگاهها و دیده ها بسیار فاحش است و این امر برداشت های نسبی در پی خواهد داشت ]
چنانکه چشم این سه نفر آدم فرضی ظاهراََ باز است و گوششان سالم و تیز است . در چنین حالتی کشف غیب به تو آویخته و از من گریخته است . یعنی تو غیب را در می یابی و من چیزی از آن درک نمی کنم .
این حالت که اینک آشکار شده آیا افسون چشم است و یا خود ، از الطاف خفیه است که عقل سبب آن را درنیابد . این حالت که بر تو ظهور کرد . نسبت به تو صورت گرگ دارد یعنی زشت و نفرت انگیز است . چرا که بیم آن داشتی که مبادا به خاطر خشم و غضب شخصی ، مرا بکشی و این از مرتبۀ توحید ، خارج بود . لذا کشتن در این حال را زشت دانستی مانند صورت گرگ . لیکن این درنگ برای من زیبا بود مانند جمال یوسف (ع) . زیرا در این درنگ ، من عالی ترین جلوه کمال انسانی را دیدم و جانم را بدر بردم و از کفر و عصیان رهیدم . [ لطف خفی = آن لطفی که سببش معلوم نباشد ]
اگر تعدا عوالم هیجده هزار و یا بیشتر باشد . این عوالم برای هر کس ، قابل شناسایی نیست . یعنی هر کس نمی تواند به اسرار مراتب و مدارج عوالم کوناگون ناسوتی و ملکوتی پی ببرد . [ نیکلسون می گوید : ابیات اخیر معنایی لاینحل است . اینکه این ابیات را از زبان آن کافر حربی بدانیم . برخطاست . چنانچه شارحان ابیات اخیر را از قول کافر می دانند . محتمل است که آن ابیات گریزهای مولانا باشد . اما این احتمال نیز از جهاتی مخدوش است . ( نقل به معنا و مضمون از شرح مثنوی معنوی مولوی ، فتر اول ، ص 496 ) ]
ای علی مرتضی که به اسرار عوالم مختلف واقفی . اسرار را برای ما فاش کن و حقیقت این حال را برایم بگو . ای که می توانستی مرا بکشی و سرنوشت ناگواری پیدا کنم و یا با حال و عصیان از دنیا بروم . ولی این کار را نکردی . بلکه با صبر و وقار موجب شدی که به جای قضای ناگوار ، قضای نیک بر من آید . [ مراد از «سوءالقضا» در حالت کفر و حق ستیزی مردنِ آن خصم است . و «حسن القضا» عفو شدن او و گرایشش به آیین حنیف است ]
یا تو فاش کن آنچه را که عقلت شناخته . و یا من بگویم از احوالی که به من دست داده است .
از تو نوری بر من تابید . چرا آن را پنهان می کنی ؟ تو که مانند ماه ، بدون زبان نور می پاشی . یعنی بی کلام و در عین خموشی و سکوت ، عالم را روشن می کنی .
