شرح و تفسیر باقی قصه هاروت و ماروت و نکال و عقوبت ایشان به چاه بابل در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
پیش از آنکه عثمان کاتبِ وحی شود . عبالله بن سعدبن ابی سرح این منصب را عهده دار بود . او هر وقت که کلمات وحی بر رسول خدا (ص) نازل می گشت و آن جانب آن کلمات مبارک را قرائت می فرمود . او عینِ آن را می نوشت . رفته رفته این کاتب ، دچار غرور و خود بینی شد و گمان بُرد که همه این کلمات عالیه در ضمیر او نیز نقش می بندد . با خود گفت : من با پیامبر (ص) چه فرقی دارم ؟ هم بر او وحی می رسد و هم بر من . سرانجام از درِ عناد و ستیز درآمد . اما از طرفِ رسول خدا (ص) ضربه ای بر روح او…
متن کامل حکایت مرتد شدن کاتب وحی به سبب آنکه پرتو وحی بر او زد را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
هر گاه گناه مردمان جهان از روزنه های دنیا برای آن دو آشکار و عیان می شد . [ فِسق = بیرون رفتن از راه حق و صواب . شُبّاکه = یکی از سوراخهای حصیر ، سوراخ پنجره . عیان = آشکار ]
از زوی خشم ، شروع می کردند دست خود زا گزیدن . ولی عیب و نقص خود را نمی دیدند . [ خاییدن = گاز گرفتن ]
مانند آن شخصِ زشتی که چهره خود را در آینه می بیند و با خشم و عصبانیت از آینه روی می گرداند .
شخص خودبین اگر در کسی عیبی و لغزشی مشاهده کند . آنچنان خشمگین و آتشین می شود که گویی شرارۀ دوزخ و لهیب جهنم بر جانش افتاده است .
آن خودبین ، کِبر و غرور خود را در حمیت و غیرت دین نام می نهد و نَفسِ خودبین و مغرور خویش را نگاه نمی کند که نواقص خود را باز شناسد .
در حالیکه غیرت و حمیت در دین نشانی دیگر دارد . آنچنان که از آتش آن حمیّت ، همه دنیا سبز و خرم می گردد . [ بسیاری از مردمان ، تعصب جاهلی و قومی و تربیتی خود را با احساس پاک دینی اشتباه می گیرند . به عبارتی عقده را با عقیده درمی آمیزند . ( اخضر = سبز ]
حضرت حق تعالی به هاروت و ماروت و دیگر فرشتگان گفت : اگر شما دارای ضمیر روشن و نورانی هستید به سیاهکاران غفلت زده توجه نکنید . یعنی انسانها را به خاطر آنکه مغلوب شهوات می شوند نکوهش مکنید . چرا که شما نیز اگر در وضعیت آنان بودید ای بسا می لغزیدید . [ سیه کار = گناهکار ، تباهکار ، ستمگر . مُغفَل = آنکه دچار غفلت باشد ]
شُکر و ثنا بگویید ای سپاهیان مرتبۀ ملکوت و خدمتگذارانِ من ، که از کمند شهوات و دلبستگی به امیال جنسی رها شده اید .
اگر از آن غریزه که در وجودِ آدمی است به شما نیز دهم . مسلماََ دیگر آسمان شما را نمی پذیرد . [ این ابیات همه در نقد خودبینانی است که بیچارگانِ جامعه را به خاطر بزه هایی که مرتکب می شوند به بادِ سخره می گیرند ]
آن عصمت و پاکی که در وجودِ شماست . از عکسِ عصمت و قداست من است . یعنی منم که به شما فرشتگان ، پاکی و قداست داده ام .
آن عصمت و طهارت خود را از من بدانید . آگاه باشید ، آگاه باشید که مبادا شیطان ملعون بر شما گستاخی کند و بر شما غالب گردد . [ چَربیدن = غلبه کردن ]
چنانکه کاتبِ وحیِ حضرت رسول الله ، خیال کرد که آن حکمت و نورِ اصول (وحی الهی) از جانب اوست و مغرور شد .
آن کاتب وحی ، خود را همنوای مرغان الهی می شمرد . در حالیکه او مانند صیادان ، صدای مرغان را در می آورد تا دیگر مرغان را به دام افکند . در واقع انبیا و اولیاء ، مرغان روضۀ الهی هستند و آن کاتب آواز آن مرغان را تقلید می کرد به قصد گمراه ساختن دیگران . [ صفیر = بانگ و آوازِ مرغان . لحن = آواز ]
گیرم که لحن و نوای مرغان را یاد بگیری ولی کی می توانی از مقصود مرغان واقف شوی ؟
اگر فرضاََ نوای بلبل را یاد بگیری . تو چه دانی که بلبل با گُل چه کار دارد و از آن چه منظوری دارد ؟
و تازه اگر مقصود بلبل را هم بدانی . آن دانستن تو در حدود ظن و گمان است و نه بیشتر . درست مانند افراد ناشنوا که از حرکت لب های دیگران از روی حدس و گمان ، تخمین می زنند که مقصود آنان چیست . [ اهل قیل و قال به مرتبۀ مشاهده و یقین نمی رسند . زیرا افرادی که از معرفت و یقین فقط دل به الفاظ بسته اند هرگز به شهودِ یقین راه نمی یابند . داستان به عیادت رفتن کر بر همسایه رنجور خود در بیان همین مقصود است ]
دکلمه باقی قصه هاروت و ماروت و نکال و عقوبت ایشان به چاه بابل
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…