شرح و تفسیر غزل شماره 9 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
اگر محبوبِ من روی بند از مقابلِ چهره برگیرد و آشکارا نمایان گردد ، خورشید باید بر چهرۀ زیبای خویش روی بند بیاویزد . [ نقاب = روی بندِ زنان / بُرقع = روی بند و نقابِ زنان / جمال = زیبایی ، خوش صورتی / فرو هلیدن = فرو هشتن ، آویختن ]
_ در این بیت ، چهره زیبا و درخشان معشوق به آفتاب و برتری چهرۀ او بر آن ، تشبیه شده است .
گویی چشمانِ افسونگرِ عابدفریبِ معشوق با سِحر و جادو و دلفریبی ، خواب را بر چشم من حرام کرده اند . [ جادو = افسونگر و جادوگر (لغت نامه) / سِحر = جادو و افسون ]
در اولین نگاه ، اختیار عقل از دستم رفت و کسی که عقل از کف دهد ، چگونه می تواند مصلحتِ خویش را باز شناسد ؟ [ اول نظر = در اولین نگاه / عِنان = در لغت به معنی افسار و دهنه و لگام است / صواب = راست و درست ، مصلحت ]
می پنداشتم که با رسیدن به معشوق ، قطعاََ از عشق رهایی می یابم . اما نمی دانستم که اگر مبتلا به بیماری استسقا ، آب بنوشد . تشنه تر می شود .یعنی وصالِ یار مرا تشنه تر و شیفته تر کرد . [ مگر = همانا ، به تحقیق ، قید تاکید است / مستسقی = مبتلا به بیماری استسقا ، که آن نام مرضی است که بیمار آبِ بسیار خواهد و هرچه آب می نوشد . عطشش برطرف نمی گردد و سرانجام به سبب کثرت شرب در می گذرد ]
عشق = بزرگترین و محوری ترین سخن عارفان است و آن عبارت است از شوق و دوست داشتن شدید . عرفا ، رازِ آفرینش و سِرِ وجود را در کلمۀ عشق خلاصه می کنند و عشق را مبنای آفرینش و وجود می دانند . باید دانست که عشق ، نتیجۀ ادراک و معرفت و حاصلِ علم است که از تعلّقِ علم و ادراک و معرفت و احاطۀ آن به حُسن و جمال پدید می آید . پس هر چه حُسن ، بیشتر ، عشق هم بیشتر و هر چه ادراک و معرفت و علم قوی تر ، عشق نیرومندتر و شدیدتر ، و عشق همواره متوجۀ کمال و جمال است نه نقص و زشتی . و چون ذاتِ پاکِ خداوندی ، جمالش در حدّ کمال و علمش در حدّ تمام است . عشقش به جمال خویش در حدّ اعلا خواهد بود . عشق دو جانبه است : عاشق ، عاشقِ جمال معشوق است و معشوق ، عاشقِ عشقِ عاشق . عاشق نیاز به ناز معشوق دارد و معشوق نیاز به عشقِ عاشق . بی شک محوری ترین سخنِ سعدی شیراز ، سخن از عشق است . او تمام هستی به وجود آمده را از عشق می داند و اصولاََ کارِ جهان را جز کارِ عشق نمی داند و اصلی ترین سخن او عاشق شدن است . سعدی ، عشق را قدیم و ازلی می شمرد و موقوف به عنایت و لطفِ معشوق ازلی می داند و آن را امانتی دانسته است که خاصِ انسان است .
اگر از دستِ محبوبِ طنّاز و دوست داشتنی ، زهر خالص را همانند شربت شیرین ننوشی ، ادعایت در عشق درست نیست . یعنی جز مدّعی عشق نیستی . [ نازنین = با ناز و زیبا ، گرامی و دوست داشتنی / زهرِ ناب = سمِ خالص / شربت شکر = نوشیدنی شیرین ]
تنها عشق است که آدمیت آدم بدان منوط و وابسته است و اگر ذوق عشق در تو نباشد ، به چهار پایانی می مانی که فقط خوردن و خفتن را پیشه کرده است . [ آدمیت = انسانیت و مردمی / ذوق = نشاط و شادی / هم شرکت = شریک و همانند / دواب = به فارسی یعنی ستور که سواری می دهد و بار می کشد (لغت نامه)
آتش بیاور و بر خرمن آزادگان بزن و آن را بسوزان تا پادشاه از دهِ ویرانۀ آزادگان ، مالیات طلب نکند . مار چنان شیفته ساز که دیگر انتظارِ هوشیاری از ما محال باشد . [ آزادگان = آزاد مردان ، جوانمردان / خراج = باج ، آنچه را که پادشاه و حاکم از رعایا گیرند ، مالیات ]
همگان آنچنان مستِ شرابند که وسیله را هدف پنداشته و از منظور اصلی بی بهره مانده اند . اما من از مشاهدۀ جمالِ او چنان از خود بی خود گشته ام که دیگر به شراب نیازی ندارم . [ قوم = خویشان و کسان / منظور = مقصود و هدف ]
ای سعدی ، آیا به تو نگفتم که در کمند عشق اسیر مشو ؟ زیرا تیرِ نگاهِ دلربای معشوق حتی افراسیاب را هم که از تو قدرتمندتر است ، از پای درمی آورد . [ نظر به تیر تشبیه شده است ]
افراسیاب = پسرِ پشنگ که دلیرترین شاه توران بود و ترکان را از اولاد او می دانستند . بین افراسیاب و پادشاهان ایران مدام جنگ و جدال بود و او را خطرناکترین دشمن خود به شمار می آوردند . افراسیاب به معنی شخصی هراسناک است و همواره با صفت مجرم و جادو که به وسیله اهریمن ، فناناپذیر خلق شده است ، توصیف می گردد . ( فرهنگ اساطیر ) .
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…