چاره اندیشیدن ماهی نیمه عاقل و خود را مرده کردن | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
چاره اندیشیدن ماهی نیمه عاقل و خود را مرده کردن | شرح و تفسیر
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر چهارم ابیات 2266 تا 2286
نام حکایت : حکایت آن آبگیر و صیادان و سه ماهی عاقل و نیم عاقل و مغرور
بخش : 4 از 11 ( چاره اندیشیدن ماهی نیمه عاقل و خود را مرده کردن )
خلاصه حکایت آن آبگیر و صیادان و سه ماهی عاقل و نیم عاقل و مغرور
سه ماهی در آبگیری می زیستند . روزی سه ماهیگیر از آن ناحیه می گذشتند که چشمشان به آن سه ماهی افتاد و بلافاصله رفتند که دام های خود را فراهم کنند . یکی از ماهیان که عاقل بود از این حرکت دریافت که خطری در کمین است و عزمِ ترکِ آن آبگیر کرد . ابتدا خواست که با آن دو رفیق خود در این باره مشورت کند امّا دید که آن دو به قدری از قضیّه دور و بیگانه اند که نه تنها با او هم رأی و همراه نمی شوند بلکه او را در این تصمیم سُست و منفعل می سازند از اینرو یکه و تنها راهِ دریا را پیش گرفت و …
متن کامل ” حکایت آن آبگیر و صیادان و سه ماهی عاقل و نیم عاقل و مغرور ” را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
متن کامل ابیات چاره اندیشیدن ماهی نیمه عاقل و خود را مرده کردن
ابیات 2266 الی 2286
2266) گفت ماهیِّ دِگر وقتِ بلا / چونکه ماند از سایۀ عاقل جُدا
2267) کو سویِ دریا شد و از غم عَتیق / فوت شد از من چنان نیکو رفیق
2268) لیک ز آن نندیشم و بَر خود زنم / خویشتن را این زمان مُرده کنم
2269) پس بر آرَم اِشکمِ خود بر زَبَر / پشت ، زیر و ، می روم بر آب بر
2270) می روم بر وی چنانکه خَس رَوَد / نی به سبّاحی چنانکه کس رود
2271) مُرده گردم ، خویش بسپارم به آب / مرگِ پیش از مرگ ، اَمنست از عذاب
2272) مرگِ پیش از مرگ ، اَمنست ای فَتی / این چنین فرمود ما را مصطفی
2273) گفت : مُوتُوا کُلُّکُم مِن قَبلِ اَن / یَاتِی المُوتُ تَمُوتُوا بِالفِتَن
2274) همچنان مُرد و شکم بالا فگند / آب می بُردش نشیب و گه بلند
2275) هر یکی ز آن قاصدان بس غُصّه بُرد / که دریغا ماهیِ بهتر بمُرد
2276) شاد می شد او از آن گفتِ دریغ / پیش رفت این بازی ام ، رَستم ز تیغ
2277) پس گرفتش یک صیادِ ارجمند / پس بر او تُف کرد و بر خاکش فگند
2278) غَلط غَلطان رفت پنهان اندر آب / ماند آن احمق ، همی کرد اضطراب
2279) از چپ و از راست می جُست آن سَلیم / تا به جَهدِ خویش بِرهانَد گلیم
2280) دام افگندند و اندر دام ماند / احمقی او را در آن آتش فشاند
2281) بر سرِ آتش ، به پشتِ تابه ای / با حماقت گشت او همخوابه ای
2282) او همی جوشید از تَفِّ سَعیر / عقل می گفتش : اَلَم یأتِک نَذیر ؟
2283) او همی گفت از شکنجه وز بلا / همچو جانِ کافران قالُوا بَلی
2284) باز می گفت او که گر این بار من / وا رَهَم زین محنتِ گردن شکن
2285) من نسازم جز به دریایی وطن / آبگیری را نسازم من سَکن
2286) آبِ بی حد جویم و آمِن شوم / تا اَبد در اَمن و صحّت می روم
شرح و تفسیر چاره اندیشیدن ماهی نیمه عاقل و خود را مرده کردن
گفت ماهیِّ دِگر وقتِ بلا / چونکه ماند از سایۀ عاقل جُدا
مولانا به ادامۀ حکایت ماهی و آبگیر باز می گردد و می گوید : آن ماهی نیمه عاقل که هنگامِ گرفتاری از سایۀ مصاحبت و اِرشادِ آن ماهی عاقل جدا مانده بود با خود چنین گفت :
کو سویِ دریا شد و از غم عَتیق / فوت شد از من چنان نیکو رفیق
