مقرری اَیاز و گلایه امیران از سلطان محمود

مقرری اَیاز و گلایه امیران از سلطان محمود | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

مقرری اَیاز و گلایه امیران از سلطان محمود | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر ششم ابیات 385 تا 400

نام حکایت : حکایت گلایه امیران از سلطان محمود به دلیل مقرری ایاز

بخش : 1 از 2 ( مقرری اَیاز و گلایه امیران از سلطان محمود )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت گلایه امیران از سلطان محمود به دلیل مقرری ایاز

امیرانِ سلطان محمود بدو گلایه کردند که چرا به اَیاز مقرری سی امیر را می دهی ؟ سلطان جوابی نداد تا اینکه روزی سلطان برای شکار با سی تن از اُمَرا به صحاری و کوهساران رفت و از دور کاروانی دید . به یکی از امیران گفت : برو ببین آن کاروان از کجا می آید ؟ او به شتاب رفت و بازگشت و گفت : از شهر ری می آید . سلطان گفت به کجا می رود ؟ امیر از پاسخ درمانده شد . زیرا این سؤال را از کاروان نکرده بود . سلطان به امیری دیگر دستور داد که برود و از کاروانیان سؤال کند که به کجا می روند ؟ …

متن کامل ” حکایت گلایه امیران از سلطان محمود به دلیل مقرری ایاز را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

متن کامل ابیات مقرری اَیاز و گلایه امیران از سلطان محمود

ابیات 385 الی 400

385) چون امیران از حسد جوشان شدند / عاقبت بر شاهِ خود طعنه زدند

386) کین اَیازِ تو ندارد سی خِرَد / جامگیِّ سی امیر ، او چون خورد ؟

387) شاه بیرون رفت با آن سی امیر / سویِ صحرا و کُهستان صیدگیر

388) کاروانی دید از دور آن مَلِک / گفت امیری را برو ای مؤتَفِک

389) رَو ، بپرس آن کاروان را بر رَصَد / کز کدامین شهر اندر می رسد ؟

390) رفت و پرسید و بیآمد که ز ری / گفت : عزمش تا کجا ؟ درماند وی

391) دیگری را گفت : رَو ای بُوالعَلا / بازپرس از کاروان که تا کجا ؟

392) رفت و آمد گفت : تا سویِ یَمَن / گفت : رختش چیست ؟ هان ای مؤتَمَن

393) ماند حیران گفت : با میری دگر / که برو وا پُرس رختِ آن نَقَر

394) باز آمد گفت : از هر جنس هست / اغلبِ آن کاسه های رازی است

395) گفت : کی بیرون شدند از شهرِ ری ؟ / ماند حیران آن امیر سُست پی

396) همچنین تا سی امیر و بیشتر / سُست رأی و ناقص اندر کرّ و فَر

397) گفت امیران را که من روزی جدا / امتحان کردم اَیازِ خویش را

398) که بپرس از کاروان تا از کجاست ؟ / او برفت ، این جمله واپرسید راست

399) بی وصیّت ، بی اشارت ، یک به یک / حالشان دریافت بی رَیبی و شک

400) هر چه زین سی میر اندر سی مقام / کشف شد ، زو آن به یکدم شد تمام

شرح و تفسیر مقرری اَیاز و گلایه امیران از سلطان محمود

چون امیران از حسد جوشان شدند / عاقبت بر شاهِ خود طعنه زدند


وقتی که امیران بر اثرِ شدّت حسادت برجوشیدند و خروشیدند . بالاخره زبان به نکوهش شاه خود باز کردند .

کین اَیازِ تو ندارد سی خِرَد / جامگیِّ سی امیر ، او چون خورد ؟


گفتند : ایازِ تو که عقلِ سی نفر را ندارد . پس چرا مقرری سی امیر را می گیرد و می خورد ؟

شاه بیرون رفت با آن سی امیر / سویِ صحرا و کُهستان صیدگیر


شاه با آن سی امیر به سوی صحرا و کوهستان رفت در حالی که مشغول صید کردن بود .

