شرح و تفسیر غزل شماره 57 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
آن سبزه رو که ذوق و لذت عالَم با او است . چشم می رنگ ( مایل به قرمز ) و لب متبسم و دل شاد با او است . یعنی آن سبزه خندان رو ، متبسم لب و خرم دل است . نه کریه رو و غمگین دل . [ سیه چرده = صورت سبزه رو / چشم میگون = چشمی که سفیدی آن مایل به قرمز باشد / خندان = در حالی که می خندد / دل خرم = دلشاد ]
اگر چه پادشاهان ، شیرن دهنان هستند امّا آن جانان ، سلیمان زمان است که خاتم ، مالِ او است . یعنی هر محبوبی برای خودش پادشاه است امّا جانان ما از همه سَر است . زیرا که خاتمِ حُسنِ جمال با او است . حاصل کلام : جانان ما ، خاتمِ محابیب است زیرا حُسنِ لطافت در او ختم شده است . [ شعرا دهان محبوب ها را به نگین انگشتری و یا به خودِ انگشتری تشبیه می کنند زیرا که کوچکی و مدور بودن آن معتبر است ]
آن دلبر عزم سفر کرده ، زیبا رو و پاکدامن و کامل هنر است . پس البته همّتِ پاکان دو عالم با او است . یعنی این همه محسّناتی که در او وجود دارد . لازم است تمام انبیاء و ملائک یار و کمک او باشند . [ روی خوب = خوب رو / دامن پاک = پاکدامن / کمال هنر = کامل هنر / لاجرم = لابد و لامحاله ، محقق و مقرر است ]
آن خال سیاه که در صورت گندمی جانان است . سِرّ دانه ای که آدم را گمراه کرد در آن خال است . یعنی سِرّ دانۀ گندمی که سبب خروج حضرتِ آدم از بهشت شد . با آن خالی است که در رُخِ گندمی جانان است . هر کسی که آن خال را ببیند و دل بدان ببندد . حضور و صفا و آسایش را وداع گوید . [ گندم گون = گندمی ، عارض گندمی ]
دلبرم نیت سفر بسته ، محضِ رضای خدا ، ای یاران درمانم کنید . چه کنم و دلِ مجروح خود را چگونه درمان کنم که مَرهَم در نزد آن جانان است . یعنی دل تحملِ فراق آن جانان را ندارد و مضطرب است پس چاره ای کنید تا اندکی قرار و آرامش پیدا کنم .
این نکته را به که می توانم بگویم که آن سنگین در حالیکه دارای دَمِ مسیحایی است ما را هلاک کرد . یعنی جانان ، با اینکه این خصوصیت عیسی را که با نَفَسِ خود مرده را زنده می کرد ، داشت ولی ما را هلاک کرد . پس این را به که بگویم که یک مصلحتِ متناقض است . [ از استغنای جانان نسبت به خودش شکایت می کند ]
ای جانان ، حافظ از دوستان و از جملع معتقدان است ، پس عزیزش بدار . زیرا از بسیاری از ارواحِ اولیاء و انبیاء با او است . یعنی حافظ از احبّای پاک و پاکدامن است . پس عزّت و احترامش کن . زیرا بسیاری از ارواح طیبه معین و ظهیر او است . حاصل کلام : حافظ جزو اهل الله می باشد . او را با سایر احبّا و دوستان قیاس مگیر . [ معتقدان = مراد محبان است / گرامی = عزیز و محترم / بخشایش = ترحم / روح مکرم = روح انبیاء و اولیاء ]
دکلمه غزل شماره 57 دیوان حافظ شیرازی
به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :
به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد
نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .
پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .
بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .
یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت
تخلص خواجه ، حافظ است . و …
متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…