شرح و تفسیر آمدن رسول روم به جهت ملاقات با عمر
شرح و تفسیر آمدن رسول روم به جهت ملاقات با عمر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
فرستاده ای از سوی امپراطور روم به سوی عمر ( خلیفه دوم ) روانه شد . این شخص راههای پر پیچ و خم و دور و دراز را درنوردید و به سرزمین مسلمانان گام نهاد و از جایگاه و قصر عمر پرسیدن گرفت . به او پاسخ دادند که عمر قصری ندارد . تنها قصر او ، جان روشنن اوست . او در خانه ای ساده و محقر می زید . ای فرستاده تو چه سان می خواهی قصر باطنی او را مشاهده کنی در حالی که دیدگان تو را حجابی پوشانده که مانع از دیدن آن است ؟ فرستاده دولت روم ، عمر را جستجو کرد تا اینکه سرانجام زنی صحرا نشین بدو گفت : عمر در زیر خرمابنی آرمیده است . فرستاده نزدیک محل او رسید ولی پیشتر نتوانست رفتن ، زیرا هیبتی از عمر در دلش پدیدار آمده بود . و …
متن کامل حکایت آمدن رسول روم تا امیرالمومنین (رض) و دیدن او ، کرامات عمر را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
از طرف قیصر روم ، فرستاده ای پس از درنوردیدن بیابانهای پهناور برای دیدن عمر (خلیفه دوم) وارد مدینه شد . [ مدینه یکی از شهرهای معروف کشور عربستان سعودی است و از حیث مذهبی و تاریخی موقعیت بس والایی دارد . این شهر تا پیش از هجرت پیامبر (ص) یثرب نام داشت و زآن پس مدینة النبی خوانده شد و سپس به مدینه تخفیف یافت . نغول به معنی ژرف و عمیق آمده است . ]
فرستاده قیضر روم گفت : ای مردم کاخ خلیفه کجاست تا من اسب و اسباب و رختم را بدانجا ببرم و در آنجا رحل اقامت افکنم .
مردم به فرستاده قیصر روم پاسخ دادند که خلیفه مسلمین کاخی ندارد . در حقیقت کاخ او ، همان دل روشن و روان تابناک اوست .
اگر چه عمر از حیث فرمانروایی ، آوازه و شهرت دارد ولی مانند درویشان در خانه ای محقر زندگی می کند .
ای برادر تو چگونه می خواهی کاخ باطنی او را ببینی در حالیکه بر دیدگان باطنی ات ، موی اوصاف ذمیمه روییده است . [ مو در چشم رستن ، روییدن مو در پلک چشم است که از بیرون به درون چشم رشد می کند و چشم را می آزارد و در قدیم یکی از بیماریهای چشمی بوده است ولی در اینجا کنایه از هواهای نفسانی است که چشم دل را می پوشاند ]
ابتدا چشم دلت را از موی حرص و هوی و از هر عیب و نقصی پاک کن و سپس به دیدن کاخ او چشم بگشا .
هر که جان و روانش را از هوس های دنیوی پاک کند . او بی درنگ حضرت حق و ایوان پاک الهی را مشاهده کند .
به عنوان مثال همینکه محمد (ص) از دود و آتش دنیوی و کدورت بشری پاک شد . به هر سوی که رو کرد وجه الله را دید . [ وجه الله اصطلاحی است قرآنی ، در آیه 115 سوره بقره آمده است ” خاور و باختر هستی از آن خداوند است پس به هر سوی رو کنید آنجاست وجه خداوند ” . برخی گفته اند که مقصود از وجه الله همان ذات الهی است (شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 90) و برخی گفته اند که وجه هر چیز ، آن جهتی است که شخص به وسیله آن با دیگران مواجه می شود و ظهور و تجلی می کند . پس وجه هر کس مظهر اوست . مقصود از وجه الله مظهر و مظاهر خداوند است (رساله فی السیر و السلوک ، ص 24) . خداوند به واسطه مظاهر و مرائی بر عالم ، تجلی می کند زیرا تاب رویت بی واسطه او را ندارند . چنانکه در بیت 139 همین دفتر فرماید :]
گفتم ار عریان شود او در میان / نی تو مانی ، نی کنارت ، نی میان
ای کسی که چشم دلت از موهای زائد هوی و هوس پاک نشده است . چون همراه وسوسه های شیطان بدخواه هستی ، کی بدین حقیقت واقف خواهی شد که آدمی به هر جا که روی آورد . ذات حضرت حق در آنجا متجلی است .
