بیان آنکه مرد بدکار چون متمکّن شود در بدکاری
بیان آنکه مرد بدکار چون متمکّن شود در بدکاری | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر پنجم ابیات 1171 تا 1225
نام حکایت : حکایت شخصی که دعوی پیغمبری می کرد گفتندش چه خورده ای
بخش : 3 از 11 ( بیان آنکه مرد بدکار چون متمکّن شود در بدکاری )
شخصی ادّعایِ پیغمبری کرد . او را گرفتند و نزدِ شاه بُردند و از شاه تقاضا کردند که شخصِ مدّعی را مجازات کند تا مایۀ عبرتِ همگان گردد . شاه دید که آن مدّعی ، مردی لاغر و مُردنی است و حتّی طاقتِ یک کشیده هم ندارد . پس با خود گفت که چاره در اینست که با وی به نرمی گفتگو کنم تا رازِ ادّعای او آشکار شود . پس …
متن کامل ” حکایت شخصی که دعوی پیغمبری می کرد گفتندش چه خورده ای “ را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
هرگاه ببینی که وفا کنندگان به عهد و پیمان سود برده اند در این هنگام مانندِ شیطان حسادت می ورزی . [ مولانا در این بخش می گوید : هرگاه خویِ بَدی و شقاوت در حاقِّ ضمیرِ کسی جای گیرد و به صورت ملکۀ راسخه درآید . اولاََ امیدی به اصلاحِ او نیست و ثانیاََ خویِ شقاوت ، او را به حسادت و بدخواهی نیکان و صالحان می انگیزد . در آیه 9 سورۀ عَلَق آمده است : « آیا دیدی کسی را که بازمی داشت بنده ای را که نماز می گزارد » در شأنِ نزولِ این آیه آمده است که ابوجهل به یارانِ خود گفت : آیا مجمّد در برابرِ شما پیشانی بر خاک می ساید ( نماز می گزارد ) ؟ گفتند : آری . گفت : سوگند بدانچه سوگند یاد کنیم . اگر او را در اثنای نماز بینم پای بر گردنش همی فشارم . و چون به او خبر دادند که محمّد در حالِ نماز است بشتافت و عهمینکه نزدیکِ او رسید واپس گریخت . بدو گفتند ای ابو جهل این چه حالی است ؟ گفت : همینکه به محمّد نزدیک شدم میانِ خود و او خندقی آتشناک دیدم و بال ها و پرهایی . محمّد فرمود : اگر ابوجهل به من نزدیک می شد فرشتگانِ خدا او را شرحه شرحه می ربوددند ( مجمع البیان ، ج 1 ، ص 515 ) ]
برای مثال ، هر کس که طبع و مزاجی ناسالم داشته باشد . دوست ندارد کسی سالم و تندرست باشد .
اگر دوست نداری دچارِ حسادت شیطانی شوی از درگاهِ ادعاهای بی اساس بلند شو و به درگاه وفایِ به عهدِ الهی بیا .
