غزل شماره 95 دیوان خواجه حافظ شیرازی | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : غزل شماره 95 دیوان خواجه حافظ شیرازی
نسیمِ گیسوانِ پر چین و شکن تو همیشه مرا مست می کند یعنی بوی معطر گیسویت هر زمان که به دماغم می رسد بی هوشم می کند و فریبِ چشمِ جادویت دائم مرا مست می کند . [ مدام = همیشه / جعد = چین و شکن گیسو / گیسو = موی بلند را گویند که از تارک سر دو قسمت شود / فریب = گول زدن ]
بعد از این همه صبوری ، ممکن می شود شبی شمعِ دیده را در ابروان مشابه محرابت روشن سازیم یعنی بعد از این همه جور و جفایت ، شبی دیدارِ وصالت میسر می گردد . [ شکیبایی = صبوری / توان دید = آیا دیدن ممکن می شود / افروزیم = روشن نماییم ]
مردمک سیاهِ چشمم را از آن جهت عزیز می دارم یعنی در چشمم حفظش می کنم که از نقشِ خالِ هندیت برای جان یک مثال و یک نسخه باشد . [ سواد = سیاهی ، مقابل بیاض به معنی سفیدی / لوح = تخته / بینش = دیدن ]
مردمک را به خال تشبیه می کند و می گوید : چون مردمک چشمم به خالِ تو شباهت دارد . به همین جهت در چشمم به عنوان یادگار حفظش می کنم .
اگر می خواهی که جهان را دفعتاََ آرایش دهی و مزین نمایی . به صبا بگو زمانی روبند را از رویت بلند کند که تمام عالَم از پرتو رویت مزین و منور گردد . زیرا روی تو نورِ محض است و به هر جا که اشعه اش بیفتد ، آنجا را منور و مزین کند . [ جاویدان = ابدی / یکسر = یک دفعه / بیارایی = آرایش و تزیین کنی / برقع = روبند ]
اگر می خواهی که رسم و قانون فنا را از جهان بر چینی و یا از بین ببری ، زلف و گیسویت را تکان بده تا از هر مویش چندین هزار جان بریزد . یعنی اجسام و اشباح از عالم بر طرف می شود امّا ارواخ پاک همیشه باقی می مانند زیرا ارواح خود باقی ابدی اند و فانی نمی شوند . [ برافشان = تکان بده / براندازی = برچینی و از بین ببری / ریزد = ریخته شود ]
– اگر در ادیشه آنی که نشانِ نابودی را در جهان از ریشه برکنی ، گیسوی خود را پریشان کن تا جان های عاشقانِ زنده دل فرو ریزد و رسمِ فنا را از عالم براندازد . ( شرح حافظ دکتر خطیب رهبر )
منِ مسکین و بادِ صباِ مسکین ، دو بی حاصلِ سرگردانیم . من از سِحرِ چشمت مستم و صبا از بوی گیسویت مست است . همانطور که در مسکینی شریکیم در مستانگی هم شریک هستیم .
همّتِ حافظ عجب همّتی است یعنی چه همّتِ بلندی حافظ دارد که از هر دو جهان یعنی دنیا و آخرت غیر از غبارِ کوی تو هیچ چیز در نظرش ارزش و بهایی ندارد .
به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :
به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد
نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .
پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .
بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .
یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت
تخلص خواجه ، حافظ است . و …
متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…