هر کس که به مقام شرح صدر برسد یعنی هر کس که سینه باطنی اش به روی معارف حق گشوده گردد . او در هر مرتبه ای از مراتب متعین جهان مادی ، پرتو شمس حقیقت را مشاهده کند . [ فتح باب به معنی گشودن در آرزو و نیاز است و در اینجا مراد از ، کشف و شهود الهی است یعنی مرتبه ای از ادراک حقیقت که در آن مرتبه درهای غیب به روی دل و قلب سالک گشوده گردد و شهر در اینجا کنایه از هر مرتبه از مراتب متعین جهان صورت است .
– منظور بیت : هر کس به مقام کشف و شهود رسد . در هر ذره ای ، آفتاب حقیقت را مشاهده می کند .
در میان همه کائنات و موجودات ، حضرت حق از همه آشکارتر است . درست مانند ماه که در میان ستارگان ظاهرتر و تابان تر است . [ حضرت حق در این جهان از هر چیز ، ظاهرتر است ولی از شدت ظهور پوشیده و مستتر می شود . زیرا همانطور که استتار موجب خفاء می شود . غایت ظهور نیز موجب خفاء می گردد . مانند خورشید که هر گاه مستقیم بر دیدگان تابد . چشم را تباه کند و نامرئی گردد . از اینرو شیخ محمود شبستری گوید : جهان ، جمله فروغ نور حق دان / حق اندر وی ز پیدایی است ، پنهان . (گلشن راز ، ص 72)
برای مثال ، در سر انگشت را روی چشمانت بگذار و انصافا بگو آیا از دنیا چیزی می بین ؟ مسلما نمی بینی . [ اگر حضرت حق را قلبا شهود نمی کنیم و باور نداریم بدین خاطر است که هواهای نفسانی و حجاب های غفلت ، دیده دل ما را پوشانده است . لاهوری با زبان عرفان نظری ، این بیت را چنین شرح کرده است ” کنایه از آن است که تعین امکانی ، حجاب بصیرت ما گردیده . (مکاشفان رضوی ، ص 104) ]
اگر تو چشمانت را ببندی یا با چیزی بپوشانی و در آن صورت نتوانی جهان هستی را ببینی . این ندیدن تو دلیل بر این نمی شود که جهان وجود ندارد . زیرا نیافتن دلیل بر نبودن نیست . پس این انگشت نحس نفس اماره توست که دیده دل تو را پوشانده و سبب شده است که تو جهان را نبینی . پس عیب و منقصت تو و عدم بینش تو از ناحیه نفس اماره است .