حال که وفای به عهد نداری دست کم خموش باش زیرا سخن غالباََ در اثبات «ما» و «من» است . [ کسی که دَم از وفای به عهد می زند و بدان التزامی ندارد دو گناه مرتکب شده ، یکی دروغ و دوم عدمِ تعهد به پیمان . ]
سخن ، محصولِ گرانبهای عقول است . بر اثر خاموشی و سکوت جوهرِ روحِ آدمی ، فراوان رشد می کند . ( دَخل = درآمد ، در اینجا به معنی محصول و نتیجه / نما = رشد و نمو ) [ این بیت و ابیات بعدی در مزیّتِ خاموشی است . سخن را در سینه حفظ کردن ، خود ریاضتی است سازنده و تقویت کنندۀ روح و عقل . حکیم سبزواری سکوت را به اشجار و درختان در موسمِ زمستان تشبیه می کند که ظاهراََ برگ و باری ندارد امّا در باطن قُوا و استعدادهایی نهفته دارند که در فصلِ بهار به صورت اوراق و اثمار ظهور می کند . در شرح اسرار ، ص 359 آمده است :
دَر سخن دُر ببایدت سُفتن / ورنه ، گُنگی بِه از سخن گفتن ]
همینکه سخن بر زبان جاری شود . مغز آدمی مصرف گردد . پس سخن را کمتر مصرف کن . پس سخن را کمتر مصرف کن تا مغز ، خوب و لطیف بماند . [ بسیاری از سخن گفتن ها نه برای کشفِ حقیقت بلکه برای خودنمایی و اظهار فضل و یا خَستنِ دلِ این و آن است . و قهراََ اینگونه سخن گفتن ها صفایِ روح را به تیرگی تبدیل می کند . ]
کسی که کم سخن می گوید اندیشه ای سترگ دارد و هرگاه سخن که مانندِ پوست است زیاد شود . مغز تباه می گردد . ( زَفت = بزرگ و ستبر / قشرِ گفتن = اضافه تشبیهی است یعنی سخن مانندِ پوست است ) [ همانطور که ضخیم شدن پوستِ میوه به مغزش خلل وارد می آورد . کلام نیز مانندِ پوست است که هر چه بیشتر شود به عقل و روح که به منزلۀ مغز است آسیب می زند . ]
اگر پوستِ میوه ای ضخیم باشد مغزِ آن کوچک می گردد . امّا اگر مغز درشت و کامل باشد پوست نازک می گردد .
این واقعیت را در سه میوۀ گردو و بادام و پسته که از مرحلۀ خامی رهیده اند و به پختگی رسیدند ملاحظه کن . ( جَوز = گردو ) [ این سه میوه اگر پوستِ ضخیم داشته باشند مغزشان کوچک شود و بالعکس هرگاه مغزی درشت داشته باشند پوستشان نازک گردد . ]
هر کس در برابرِ حقیقت سرکِشی کند به شیطان دگر شود و آنگاه بر دولت و اقبالِ معنوی صالحان حسد ورزد .
هرگاه به پیمانِ خدا وفادار مانی . خداوند نیز از رویِ کرم و بخشندگی ، پیمانِ تو را حفظ کند . [ در آیه 40 سورۀ بقره آمده است : « ای بنی اسرائیل یاد آرید نعمتی را که به شما ارزانی داشتم و به پیمانم وفادار مانید تا به پیمانتان وفادار باشم و فقط از من بترسید » ]
امّا تو از وفای به عهد الهی صرف نظر کرده ای . زیرا حقیقت آیه « یادم کنید تا یادتان کنم » را به گوشِ جان نشنیده ای . ( اُذکُروا = یاد کنید / اَذکُزکُم = یادتان کنم ) [ در آیه 152 سورۀ بقره آمده است : « یادم کنید تا یادتان کنم . سپاسم گزارید و بر من کفر مورزید » ]
به حقیقتِ آیه « به عهدم وفا کنید » گوشِ جان بسپار تا از حضرت معشوق جوابِ « به عهدِ شما وفا کنم » در رسد . [ اَوفُوا = وفا کنید / اُوفِ = وفا کنم ]
