فریفتن منافقان پیغمبر را تا به مسجد ضرارش برند | شرح و تفسیر

فریفتن منافقان پیغمبر را تا به مسجد ضرارش برند | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

فریفتن منافقان پیغمبر را تا به مسجد ضرارش برند | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر دوم ابیات 2848 تا 2887

نام حکایت : منافقان و مسجد ضرار ساختن ایشان

بخش : 2 از 8 ( فریفتن منافقان پیغمبر را تا به مسجد ضرارش برند )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت منافقان و مسجد ضرار ساختن ایشان

منافقان در رقابت با مسجدِ قُباء ، مسجدِ ضِرار را پی می افکنند و از پیامبر (ص) درخواست می کنند که در آن مسجد نماز گزارد . و ادعا می کنند که بنای این مسجد ، جهتِ اطعام مساکین و ایوایِ بی پناهان است . پیامبر (ص) به ایشان می فرماید : فعلاََ عزمِ سفر به منطقۀ تبوک را دارم و چون از این غزوه بازگردم بدان مسجد درآیم . پس از بازگشت از تبوک ، …

متن کامل « حکایت منافقان و مسجد ضرار ساختن ایشان » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل اشعار فریفتن منافقان پیغمبر را تا به مسجد ضرارش برند

ابیات 2848 الی 2887

2848) بر رسول حق فسونها خواندند / رَخشِ دَستان و حِیَل می راندند

2849) آن رسولِ مهربانِ رَحم کیش / جُز تبسّم ، جُز بَلی نآورد پیش

2850) شُکرهایِ آن جماعت یاد کرد / در اجابت ، قاصدان را شاد کرد

2851) می نمود آن مکرِ ایشان پیشِ او  / یَک به یک ز آن سان که در شیر ، مُو

2852) موی را نادیده می کرد آن لطیف / شیر را شاباش می گفت آن ظریف

2853) صد هزاران مویِ مکر و دَمدَمه / چشم خوابانید آن دَم ، از همه

2854) راست می فرمود آن بحرِ کرَم / بر شما من از شما مُشفِق ترم

2855) من نشسته بر کنارِ آتشی / با فروغ و شعلۀ بس ناخوشی

2856) همچو پروانه شما آن سو دَوان / هر دو ستِ من شده پروانه ران

2857) چون بر آن شد تا روان گردد رسول / غیرتِ حق ، بانگ زد مشنو زِ غُول

2858) کین خبیثان مکر و حیلت کرده اند / جمله مقلوب است آنچ آورده اند

2859) قصدِ ایشان جُز سیه رویی نبود / خیرِ دین کی جُست ترسا و جهود ؟

2860) مسجدی بر جِسرِ دوزخ ساختند / با خدا نردِ دَغاها باختند

2861) قصدشان تفریقِ اصحابِ رسول / فضلِ حق را کی شناسد هر فَضول ؟

2862) تا جُهودی را ز شام اینجا کشند / که به وعظِ او ، جُهودان سَرخَوشند

2863) گفت پیغمبر که آری ، لیک ما / بر سرِ راهیم و بر عزمِ غزا

2864) زین سفر چون بازگردم آنگهان / سویِ آن مسجد روان گردم روان

2865) دفعشان کرد و ، به سوی غزو تاخت / با دَغایان از دَغا نردی بباخت

2866) چون بیامد از غزا ، باز آمدند / طالبِ آن وعدۀ ماضی شدند

2867) گفت حقّش : ای پیمبر فاش گو / غدر را ، وَر جنگ باشد ، باش گو

2868) گفت : ای قومِ دَغَل خامُش کُنید / تا نگویم رازهاتان ، تَن زنید

2869) چون نشانی چند از اسرارشان / در بیان آورد ، بَد شد کارشان

2870) قاصدان زو بازگشتند آن زمان / حاشَ لِلَه ، حاشَ لِلَه دَم زنان

2871) هر منافق مُصحَفی زیرِ بغل / سویِ پیغمبر بیاورد از دَغَل

2872) بهرِ سوگندان که اَیمان جُنّتی است / ز آنکه سوگندان ، کژان را سُنّتی است

2873) چون ندارد مَردِ کژ در دین وفا / هر زمانی بشکند سوگند را

2874) راستان را حاجتِ سوگند نیست / ز آنکه ایشان را دو چشمِ روشنی است

2875) نقضِ میثاق و عُهود از احمقی است / حفظِ اَیمان و وفا کارِ تقی است

2876) گفت پیغمبر که سوگندِ شما / راست گیرم یا که سوگندِ خدا ؟

2877) باز سوگندِ دگر خوردند قوم / مُصحِف اندر دست و ، بر لب مُهرِ صَوم

2878) که به حقِ این کلامِ پاکِ راست / کآن بنایِ مسجد ، از بهرِ خداست

2879) اندر آنجا هیچ حیلۀ مکر نیست / اندر آنجا ذِکر و صِدق و ، یا رَبی است