تو انگشت را از روی چشمانت بردار و بعد از آن هر چه دلت می خواهد تماشا کن . [ ابیات اخیر استدلال است بر اینکه حضرت حق به نحو کاملی ظهور دارد منتهی هواهای نفسانی ، آدمی را از او محتجب می سازد ]
امت حضرت نوح (ع) بدو گفتند : پس کو آن پاداش موعود تو ؟ نوح نیز پاسخ داد : پاداش الهی در ماورای حجاب جهل و غفلت و عناد شماست . ولی چه کنم که جامه جهل و غفلت و عناد بر سر خود کشیده اید . [ اشارت است به آیه 7 سوره نوح ” و من هر گاه ایشان را فرا می خواندم تا تو ایشان را آمرزی . انگشتان خود بر گوش می نهادند و جامه بر سر می کشیدند ” . انگشت بر گوش نهادن و جامه بر سر کشیدن ، تعبیری است از لجاجت ورزیدن و تنفر اظهار نمودن . ]
ای کسانی که سر و روی خود را در جامه ها نهان داشته اید . شما با آنکه دیده باطنی دارید ولی چون در لباس آن را جسمانی پوشانده اید . نمی توانید حقیقت را مشاهده نمایید . [ مصراع دوم اشارت دارد به قسمتی از آیه 179 سوره اعراف ” آنان چشم دارند لیک نبینند ” ]
انسان در حقیقت دیده است و مابقی پوست است و آن دیده ای ، دیده است که خدا را ببیند . چشمی که دوست را نبیند چشم نیست . [ می توان گفت که مراد از دید ، قوه کشف و شهود است . اگر این وجه را فرض کنیم با مکتب مولانا سازوارتر است . زیرا از نظر او ، بینش بر دانش ارجح است . در این صورت مراد از پوست ، علوم ظاهری و محفوظاتی است که انگیزنده روح نیست بلکه باری است گران بر آن . ]
– برتری انسان بر دیگر حیوانات ، قوه فکرت و تعقل اوست و اگر اندیشه و عقل را از انسان سلب کنیم وجه تمایزی میان او و حیوانات وجود نخواهد داشت . مولانا در بیت 277 دفتر دوم گوید : ای برادر تو همان اندیشه ای / مابقی تو استخوان و ریشه ای .
آن چشمی که جمال یار را نمی بیند . بهتر است که کور باشد . و دوستی که یابنده نباشد . دور بودنش ، بهتر است . [ امام حسین (ع) در دعای عرفه فرماید : ” کور با چشمی که تو را نبیند ” مولانا به کرات گفته است که عشق بر میرندگان آفل ، ثبات و بهایی ندارد . ]
هنگامی که فرستاده قیصر روم این سخنان نغز و دلپذیر را شنید . اشتیاقش برای دیدن عمر بیشتر شد .
فرستاده قیصر روم برای پیدا کردن عمر به هر سو نگریخت و چنان غرق یافتن او شده بود که رخت و اسب و اسباب خود را جا گذاشت و گم کرد .
فرستاده قیصر روم برای پیدا کردن آن مرد لایق و برجسته الهی ، دیوانه وار به هر طرف می دوید و از همه کس سراغ او را می گرفت .
فرستاده قیصر روم با شگفتی تمام به خود می گفت : آیا ممکن است که چنین مردی در جهان باشد و در جهان مانند جان ، پنهان باشد . [ جان یا اشاره به روح مجرد است یا اشاره به حضرت ذوالجلال که از فرط ظهور ، پوشیده و مختفی است . ]
فرستاده قیصر روم همچنان به دنبال عمر بود تا او را بیابد و به حضورش رسد و مانند بنده در خدمتش باشد . زیرا که جوینده ، یابنده است . [ مصراع دوم ، ضرب المثلی است متداول در فارسی که اصل آن عربی است ” هر که چیزی خواهد و کوشد ، بیابدش ” . بعضی این ضرب المثل را به جنید بغدادی نسبت داده اند . نظامی گوید :
چنین زد مثل ، شاه گویندگان / که جویندگان اند یابندگان ]
یک زن تازی صحرانشین ، چون فرستاده قیصر روم را غریب و بیگانه یافت به فراست دریافت که او دنبال عمر است . پس بدو گفت : الان عمر زیر فلان درخت خرما آرمیده است .
زن بدو گفت : عمر دور از مردم در زیر درخت خرما آرمیده است . ببین که سایه خدا زیر سایه درخت خرما خوابیده است . ( توضیح سایه خدا در شرح بیت 425 همین دفتر آمده است )
دکلمه آمدن رسول روم به جهت ملاقات با عمر
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…
View Comments
بسیار عالی . خواهشا تفسیرهای دفاتر جدید مثنوی و اشعار حافظ و... بذارید
ممنون
در تفاسير قرآنى در خصوص وجه الله اين چنين آمده است
سوره قصص : كل شىءٍ هالك الا وجهه ؛ در اينجا وجهه منظور وجه الله است كه از القاب على ابن ابى طالب مى باشد و در تفاسير آمده وجه الله يعنى اهل بيت عصمت و طهارت
عااااالی دنیا و زندگی
ممنونم