ولی اگر قرص ماه به زبان و گفتار هم بیاید . شبروان و راهیان شب را زودتر به راه می آورد . [ قرص ماه کنایه از ولی مرشد است ]
راهیان شب به سبب کلام ماه ، راه راست و مقصد درست را می یابند و می روند و دیگر به بانگ و ندای غول ، توجهی نمی کنند و دیگر دچار غفلت و گمراهی نمی شوند . [ در میان عوام قدما مشهور بود که موجودی مهیب در بیابانها بر سر راه کاروانیان ، کمین می کند و آنان را با ارائه راه کج از طریق درست منحرف می کند و به هلاکت دچارشان می سازد . حال اگر ماه تابان در بیابان ، راهنما باشد . سالکان به قول غول توجه نمی کنند . [ ذُهول = فراموشی ، در اینجا مراد از گم کردن است ]
وقتی که ماه بدون سخن گفتن مردم را راهنمایی می کند . حال اگر به کلام نیز دربیاید . روشنی افزون و کامل می گردد و دیگر کسی به کژی نمی رود . [ ولی مرشد بدون کلام و از طریق جاذبه روحی خود می تواند دلِ سالک را نور و صفا بخشد و حال اگر این جاذبه روحی با گفتار منیر او توأم گردد . نور علی نور می شود ]
ای علی ، تویی دروازۀ شهر دانش پیامبر . و تویی پرتو آفتاب حلم و بردباری . [ اشاره است به حدیث پیامبر (ص) در شأن امیر مومنان علی (ع) . « من شهر دانشم و علی دروازۀ آن . هر که خواهد بدین شهر و فرزانگی درآید باید که از دروازۀ آن آید » ( احادیث مثنوی ، ص 37 ) . حلم = بردباری ]
ای دروازۀ دانش به روی جوینده ات همواره گشوده باش تا قشرها از اثر وجود تو به مرحلۀ مغز برسند . یعنی انانکه در عالم صورت مانده اند . بر اثر ارشاد تو به مرحلۀ معنا دست یابند . [ قشور = جمع قشر به معنی پوست . لباب = برگزیده و خالص از هر چیز ]
ای دروازۀ رحمتِ خدا تا ابد گشوده بمان . ای بارگاه کسی که برایش هیچ کس ، همتا و نظیر نیست . [ مصراع دوم اشاره است به آیه 4 سوره توحید « و برای او کسی نیست همتایی » ]
هر هوا و ذره ای برای اهلِ بصیرت ، دریچه و چشم اندازی است به سوی حضرت حق تعالی . ولی تا وقتی که دری از این حقایق به روی کسی گشوده نشود . چه کسی می تواند بگوید که آنجا هم دری وجود دارد ؟
تا دیده بان حقیقت دری را به روی کسی باز نکند . هیچکس اصلا گمان نمی کند که در هم وجود دارد . [ دیده بان = سرباز یا قراولی که روی برجی می ایستد و هر چه از دور می بیند گزارش می کند ]
وقتی که دری از درهای حقایق ربانی به روی کسی گشوده شود . آن شخص از مشاهده حقایق حیرت می کند و پرنده امید و آرزویش بدان سو می پرد .
مانند آن شخص غافل و بی خبر که تصادفاََ در یک ویرانه ، گنجی می یابد . و از آن پس به سوی هر ویرانه ای می دود به این امید که گنجی پیدا کند .
تا وقتی که تو از یک درویش ، گوهری پیدا نکنی . کی از دیگر درویشان ، گوهر طلب می کنی .
اگر صاحب ظن و گمان ، سالیان متمادی را در راهِ یافتن حق بدود . از شکاف بینی های خود هم تجاوز نمی کند و نمی تواند قدم به جهان درون بگذارد . [ تا وقتی که اهل گمان با اهل یقین ، دمساز نشوند به حقیقتی واصل نخواهند شد ]
تا از عالم غیب بویی به دماغ جانت نرسد و حضرت حق ، برای استشمام این بوی معنوی به تو معرفت باطنی ندهد . بگو ببینم آیا غیر از این بینی ظاهری چیز دیگری می بینی ؟ پس دماغ باطنی است که حقایق را درک می کند نه این بینی ظاهری که در رخسارۀ همگان است .
دکلمه خدو انداختن دشمن بر صورت علی علیه السلام
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…
View Comments
منم با آقای سعید موافقم دونه دونه باز کردن معانی کمی از حس و حال شعر کم میکنه.
با تشکر از شما و سایت خوبی که ساختید
سلام
دست شما درد نکنه عالیه آرزوی سلامتی و شادی و موفقیت برای شما دارم
فقط معنی و تفسیر هر بیت رو باید باز کنیم تا ببینیم ایکاش به همین ترتیب ولی باز شده بود
با تشکر