آن ماهیِ عاقل به سویِ دریا رفت و از غم و اندوه رها شد . و چنان رفیقِ خوبی از دستم رفت . [ عَتیق = آزاد شده ، آزاد کردن بنده ]
لیک ز آن نندیشم و بَر خود زنم / خویشتن را این زمان مُرده کنم
امّا دیگر به او نباید فکر کنم و باید سعی و تلاشِ فوق العاده کنم و خود را هم اکنون مُرده سازم . [ بر خود زنم = سعی فوق طاقت می کنم تا ناملایمات را تحمُل کنم ، نیکلسون گوید : یعنی بی مساعدت دیگران ، خود دست بکار شوم ( شرح مثنوی مولوی ، دفتر چهارم ، ص 1574 ) ]
پس بر آرَم اِشکمِ خود بر زَبَر / پشت ، زیر و ، می روم بر آب بر
پس باید خود را طوری وارونه کنم که شکمم رو بیاید و پشتم بر سطحِ آب قرار گیرد . [ یعنی خود را به مُردن می زنم . مولانا در این قسمت از حکایت ، مرگ عارفانه ( = مرگ اختیاری ) را مطرح می کند . توضیح مرگ اختیاری در شرح بیت 3834 دفتر سوم آمده است . ]
می روم بر وی چنانکه خَس رَوَد / نی به سبّاحی چنانکه کس رود
در آب مانندِ شناگران ، شنا نمی کنم بلکه همانطوری حرکت می کنم که خَس و خاشاک بر روی آب می رود . [ خود را به مشیة الله می سپارم و هر گونه جنبش و حرکت و میلِ شخصی را محو و مستهلک می سازم . ]
مُرده گردم ، خویش بسپارم به آب / مرگِ پیش از مرگ ، اَمنست از عذاب
خود را مُرده خواهم ساخت و خویشتن را به آب می سپارم زیرا مُردن پیش از مرگ مایۀ نجات از عذاب است . [ مرگ اختیاری و عارفانه ، آدمی را از گزندِ نفسانیّات و دنیا می رهاند . ]
مرگِ پیش از مرگ ، اَمنست ای فَتی / این چنین فرمود ما را مصطفی
ای جوان ، مُردنِ پیش از مرگ موجبِ ایمنی می گردد . چنانکه این معنا را حضرت محمد مصطفی (ص) فرمود .
گفت : مُوتُوا کُلُّکُم مِن قَبلِ اَن / یَاتِی المُوتُ تَمُوتُوا بِالفِتَن
پیامبر (ص) فرمود : جملگی بمیرید پیش از آنکه مرگ در رسد و در آن حال شما با فتنه ها بمیرید . [ پیش از مرگ اجباری و اجلِ حتمی ، مرگ اختیاری را برگزینید . ]
همچنان مُرد و شکم بالا فگند / آب می بُردش نشیب و گه بلند
آن ماهی ، خود را بدان ترتیب مُرده ساخت و شکمِ خود را به طرفِ بالا و پشتش را بر سطحِ آب نهاد و آب ، او را گاهی پایین و گاه بالا می بُرد .
هر یکی ز آن قاصدان بس غُصّه بُرد / که دریغا ماهیِ بهتر بمُرد
ماهیگیران که دیدند آن ماهی مُرده است . بسیار اندوهگین شدند و با خود گفتند : حیف که بهترین ماهی مُرد .
شاد می شد او از آن گفتِ دریغ / پیش رفت این بازی ام ، رَستم ز تیغ
آن ماهیِ مُرده وش از اظهار حسرت و دریغِ ماهیگیران شادمان شد و پیشِ خود گفت : نیرنگم مؤثر واقع شد . یعنی نقشِ مُرده را خوب بازی کردم و از شمشیرِ قهرِ آنان نجات یافتم . [ بازی = حیله ، نیرنگ ]
پس گرفتش یک صیادِ ارجمند / پس بر او تُف کرد و بر خاکش فگند
در این میان ماهیگیری حاذق او را از آب گرفت و از رویِ تحقیر و یا دریغ تُفی بر او انداخت و او را روی خاک پرت کرد . ( ارجمند = هوشیار و دانا / صیاد ارجمند = صیاد ماهر و حاذق ) [ اگر ماهی در آب بمیرد هر چند پاک است امّا خوردن گوشتش حلال نیست . ذبح ماهی ، مُردن در بیرون از آب است . و آن ماهیگیر چون احتمال می داد آن ماهی نیمه جانی داشته باشد او را فوراََ به روی خاک انداخت تا در خشکی بمیرد و بتوانند گوشتِ او را بخورند . ]
غَلط غَلطان رفت پنهان اندر آب / ماند آن احمق ، همی کرد اضطراب
آن ماهی نیمه عاقل ، مخفیانه غلطید و خود را به آب انداخت و به سوی دریا رفت و جان خود را نجات داد . امّا آن ماهی نادان در آن آبگیر پریشان و مضطرب ماند .