ای اندوهگین بگو ببینم پیمان و قرضِ ما چیست ؟ یعنی وفای ما به عهدِ الهی و قرض الحسنه ای که به خدا می دهیم چه مفهومی دارد ؟ جواب : مانندِ کاشتنِ دانۀ خشک در زمین . ( حَزین = اندوهگین ) [ اکبر آبادی گوید : بندگان را وفا کردن به عهد و قرض دادن به حق تعالی از برای نفعِ خود است مانندِ دانه که در زمین کارند . نه زمین را از آن منفعت باشد و نه مالک را . مثلاََ طاعتی که در مسجد کرده شود نه مسجد را از آن حاصل بُوَد و نه صاحبِ مسجد را که حضرتِ حق است ( شرح مثنوی ولی محمِّد اکبرآبادی ، دفتر پنجم ، ص 58 ) ]
نه زمین از آن دانه رونق و وسعت می یابد و نه صاحبِ حقیقی زمین توانگر می شود . [ لَمتُر = چاق ، فَربِه / خداوندِ زمین = منظور حضرت حق است . با بذر افشانی ما در زمین و کِشت و زرع نه به ذاتِ زمین چیزی افزوده می گردد و نه خداوند از این کارِ ما منتفع می شود زیرا او غنیِّ بالذّات است . « توانگری را برای رعایتِ وزنِ شعر باید «تانگری» خواند » ]
این کار تنها بدین موضوع اشارت دارد که خداوندا تویی که اصلِ این دانه ها را از کتمِ عدم به ما ارزانی داشتی . [ کِشت و زرعی که انسان می کند در واقع دعایی است حقیقی و عملی . آدمی بدین وسیله از حضرت حق می خواهد که نعمت های خود را هر چه بیشتر عطا فرماید . ]
خداوندا من محصولاتِ اِعطایی تو را از زمین ات خوردم و مجدداََ دانه اش را در زمینِ تو کاشتم . از این نعمت ها بر ما ارزانی فرما . [ دعا باید توأم با سعی و مجاهدۀ عملی باشد . تا بر جریاناتِ طبیعی تأثیری شِگرف نهد و اِلّا صِرفِ چرخشِ زبان وافی به مقصود نیست . ]
پس ای شخصِ سعادتمند ، دعای خشک و بی روح را رها کُن . زیرا هر کس که درخت خواهد باید در زمین دانه بریزد و بکارد . ( فشاندِ دانه = افشاندن دانه / هِل = رها کن ، ترک کن ) [ تنها دعای لفظی کافی نیست بلکه آدمی باید با کِردار و اخلاقِ حسنۀ خود بذرِ حسنات بکارد تا درختِ بختِ الهی و اقبالِ معنوی به دست آرَد . ]
اگر دانه ای نداری که بکاری . حضرتِ حق بر اثرِ دعای دردمندت درختی به تو می بخشد که جا دارد گفته شود : چه خوب است پاداشِ کاری که این بنده کرده است . [ اگر دعایِ عملی نداری دستِ کم دعای دردمندانه و نیایشِ صمیمانه کن باشد که درختِ کمال به تو داده شود . ]
مانندِ مریم که درد داشت امّا دانه ای نداشت که بکارد و درخت شود . امّا خداوندِ حکیم درختی برای او رویانید . [ اشاره است به آیه 23 سورۀ مریم « آنگاه که او را دردِ زاییدن درگرفت . زیرِ شاخه خرمابُنی رفت و از شدت اندوه با خود همی گفت : ای کاش زین پیش مُردمی و فراموش شُدمی به تمام » ]
زیرا که آن بانویِ عالی همّت به عهدش وفا کرده بود . یعنی اواهرِ الهی را امتثال می کرد . و خداوند بی آنکه مریم ، مرادی بخواهد خواسته ها و مقاصدِ او را برآورد . [ راد = صاحب همّت ، بخشنده ، دلیر ]
آن کسانی که به عهد الهی وفا نموده اند . آنان را بر همۀ مردم برتری داده اند . [ برخی از شارحان فاعلِ «افزوده اند» را «قضا و قدر» دانسته اند . ]
دریاها و کوهها مطیعِ آن عارفان شد و در تصرّفِ آنان قرار گرفت . عناصر اربعه ( خاک ، باد ، آب و آتش ، یعنی کلِ جهان ) بنده و فرمانبردار آن جماعت شد . [ بیانی است از ولایتِ تکوینی انبیاء و اولیاء و عارفان . ]
این فضیلتی که خداوند به بندگانِ برگزیدۀ خود عطا فرمود . تنها نمونه و آیتی است برای نشان دادنِ نتایجِ وفاداری به پیمانِ الهی و بندگی خالصانۀ او .