کاروانی دید از دور آن مَلِک / گفت امیری را برو ای مؤتَفِک


آن پادشاه (سلطان محمود) از مسافتی دور کاروانی را دید و به یکی از امیران گفت : ای دروغگو برو و … [ مؤتَفِک = دروغگو ]

رَو ، بپرس آن کاروان را بر رَصَد / کز کدامین شهر اندر می رسد ؟


برو بر سرِ راهِ آن کاروان بایست و از آنان سؤال کن که از کدام شهر می آیند ؟ [ رَصَد = راه ، کمین ، محل بازرسی عابران ]

رفت و پرسید و بیآمد که ز ری / گفت : عزمش تا کجا ؟ درماند وی


آن امیر رفت و از کاروان پرسید و بازگشت و گفت : از شهر ری می آیند . پادشاه گفت : کجا می خواهند بروند ؟ امیر از جواب درمانده شد .

دیگری را گفت : رَو ای بُوالعَلا / بازپرس از کاروان که تا کجا ؟


شاه به امیری دیگر گفت : ای بلند مرتبه برو و از کاروان بپرس که می خواهند کجا بروند ؟ [ بوالعلا = صاحب علّو و بلندی ]

رفت و آمد گفت : تا سویِ یَمَن / گفت : رختش چیست ؟ هان ای مؤتَمَن


آن امیر رفت و برگشت و گفت : به جانب یَمَن می روند . شاه گفت : ای مرد امین ، آنان چه متاعی با خود دارند ؟

ماند حیران گفت : با میری دگر / که برو وا پُرس رختِ آن نَقَر


امیر حیران شد و نتوانست جواب دهد . شاه به امیری دیگر گفت : برو از آن کاروان بپرس که چه متاعی همراه دارند .

باز آمد گفت : از هر جنس هست / اغلبِ آن کاسه های رازی است


آن امیر هم بازگشت و گفت : همه نوع متاع همراه دارند . ولی بیشتر آن ، کاسه های شاخت شهر ری است .

گفت : کی بیرون شدند از شهرِ ری ؟ / ماند حیران آن امیر سُست پی


شاه گفت : چه وقت از شهر ری خارج شده اند ؟ آن امیر سهل انگار در جواب حیران ماند . [ سُست پی = پَست نژاد ، تنبل و کندرو ، در اینجا مراد سهل انگار است ]

همچنین تا سی امیر و بیشتر / سُست رأی و ناقص اندر کرّ و فَر


خلاصه تا سی امیر و بلکه بیشتر که همگی از نظر فکری ، افرادی ضعیف بودند و ماموریت خود را کامل انجام ندادن بودند به سوی آن کاروان فرستاد . [ کرّ =  حمله و رفتن / فرّ به معنی گریختن و بازگشتن / کرّ و فرّ = از لغات عربی است و در اینجا معنی رفت و برگشت برای آن مناسب است . ]

گفت امیران را که من روزی جدا / امتحان کردم اَیازِ خویش را


شاه به امیران گفت : روزی من جداگانه اَیاز را مورد امتحان قرار دادم .

که بپرس از کاروان تا از کجاست ؟ / او برفت ، این جمله واپرسید راست


بدو گفتن برو از فلان کاروان سؤال کن که از کجا می آیند ؟ او رفت و همۀ این سؤالات را بطور کامل و بی کم و کادست پرسید و آمد . [ راست = در اینجا به معنی کامل است ]

بی وصیّت ، بی اشارت ، یک به یک / حالشان دریافت بی رَیبی و شک


ایاز بدون آنکه شاه بدو سفارش و اشارتی کند . یکی یکی از احوالِ آنان خبر گرفت . [ تمام اطلاعات لازم را در بارۀ آن کاروان بدست آورد بطوریکه جای هیچگونه شکّ و ابهامی نماند . ]

هر چه زین سی میر اندر سی مقام / کشف شد ، زو آن به یکدم شد تمام


مطلبی را که این سی امیر در سی بار رفت و بازگشت کشف کردند . ایاز با یک بار رفتن به طور کامل کشف کرد .

شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه مقرری اَیاز و گلایه امیران از سلطان محمود

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر ششم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