شرح و تفسیر غزل شماره 50 دیوان حافظ شیرازی
شرح و تفسیر غزل شماره 50 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
دل ، خودش ، خود را گرفتار دام زلف تو کرده است . یعنی کسی دیگر سبب ابتلای او نشده است . پس حالا با غمزه ات او را هلاک کن که شایسته همین است . زیرا برای چه خود را به چنین مشکلی گرفتار کرده که کسی نمی تواند خلاصش نماید . [ مبتلای خویشتن = سبب ابتلای خود گشته / سزای خویشتن = یعنی سزاوارش است ]
اگر از دست تو برمی آید که مراد خاطر ما را برآوری . زود باش که این هم در جای خود یک عمل خیر است . یعنی مراد خاطر کسی را برآوردن در جای خود یک امر خیر است . [ بدست باش = زود باش ]
به جانت قسم ای بت شیرین من ، یعنی ای محبوب من ، مرادم چون شمع در شب های تاریک افنای خویشتن است .
خواجه خطاب به بلبل می فرماید : چون به فکر عشق افتادی و تدبیر عاشقی را ریختی . ای بلبل ، سخنم و نصیحتم به تو این است که به فکر عشق مباش ، زیرا آن گل خودرُو به سخن و نصیحت کس عمل نمی کند . یعنی خودرأی و خودپسند است . و هرگز به فکر کسی تابع نمی شود . پس با این وصف ای عندلیب دچار زحمت می شوی ، بیا و از این خیال منصرف شو . [ رأی = فکر / گل خودرُو = گلی را گویند که خود به خود روییده باشد یعنی در اثر تربیت و توجه کسی وجود پیدا نکرده ]
بوی لطیف و فرح بخش گل به مشک چین و چگل احتیاج ندارد . زیرا بوی لطیف چون مشک از خوبی قبای خویشتن است . یعنی از باغ خودش است حاصل کلام : این که هر کس که در فن خود کامل و ماهر باشد محتاج استغاثه از دیگران نمی شود . مراد از قبا ، خودِگل و منظور از بند آن ، متصل و ممتزج بودن گل است . [ نافه = غلاف مشک است / چگل = در ترکستان جایی را گویند که زیبایان زیاد دارد که جملگی بت پرست اند / چین = یک معنای آن پیچ و شکنی است در زلفان و گیسوان محبوب ها و گاهی گرهی است که در ابروانشان پیدا می شود . و دیگر : شهری است در ترکستان که کاسه های چینی از آنجا می آید و زیبایان چینی ضرب المثل شده اند . چون همگی دارای صورت سفید و چشم و ابروی مشکی اند . ]
به درِ خانه ثروتمند بی مروت دنیا مرو . که گنج عافیت ، در سرای خودت است . حاصل کلام : در خانۀ خود با توکل و قتاعت زندگی کردن خیلی بالاتر است از رفتن به در خانۀ ارباب بی مروت زمانه که قدر و ارزش شخص را نمی دانند . [ ارباب = جمع رب به معنی اصحاب ]
حافظ سوخت در حالی که در شرط عشق و جانبازی هنوز هم نسبت به عهد و پیمان اولیه خود وفادار است . یعنی با این که در راه عشق و محبت جانانش محو شده ولی باز هم به عهد خود وفا دار است . حاصل کلام : از جان گذشت ولی از جانان نگذشت .
دکلمه غزل شماره 50 دیوان حافظ شیرازی
به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :
به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد
نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .
پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .
بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .
یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت
تخلص خواجه ، حافظ است . و …
متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
ا
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…