کراماتِ باطنی بندگانِ راستینِ خدا نه در حواسِ آدمی می گنجد و نه به زبان می آید . [ کرامت = شرح بیت 2229 دفتر دوم ]
آن کرامات ، ابدی و دائمی و ناگسستنی و برگشت ناپذیر است . یعنی کرامتی که به آنان عطا شود از ایشان گرفته نشود . [ مُستَرد = باز پس گرفته شده ]
ای خداوندی که روزی و پابرجایی و استواری می دهی . مردم را از این نااستواری رهایی بخش . [ تمکین = در میان صوفیّه اصطلاحی خاص است و آن عبارت است از دوام مکاشفات الهی ، شرح بیت 1980 دفتر اوّل . امّا در اینجا معنی لفظی آن مراد است . ]
منظور بیت : خداوندا مردم را از تلوّن و بوقلمون صفتی نجات دِه .
خداوندا به نَفسِ سُست کار در هر امری که ثبات در آن لازم است . ایستادگی و استقامت عطا فرما . ( مُنثَنی = خمیده ، دوتا ، در اینجا به معنی سست کار و درمانده ) [ نَفسِ آدمی طبعاََ از طاعت و عبادت و عملِ صالح تن می زند . پس ای خداوندِ حکیم ، نَفسِ ما را در این امور ثبات و استواری عطا فرما . ]
خداوندا به مردم صبر عطا فرما ، و کفۀ ترازویِ اعمالِ صالح آنان را سنگین کن . و آنان را از حیله و نیرنگِ دنیا طلبان نجات دِه . [ صورتگر = نقّاش ، مجسمه ساز ، منظور صورت پرستان دنیا طلب است . حکیم سبزواری گوید : منظور از آن اهلِ ظاهر و یا نَفسِ مُسوِّله / کفۀ میزان گران = تعبیری است متّخذ از آیه 8 سورۀ اعراف « و سنجش (اعمال) در آن روز (رستاخیز) حق است . کسانی که ترازوی ( اعمالِ صالحِ ) ایشان سنگین است رستگاران اند » ]
ای خداوندِ بخشنده ، آنان را از حسادت نجات دِه تا بر اثرِ حسادت به شیطانِ ملعون مبدّل نشوند . [ رَجیم = ملعون ، مطرود ]
نگاه کُن که عامّۀ خلایق به خاطر متاعِ فانی دنیا و جسمِ ظاهر ( زیبایی ظاهر ) به یکدیگر حسادت می کنند و در آتش این حسادت می سوزند .
برای مثال ، پادشاهان دنیا را کن که لشکرکشی می کنند و از رویِ حسادت ، خویشان و اقوامِ خود را می کُشند .
کسانی که عاشقِ دلبرانِ بَدسیرت اند . آهنگِ قتل و هلاکت یکدیگر می کنند . یعنی به خاطرِ تصاحبِ آنان یکدیگر را می کُشند . [ لُعبَت = وسیلۀ بازی مانند عکس و عروسک . امّا در فارسی به معنی معشوق و دلبر است / قَذَر = پلیدی ]
حکایت ویس و رامین و خسرو و شیرین را بخوان و ببین که آن نابِخردان بر اثرِ حسادت چه کارها که نکردند . [ ویس و رامین = منظومه ای است عاشقانه که در حدود 446 هجری قمری به وسیلۀ فخرالدین اسعد گرگانی ، شاعر قرنِ پنجم به نظمِ فارسی درآمده . اصلِ قصۀ ویس و رامین به زبان پهلوی و متعلق به دورۀ اشکانیان است . ویس ، جوانی بود که به دختری به نامِ رامین عشق می ورزید . / خسرو و شیرین = دومین مثنوی حکیم نظامی گنجوی است که حدود سال 576 هجری سروده شد و یکی از فصولِ خمسه بشمار رود . وی به هنگامِ سرودنِ آن دچار عشقِ دختری به نامِ آفاق بورده است . ]
ببین که هم آن عاشقان نابود شدند و هم معشوقان . هم خودشان ناچیز بودند و هم عشق هاشان . [ اگر ظاهربینان ، عشق به وجودِ سَرمَدیِ حضرت حق می ورزیدند بر حسب واقع نه تنها هیچگاه نابود نمی شدند بلکه محترم و جلیل القدر نیز بودند . ]
پاک خداوندی که عدم را مقارنِ عدمِ دیگر کرد . و عدم را عاشق عدم نمود . [ با توجه به اینکه « بر هم زدن » هم بهمعنی تصادم و یکی را بر دیگری زدن است و هم به معنی زیر و رو کردن و خراب و پریشان نمودن است لذا مصراع اوّل را می توان اینگونه نیز معنی کرد : « پاک خداوندی که عدم را زیر و رو کرد و موجودات را پدید آورد » . نیکلسون گوید : یعنی میانِ صُوَرِ عالَمِ مجازی کشش متقابل پدید آورد ( شرح مثنوی معنوی مولوی ، دفتر پنجم ، ص 1801 ) ]
منظور بیت : موجوداتِ این عالَم که به منزلۀ عدم هستند به حکمِ مُقتضیّاتِ طبیعی به یکدیگر دلبستگی پیدا می کنند .
