شرح و تفسیر غزل شماره 28 دیوان حافظ شیرازی

شرح و تفسیر غزل شماره 28 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر غزل شماره 28 دیوان حافظ شیرازی

شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازی

کتاب : دیوان اشعار

قالب شعر : غزل

آدرس شعر : شرح و تفسیر غزل شماره 28 دیوان حافظ شیرازی

متن کامل ابیات 1 الی 8

1) به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست / که مونس دم صبحم دعای دولت توست

2) سرشک من که ز طوفان نوح دست برد / ز لوح سینه نیارست نقش مهر تو شست

3) بکن معامله ای وین دل شکسته بخر / که با شکستگی ارزد به صد هزار درست

4) زبان مور به آصف دراز گشت و رواست / که خواجه خاتم جم یاوه کرد و بازنجست

5) دلا طمع مبر از لطف بی نهایت دوست / چو لاف عشق زدی سر بباز چابک و چست

6) به صدق کوش که خورشید زاید از نفست / که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست

7) شدم ز دست تو شیدای و کوه و دشت و هنوز / نمی کنی به ترحم نطاق سلسله سست

8) مرنج حافظ و از دلبران حفاظ مجوی / گناه باغ چه باشد چو این گیاه نرست

شرح و تفسیر غزل شماره 28 دیوان حافظ شیرازی

به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست / که مونس دم صبحم دعای دولت توست


به جان خواجه و به حق دوستی قدیم و به پیمان محکم ، که به هنگام صبح یار و مونس من به دولت تو دعا کردن است . [ عهد = قول و قرار . درست = صحیح و راست . مونس = مصاحب و یار . دم صبحم = وقت صبح . مراد از خواجه ، خواجه قوام الدین حسن است ]

_ اختصاص دعای دولت به دمِ صبح ، برای این است که ، برای مستجاب شدن دعاها وقت صباح اشرف اوقات است .

_ مراد از بیان حق قدیم این است که خواجه قوام الدین در تمام عمر ، ولی نعمت خواجه حافظ بوده است و اشاره به عهد درست ، برای همان است و خواجه بعهده گرفته بوده که برای دوام دولت قوام الدین به پاره ای امور مشغول شود .

سرشک من که ز طوفان نوح دست برد / ز لوح سینه نیارست نقش مهر تو شست


اشک چشم من که به طوفان نوح غالب آمد . در این جمله دو معنا مقصود است . یکی اینکه ، اشک چشم من از آب طوفان نوح بیشتر است . دیگری اینکه طوفان نوح فقط شش ماه طول کشید اما اشک چشم من در تمام مدت عمرم جاری است و هیچ وقت تمام نمی شود . پس با این وصف ، اشک چشم من که دارای عظمت طوفان نوح است قادر نیست نقش محبت تو را از لوح سینه من پاک کند . [ سرشک = اشک چشم . طوفان = طغیان آب است که اطراف خود را فرا می گیرد .

_ طبق آنچه که در کتابها نوشته اند . حضرت نوح (ع) در روز دهم ماه رجب به کشتی سوار شد و در روز دهم محرم که روز عاشورا است از کشتی پیاده شد و جمعاََ شش ماه می شود .

_ در این بیت غلو بکار رفته است و مخاطب ممکن است جانانِ شاعر باشد و یا خطاب به قوام الدین باشد . [ غلو = یکی از درجات اغراق است که نه عقلا ممکن باشد و نه عادتاََ ]

بکن معامله ای وین دل شکسته بخر / که با شکستگی ارزد به صد هزار درست


بیا و یک معامله بکن و این دلِ شکسته مرا بخر و نگاه به شکستگی اش مکن . زیرا با وجود شکستگی به صد هزار دلِ درست می ارزد . یعنی این دلِ شکسته من به صد هزار دلی می ارزد که از غم و درد عشق متأثر نشده و چون سنگ در حکم جمادند . حاصل اینکه ، خطاب به قوام الدین حسن می گوید : بیا این دل مرا که از درد عشق و محبت بیمار شده به دست آر و تسلی اش بخش تا برایت فوایدی حاصل شود . [ بخر = خریدارش باش . ارزد = ارزش و قیمتی دارد ]

زبان مور به آصف دراز گشت و رواست / که خواجه خاتم جم یاوه کرد و بازنجست


زبان مور به آصف برخیا (وزیر سلیمان) دراز شد . یعنی مورچه به آصف زبان درازی کرد و این زبان درازی نسبت به او رواست . زیرا خواجه (آصف) مُهرِ سلیمان را گم کرد و جستجویش هم نکرد . یعنی این که ، گم شدن مُهر را فهمید و به بلقیس هم اعلام کرد . اما در تفحص آن تقید نکرد . پس مور به آصف عتاب و خطاب کرده و گفت : تو با وجود قادر بودن به جست و جوی انگشتری و پیدا کردن آن ، اهمال نمودی . [ مراد از خواجه ، آصف است نه حضرت سلیمان . رواست = جایز است . خاتم جم = مراد از خاتم ، مُهر سلیمان  است و مراد از جم ، سلیمان است . یاوه کرد = گم کرد ، ضایع کرد ]