2880) گفت پیغمبر که آوازِ خدا / می رسد در گوشِ من همچون صَدا

2881) مُهر در گوشِ شما بنهاد حق / تا به آوازِ خدا نارَد سَبَق

2882) نَک صریح آوازِ حق می آیدم / همچو صاف از دُرد می پالایدم

2883) همچنانکه موسی از سویِ درخت / بانگِ حق بشنید کای مسعود بخت

2884) از درخت اِنّی اَنا الله می شنید / با کلام ، انوار می آمد پدید

2885) چون ز نورِ وحی در می ماندند / باز نو سوگندها می خواندند

2886) چون خدا سوگند را خوانَد سِپَر / کی نهد اسپَر ز کف پیکارگر ؟

2887) باز پیغمبر به تکذیبِ صریح / قَد کذِبتُم گفت با ایشان فصیح

شرح و تفسیر فریفتن منافقان پیغمبر را تا به مسجد ضرارش برند

بر رسول حق فسونها خواندند / رَخشِ دَستان و حِیَل می راندند


منافقان سخنانِ حیله گرانۀ بسیاری برای پیامبر (ص) بر زبان راندند و اسبِ نیرنگ و فریب را به تاخت و تاز درآوردند .

آن رسولِ مهربانِ رَحم کیش / جُز تبسّم ، جُز بَلی نآورد پیش


ولی آن پیامبر مهربان که مرامِ شفقت و مرحمت داشت ، جُز لبختد و اظهارِ خرسندی کارِ دیگری نکرد .

شُکرهایِ آن جماعت یاد کرد / در اجابت ، قاصدان را شاد کرد


پیامبر (ص) از کارهای آنان تشکر کرد و نمایندگان و فرستادگانِ ایشان را با وعدۀ اجابت شادمان نمود .

می نمود آن مکرِ ایشان پیشِ او  / یَک به یک ز آن سان که در شیر ، مُو


همۀ حیله ها و نیرنگ های آن منافقان در نظر پیامبر (ص) آشکار بود . درست مانند مویی که در شیر باشد .

موی را نادیده می کرد آن لطیف / شیر را شاباش می گفت آن ظریف


آن پیامبر مهربان ، مو را نادیده می انگاشت و آن هوشمند و خوشخو ، شیر را تحسین می کرد . [ «مو» در اینجا کنایه از نیّاتِ پلید و دسایس و نیرن های منافقان ، و «شیر» کنایه از سخنان آراسته و زیبای آنان ]

صد هزاران مویِ مکر و دَمدَمه / چشم خوابانید آن دَم ، از همه


پیامبر (ص) در آن وقت از صدها هزار موی نیرنگ و افسون چشم فرو بست .

راست می فرمود آن بحرِ کرَم / بر شما من از شما مُشفِق ترم


آن دریایِ بزرگواری واقعاََ راست می گفت که : من نسبت به شما از خودتان مهربانترم . [ اشاره است به حدیث « من سزاوارترم به مؤمنان از خودِ ایشان ، پس هرکس از مؤمنان بمیرد و وامدار باشد . بر من است ادای آن . و هر کس از مؤمنان ، مُرده ریگی بگذارد از آنِ میراث بَرانِ اوست » ( احادیث مثنوی ، ص 66 ) ]

من نشسته بر کنارِ آتشی / با فروغ و شعلۀ بس ناخوشی


من کنارِ آتشی فروزان و پُر لهیب و آزار نشسته ام .

همچو پروانه شما آن سو دَوان / هر دو ستِ من شده پروانه ران


شما نیز مانند پروانگان در اطراف من چرخ می زنید و من هم با دو دست ام پروانه ها را می رانم . [ اشاره است به حدیثِ « مَثَلِ من و شما ، مَثَلِ کسی است که آتشی برافروزد و مَلَخان و پروانگان خود را به آن اخگر زنند و او آنها را از آن براند . و من کمرگاهِ شما را فرا چنگ دارم تا به آتش اندر نشوید ولی شما از دستم می گریزید » ( احادیث مثنوی ، ص 66 ) / پروانه ران = کسی که پروانه ها را می راند ]

چون بر آن شد تا روان گردد رسول / غیرتِ حق ، بانگ زد مشنو زِ غُول


همینکه پیامبر (ص) عزمِ رفتن به مسجدِ منافقان را کرد ، غیرتِ حق تعالی بانگ زد . ای پیامبر ، به آوازِ غول گوش نکن . [ غیرت = شرح بیت 1713 دفتر اوّل / غول = شرح بیت 3455 دفتر اوّل ]

کین خبیثان مکر و حیلت کرده اند / جمله مقلوب است آنچ آورده اند


زیرا که این فرومایگان ، مکر و حیله بکار بسته اند ، بنابراین هر چه به تو گفته اند برعکسِ آن است . [ مقلوب = وارونه ، برعکس ]

قصدِ ایشان جُز سیه رویی نبود / خیرِ دین کی جُست ترسا و جهود ؟


نیّتِ این منافقان چیزی جُز رسوا کردن آیین محمدی نبود . برای مثال ، نصارا و یهود ( البته معاندان آنان ) کی ممکن بود که برای آیین محمّدی خیر خواهی کنند .