در دلی که واقعاََ دل نیست حسدها ظاهر می شود و موجودِ عدم را اینگونه درمانده می سازد . یعنی حضرت وجود ، موجودات را گه به منزلۀ اَعدامِ اضافی و موجوداتِ ظِلّی هستند بوسیلۀ حسادت دچارِ پریشانی و تفرقۀ خاطر می کند . [ مُضطَر = درمانده ، بیچاره ]
این زنان که از همه مهربانترند . یعنی زنان که طبعاََ موجوداتی عاطفی و نازک دل اند . همین زنانِ عاطفی وقتی که هووی یکدیگر می شوند از رویِ حسادت یکدیگر را از میان می برند . [ ضَرّه = هوو ]
حتّی زنانِ عاطفی و مهربان به خاطرِ حسادت یکدیگر را از میان می برند تا چه رسد به مردانی که ذاتاََ سنگین دل اند . پس ، از این مطلب دریاب که مردان وقتی که مقهورِ حسادت شوند در چه مرحله ای از قساوت و بیرحمی جای می گیرند و چه ها که نمی کنند ؟
اگر شرع ، تدبیری ظریف بکار نمی بُرد . هر کس رقیبِ خود را از روی حسادت پاره پاره می کرد . [ تدبیر شرع ، به شرح ابیات زیر است ]
شرع برای راندن بَدی تدبیری می اندیشد . و شیطان یعنی نَفسِ امّاره را درونِ شیشۀ دلیل و حجّت می اندازد . ( در شیشۀ حجّت کند = در اینجا یعنی او را مقهور و مغلوبِ دلیل و برهان کند . ) [ مصراع دوم ممکن است به مسخّر شدن دیوان و پریان به دستِ سلیمان (ع) اشاره داشته باشد که این مطلب را قرآن کریم در سورۀ ص ، آیه 37 و سورۀ سبا ، آیه 12 ، تصریح کرده است . در پاره ای از افسانه ها نیز آمده است که سلیمان (ع) چند دیو و پری را در شیشه حبس کرده و به قعر دریا افکنده است . ( شرح کبیر انقروی ، جزو اوّل ، دفتر سوم ، ص 197 ) . برخی نیز در توضیح مصراع دوم به مسئلۀ تسخیر جن و پری اشاره کرده اند که شعبه ای از علومِ غریبه است و جنِّ مورد نظر را با اورادی خاص در شیشه ای محبوس می کنند . ( نثر و شرح مثنوی شریف ، دفتر سوم ، ص 113 ) ]
حجّتِ شرعی از قبیلِ شاهد و سوگند دادن مُنکر و امتناع از سوگند است تا سرانجام به حکمِ شرع ، شیطانِ یاوه گو مقهور و محکوم شود . [ گواه = در اینجا بیّنه است که مدعی باید برای اثباتِ دعویِ خود اقامه کند / یمین = به معنی سوگند است که در محکمه باید مدّعی علیه را سوگند دهند ) [ این بیت به یک موضوعِ فقهی که در کُتبِ قضاء آمده است اشارت دارد و آن اینست که : هرگاه در محکمه ، مدّعی ، بیّنه ای بر مدعی علیه نداشته باشد با درخواست او حاکمِ شرع ، مُنکر ( مدّعی علیه ) را دعوت به سوگند می کند . مُنکر یا سوگند می خورد و یا سوگند را به مدّعی ارجاع می دهد و یا نُکول می کند . یعنی نه سوگند می خورد و نه سوگند را به مدّعی رَد می کند . در این صورت حاکمِ شرع وی را به صِرفِ نکول و تمرّد ، محکوم به ادای حق به مدّعی می کند . مولانا در این بیت نَفسِ امّاره را به «دیو» و شرع را به سلیمان نبی تشبیه کرده است . شرع ، نَفسِ امّارۀ آدمی را مقهور می کند . ]
شرع مانندِ ترازویی است که بوسیلۀ آن ، یقیناََ رضایتِ دو نفر مخالف ( مدّعی و مدّعی علیه ) در موضوعی جدّی و غیر جدّی برآورده شود . [ هَزل = شوخی ، غیر جدّی ]
یقین بدان که شرع مانندِ پیمانه و ترازویی است که بوسیلۀ آن دشمنان از جنگ و ستیزه گری نجات پیدا می کنند . [ کیله = در اینجا به معنی پیمانه ]
اگر ترازو نباشد کی ممکن است که دشمن از خیالِ ستم و ستیزه گری دست بدارد ؟ [ حَیف = ستم ، ستم کردن / اِحتیال = حیله گری ]
در جایی که به خاطرِ مُردارِ زشت و بی وفایِ دنیا این همه حسادت و دشمنی و جفاکاری صورت می گیرد . [ ادامه معنا در بیت بعد ]
پس قیاس کن که در آن بخت و دولتِ معنوی که جن و انسان نسبت بدان حسد می ورزند چگونه است ؟
آن اهریمنان ، حسودانی کهنه کارند و لحظه ای از گمراهی دست نمی کشند .
و آن آدمیزادگانی که تخمِ عصیان کاشته اند بر اثر حسادت ، شیطان شده اند . یعنی مردمِ گنه کار و عصیان پیشه بر اثر حسادتی که به این و آن می ورزند به غایت خباثت و شرارت می رسند .
از قرآن کریم بخوان که آدمیانِ شیطان صفت بر اثرِ مسخ شدن شان توسطِ حضرت حق با شیاطین همجنس شده اند . [ اشاره است به آیه 112 سورۀ انعام « بدینسان برای هر پیامبری دشمنی از شیاطینِ آدمی و پری بنهادیم که ( برای گمراه کردن مردم ) سخنانی آراسته به یکدیگر می گفتند و اکر پروردگارت می خواست چنین نمی کردند پس آنان را با تهمت هایشان وانِه » مراد از مسخ شدن آدمیانِ شیطان صفت ، در این بیت مسخ باطنی است . ]
وقتی شیطان در گمراه کردنِ مردم درمانده شود از آدمیان شیطان صفت یاری می جوید . [ اِفتتان = گمراه کردن ]
شیطان به اینان گوید : شما دوستِ ما هستید ، ما را یاری کنید . شما حامی ما هستید از ما حمایت کنید . [ اشاره است به آیه 121 سورۀ انعام « و نخورید از ذبیحه ای که نامِ خدا بر آن یاد نشده است که این خود سرکشی است . و براستی که شیاطین به دوستانِ خود القا کنند که با شما به مجادله خیزند و اگر از ایشان پیروی کنید مشرک اید » ]
اگر در این دنیا کسی را گمراه کنند . هر دو نوع شیطان از این امر شادمان می شوند یعنی هم شیاطین اِنسی و هم شیاطینِ جنّی .
ولی اگر کسی از گمراهی جانِ سالم بدر بَرد و در دین مقامی والا یابد . آن دو حسود ماتم به پا کنند . [ رَشک مند = حسود ]
اگر شخص ادیبی به کسی درسِ علم و عقل آموزد . آن دو دشمن ، دندانِ حسادت می سایند یعنی سخت خشمگین می شوند . [ مراد از «ادیب» در اینجا معلمِ روحانی و مرشدِ راه دان است . پس هرگاه ادیبی کسی را معرفت آموزد شیطان و شیطان صفتان غضبناک شوند . ]
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…