_ داستان گم شدن انگشتری حضرت سلیمان بدین شرح است که آن انگشتری به وسیله دیوی ربوده شد و آن دیو مدت چهل روز به جای سلیمان ، سلطنت کرد چون بنیاد پادشاهی به وسیله اسم اعظمی بود که در انگشتری نقش بود و بالاخره دیو انگشتری را به دریا انداخت . ماهی آن را بلعید و آن روز در دام صیاد افتاد و صیاد آن ماهی را به سلیمان داد و وقتی سلیمان انگشتری را یافت . دگر بار حق تعالی مملکت به وی باز داد . [ قصص الانبیا ]

دلا طمع مبر از لطف بی نهایت دوست / چو لاف عشق زدی سر بباز چابک و چست


ای دل از لطف بی نهایت دوست طمع مبر . وقتی لاف عشق و محبت زدی بی درنگ در راهش سر بباز . زیرا مقتضای عشق و محبت گذشت از سر و جان در راهِ معشوق است . حاصلِ کلام : تو در همان طریق عشق و محبت به حد کمال برس که آن دوست التفات خود را از تو قطع نخواهد کرد . التفات دوست منوط به کمال عشق تو است . [ چابک = تیز و چالاک ]

به صدق کوش که خورشید زاید از نفست / که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست


به صدق کوش که از نفست ، خورشید زاید . یعنی هر سخنی که از دهانت خارج می گردد از برکت صدق چون خورشید به همه کس تأثیر کند . زیرا که صبح کاذب به سبب دروغش ، سیه روی شد . یعنی سفیدی اش یا روشنایی اش را ظلمت فرا گرفت . حاصل سخن : کذب در جمع ادیان و ملل حرام است . [ صدق = حقیقت . دروغ = کذب . صبح نخست = صبح کاذب است که قبل از صبح صادق طلوع کند و بلافاصله به دنبالش اندکی تاریکی عالم را فرا می گیرد و سپس صبح صادق طلوع می کند ]

شدم ز دست تو شیدای کوه و دشت و هنوز / نمی کنی به ترحم نطاق سلسله سست


از دست تو دیوانۀ کوه و صحرا شدم یعنی فرهاد و مجنون گشتم . . با این حال هم زنجیر جفا را سست نمی کنی . حاصل سخن : هر قدر که در راهِ عشقت سرگردان و واله و حیران گشتم . هیچ به من التفات نکردی . [ نطاق = کمربند . سلسله = زنجیر . سست = غیر محکم ]

مرنج حافظ و از دلبران حفاظ مجوی / گناه باغ چه باشد چو این گیاه نرست


ای حافظ از جور و جفای دلبران رنجیده خاطر مشو و از آنها انتظار وفا نداشته باش . مصراع دوم را برای تایید مطلب خود ، مثال قرار داده و می گوید : باغ چه گناهی دارد وقتی این گیاه در آن نروید . یعنی حق تعالی آنها را جفاکار و ستمکار آفریده . پس اگر وفادار و دلنواز نباشند . گناهی در این خصوص متوجه آنان نمی شود . [ حفاظ = در اینجا مراد ، رعایت و صیانت است و معنای لازمش ، وفا است . گیاه = سبزۀ تر و تاره را گویند ]

دکلمه غزل شماره 28 دیوان حافظ شیرازی

دکلمه غزل شماره 28 دیوان حافظ شیرازی

زنگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی

به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :

به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد

نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .

پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .

بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .

یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت

تخلص خواجه ، حافظ است . و …

متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی

ا

متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح سودی بر حافظ – جلد اول – ترجمۀ عصمت ستارزاده – انتشارات نگاه
Tags:
فقیه

View Comments

  • سلام ببخشید در مصرع اول به جای حق درست باید بنویسید عهد درست.

Share
Published by
فقیه

Recent Posts

غزل شماره 14 دیوان غزلیات شمس تبریزی / شرح و تفسیر

1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…

1 سال ago

غزل شماره 172 دیوان غزلیات سعدی شیرازی / شرح و تفسیر

1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…

1 سال ago

غزل شماره 13 دیوان غزلیات شمس تبریزی / شرح و تفسیر

1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…

1 سال ago

غزل شماره 171 دیوان غزلیات سعدی شیرازی / شرح و تفسیر

1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…

1 سال ago

غزل شماره 12 دیوان غزلیات شمس تبریزی / شرح و تفسیر

1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…

1 سال ago

غزل شماره 170 دیوان غزلیات سعدی شیرازی / شرح و تفسیر

1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…

1 سال ago