از چپ و از راست می جُست آن سَلیم / تا به جَهدِ خویش بِرهانَد گلیم
آن کودن ، چپ و راست و همۀ اطرافِ آبگیر را می گشت تا شاید خود را نجان دهد و گلیم خود را از آب بیرون آورد . ( سَلیم = در اینجا به معنی احمق و کودن است ) [ گلیم خود را رهاندن = کنایه از خلاصی یافتن است . تداعی می کند مَثَلِ معروف « گلیم خود را از آب برآوردن » که کنایه از ، از عهدۀ واجبات حیات برآمدن است ( امثال و حکم ، ج 3 ، ص 1322 ) ]
دام افگندند و اندر دام ماند / احمقی او را در آن آتش فشاند
ماهیگیران دام گستردند و آن ماهی در دام گرفتار شد و حماقت او را به آتش بدبختی و هلاکت کشاند .
بر سرِ آتش ، به پشتِ تابه ای / با حماقت گشت او همخوابه ای
آن ماهی در میانِ آتش بر تابه قرار گرفت و با حماقت یار و قرین شد . [ تابه = ظرفی که در آن گوشت و جز آن را بریان کنند ]
او همی جوشید از تَفِّ سَعیر / عقل می گفتش : اَلَم یأتِک نَذیر ؟
آن ماهیِ احمق از حرارتِ آتشِ فروزان می جوشید . و عقل در آن حال به او می گفت : آیا هشدار دهنده ای نزدِ تو نیامد ؟ ( سَعیر = زبانۀ آتش ، آتشِ شعله ور ) [ ااره است به آیاتِ 6 تا 8 سورۀ مُلک « و برای کسانی که به پروردگار خویش کفر ورزیدند عذابِ دوزخ است و آن ، بَد جایگاهی است . و چون در آن فکنده شوند بانگی سهمناک از آن شنوند و در آن حال ، دوزخ برمی دمد و گویی که می خواهد از خشم پاره پاره شود . و هر گاه گروهی در آن فگنده شوند خازنان دوزخ بپرسند ایشان را مگر هشدار دهنده ای به سوی ششما نیامده است ؟ » مولانا در این بیت عصیانگرانِ گول و دنیاطلبانِ نابِخرد را ه به سسخنانِ حکمت آموز انسان های کامل توجّه نمی کنند به کافران تشبیه می کند . ]
او همی گفت از شکنجه وز بلا / همچو جانِ کافران قالُوا بَلی
او به سببِ دچار آمدن به عذاب و ابتلا ، مانندِ جانِ کافران که می گفتند : آری ، می گفت ، آری ، البته که نذیر و هشدار دهنده بیآمد . [ اشاره است به آیه 9 سورۀ مُلک « کافران گفتند : آری برای ما بیامد هشدار دهنده ای … » ]
باز می گفت او که گر این بار من / وا رَهَم زین محنتِ گردن شکن
آن ماهی در حالی که در آتشِ قهر و بلا می سوخت باز می گفت : اگر این بار از این بلای خُرد کننده و گردن شکن خلاص شوم . [ ادامه معنا در بیت بعد ]
من نسازم جز به دریایی وطن / آبگیری را نسازم من سَکن
من به جز دریا در هیچ جای دیگر موطنی نخواهم گزید . و هرگز در هیچ آبگیری منزل نخواهم کرد . [ سَکن = ساکن شدن ، آرمیدن ، جای گرفتن در خانه ]
آبِ بی حد جویم و آمِن شوم / تا اَبد در اَمن و صحّت می روم
آبی بیکران می جویم و ایمن خواهم زیست و تا ابد در امنیت و سلامتی خواهم بود .
دکلمه چاره اندیشیدن ماهی نیمه عاقل و خود را مرده کردن
خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر چهارم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات