بقیه قصه طعنه زدن آن مرد بیگانه در شیخ | شرح و تفسیر
بقیه قصه طعنه زدن آن مرد بیگانه در شیخ | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر دوم ابیات 3398 تا 3423
نام حکایت : کرامات ابراهیم ادهم بر لب دریا
بخش : 6 از 14 ( بقیه قصه طعنه زدن آن مرد بیگانه در شیخ )
ابراهیم اَدهم ضمن سیر و سیاحت به لبِ دریایی رسید و آنجا نشست و به دوختن پاره هایِ خرقه اش مشغول شد . در این اثنا امیری که در سال های پیشین غلامِ او بود از آنجا گذر می کرد . همینکه چشمش به ابراهیم افتاد او را شناخت . ولی با کمالِ تعجب اثری از شاهزادگی و امارت در او نیافت . بلکه او را درویشی بی پیرایه و خاکسار یافت . پیشِ خود گفت : پس کو آن حکومت و …
متن کامل « حکایت کرامات ابراهیم ادهم بر لب دریا » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
آن مرد پلید در بارۀ شیخ ، سخنان بیهوده می گفت . زیرا کسی که لوچ باشد یعنی دیدۀ باطنی اش معیوب باشد . همواره عقلِ او نیز دچار کژی و اشتباه می شود . [ لاییدن = بیهوده گفتن / ژاژ = سخن بیهوده / کاژ = لوچ ، اَحوَل ]
آن پلید گفت : خودم او را در مجلسی از مجالس لهو و شرابخواری دیدم زیرا او مردی بی تقوا و از ایمان و معرفت تهی دست است .
و اگر باور نداری ، امشب از خواب برخیز تا آشکارا تباهی شیخِ خود را ببینی .
شبانه او را بالای روزنی بُرد و گفت : حالا به فساد و عشرت طلبی شیخ نگاه کُن .
به این شیخ نگاه کن که در روز به تزویر مشغول است و در شب به فساد . در روز خود را در پاکی و تقوا مانند حضرت مصطفی (ص) نشان می دهد و در شب مانند ابولهب به تباهی می پردازد .
روز او را عبدالله ( = بنده خدا ) می نامند و شب ، پناه بر خدا ، جامِ شراب در دست دارد .
وقتی که مُرید ، جامِ پُر را دید گفت : ای شیخ در کارِ تو نیز نیرنگ وجود دارد ؟ [ غُر = بیماری فتق ، در اینجا مجازاََ به معنی عیب / برخی فاعلِ «گفت» را مُرید ندانسته اند . بلکه گفته اند فاعلِ «گفت» آن مردِ منکر است ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر دوم ، ص 232 ) ]
مگر تو نبودی که می گفتی : شیطان هر روز صبح ناشتا با سرعت در جامِ شراب ادرار می کند ؟ [ ناشتاب = در اینجا به معنی ناشتا آمده است ( سر نی ، ج 1 ، ص 220 ) / میزیدن = ادرار کردن ]
شیخ گفت : جامِ وجودِ مرا از نورِ الهی چنان پُر کرده اند که در آن ، ذرّه ای از وسوسۀ شیطانی وجود ندارد . ( جواهرالاسرار ، دفتر دوم ، ص 321 )
خوب نگاه کن و ببین آیا در جامِ وجودِ من ذرّه ای آلایش از وسوسۀ شیطانی وجود دارد ؟ آن سخن را که در بارۀ من گفتی ، فریب خورده ای وارونه شنیده است .
زیرا این جام ، جامِ ظاهر و این شراب ، شرابِ معمولی نیست . این کارِ زشت از مقامِ صاحبدلی که نهانی ها را نیز می بیند بدور است .
ای بی خاصیت ، وجودِ شیخ است که از شرابِ حقیقت آکنده است . و در آن جام ، ادرارِ شیطان جایی ندارد . [ فَلیو = بیهوده ، بی سود ، بی نفع و فایده ( فرهنگِ نفیسی ، ج 4 ، ص 2588 ) / بَول = ادرار ]
جامِ وجود شیخ ( انسان کامل ) از نور حق تعالی آکنده است . او با سنگِ ریاضت ، جامِ بدن (نفسانیات) را شکسته و یکسره نور شده است .
فرضاََ اگر نورِ خورشید روی نجاست بتابد . باز همان نور است و هیچگونه آلودگی پیدا نمی کند . [ خَبَث = پلیدی ، ناپاکی ]
شیخ گفت : این نه جام است و نه شرابِ معمولی . ای منکر ، بیا پایین و آن را نگاه کُن .
مرید آمد و دید که آن ، شراب نیست . بلکه عسلِ خالص است . در نتیجه آن دشمن گمراه بَدنهاد کور شد .
شیخ در آن اثنا به مریدِ خود گفت : ای بزرگوار برو برای من شراب جستجو کن .
زیرا من دچارِ رنجی هستم که بر اثرِ آن درمانده شده ام . من بر اثرِ رنجِ فراوان ، از حد و مرزِ مخمصه نیز درگذشته ام . [ مَخمَصه = به معنی فرو رفتن و لاغر شدن شکم بر اثرِ گرسنگی است . از آنرو گرسنگی را مخمصه گویند که سببِ لاغری شکم و فرورفتن آن می شود . راغب نیز مخمصه را گرسنگی معنی کرده است . این کلمه دو بار در قرآن کریم آمده است . سورۀ مائده ، آیه 3 و سورۀ توبه ، آیه 120 ( قاموس قرآن ، ج 2 ، ص 307 ) انسان در حالت مخمصه جایز است که از گوشتِ حرام خوک و یا مُردار و غیره استفاده کند . ]
به هنگامِ اضطرار و ناچاری گوشتِ مُردار نیز حلال و جایز می شود . خاکِ لعنت بر سر منکران و ستیزه گران باد . [ اشاره است به آیه 173 سورۀ بقره « خداوند حرام کرد بر شما گوشتِ مُردار و خونِ روان و گوشتِ خوک را و هر آنچه جز نامِ خدا ذبح کنند و هر کس درمانده و ناچار باشد بی آنکه قصدِ تجاوز و تعدّی از حکمِ خدا نماید باکی نیست که خداوند آمرزگار مهربان است » و نیز آیات 145 سورۀ انعام و 115 سورۀ نَحل . ]
آن مُرید اطرافِ خُمخانۀ شراب را گشت و به خاطرِ شیخ هر خُمی را مزه کرد .
مُرید هر چه در خُمخانه های شراب گشت شرابی ندید ، زیرا همۀ شراب ها به عسل تبدیل شده بود . [ نَبید = نبیذ ، شراب خرما و یا کشمش ]
مُرید گفت : ای مستان ، این دیگر چه وضعی است ؟ قضیه چیست ؟ زیرا در هیچ خمره ای شرابی نمی بینم . [ رند = مردم زیرک و هوشیار ، باده پرست ، میخواره ( فرهنگ نفیسی ، ج 3 ، ص 1694 ) در اینجا به معنی میخواره آمده است / عُقار = مَی ، شراب ]
همۀ مستان به حضور شیخ رسیدند در حالی که می گریستند و بر سرِ خود می زدند .
مستان گفتند : ای شیخِ بزرگوار به خرابات آمدی و از برکتِ قدمت همۀ شراب ها عسل شد .
تو ای شیخ ، شراب را از پلیدی و ناپاکی پاک کرده ای و آن را دگرگون ساختی . اینک روحِ ما را نیز از پلیدی ها پاک فرما .
اگر فرضاََ همۀ جهان آکنده از خون شود . بندۀ راستین حق کی ممکن است چیزی جز رزقِ حلال بخورد ؟ [ اشاره است به حدیث « اگر دنیا خونِ تازه ای باشد رزق مؤمن تنها چیز حلال است » ( احادیث مثنوی ، ص 69 ) انسان کامل خود را به پلیدی های دنیا نمی آلاید . ]
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…
View Comments
بسیارعالی وتشکر که منبعی برای درک راحت تر مثنوی مرحمت نمودید