مسجدی بر جِسرِ دوزخ ساختند / با خدا نردِ دَغاها باختند


منافقان ، مسجدی را بر روی پُلِ جهنم بر پا کردند و با خداوند به حیله گری پرداختند . ( جِسر = پُل / نرد باختن = نرد بازی کردن / نرد دغا باختن = به حیله و نیرنگ پرداختن ) [ مصراع اوّل اشاره است به آیه 109 سورۀ توبه « در بیت 2825 همین دفتر شرح داده شد » ]

قصدشان تفریقِ اصحابِ رسول / فضلِ حق را کی شناسد هر فَضول ؟


نیّتِ آنان پراکنده ساختن یارانِ رسول الله بود . چنانکه مثلا هر آدم یاوه گویی می تواند فضلیت حق را بشناسد ؟ [ فَضول = زیاده گو ، کسی که به افعالِ غیر ضروری پردازئ ( مرأة المثنوی ، ص 1062 ) ]

تا جُهودی را ز شام اینجا کشند / که به وعظِ او ، جُهودان سَرخَوشند


و می خواستند یک نفر یهودی را از سرزمین شام به اینجا بیاورند تا سایرِ یهودیان از وعظ و اندرز او شادمانی کنند . [ اشاره است به ابو عامر راهب که در حکایت منافقان و مسجد ضرار در همین دفتر شرح آن گذشت ]

گفت پیغمبر که آری ، لیک ما / بر سرِ راهیم و بر عزمِ غزا


پیامبر (ص) گفت : بسیار خوب ، ولی فعلاََ آهنگِ پیکار داریم و بدان سو رهسپاریم .

زین سفر چون بازگردم آنگهان / سویِ آن مسجد روان گردم روان


همینکه از این سفر بازگشتم حتماََ به سوی آن مسجد خواهم رفت یعنی به مسجدِ اهلِ نفاق سر خواهم زد .

دفعشان کرد و ، به سوی غزو تاخت / با دَغایان از دَغا نردی بباخت


پیامبر (ص) آنان را روانه کرد و خود نیز به سویِ پیکار شتافت و با حیله گران ، حیله بکار بُرد . [ مصراع اوّل اشاره است به غزوه تبوک که از غزوه های بدون درگیری پیامبر (ص) به شمار می رود . آن حضرت در ماه رجب سال نهم هجری از مدینه خارج شد و حضرت علی (ع) را به جانشینی خود در مدینه گماشت ( تاریخ یعقوبی ، ج 1 ، ص 430 ) . تبوک = شرح بیت 2072 همین دفتر ]

_ اکبر آبادی معتقد است که در این بیت اشکالِ مهمّی وجود دارد و آن اینکه وفای به عهد امری واجب است . خاصه که این وعده از رسول الله باشد و در پاسخ می گوید : پیامبر (ص) به ایشان وعده نداد بلکه خیال کردند که آن حضرت وعده داده است . ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر دوم ، ص 212 )

چون بیامد از غزا ، باز آمدند / طالبِ آن وعدۀ ماضی شدند


همینکه پیامبر (ص) از پیکار بازگشت . منافقان نزدِ آن حضرت رفتند و خواهان انجامِ وعده شدند . [ ملا هادی سبزواری معتقد است : که صورتِ وعده بود نه خودِ وعده . زیرا مکر آنان برای آن حضرت هویدا بود . ]

گفت حقّش : ای پیمبر فاش گو / غدر را ، وَر جنگ باشد ، باش گو


حضرت حق تعالی فرمود : ای پیامبر ، غَدر و نیرنگِ آنان را آشکارا بازگو کن . و اگر به خاطر افشای حیله و نیرنگِ آنان ، کار به پیکار هم که بکشد ، باکی نیست .

گفت : ای قومِ دَغَل خامُش کُنید / تا نگویم رازهاتان ، تَن زنید


پیامبر (ص) گفت : ای مردمِ نیرنگباز ، خاموش باشید . تا اسرارِ شما را آشکار نساخته ام از این کارِ زشتِ خود دست بکشید .

چون نشانی چند از اسرارشان / در بیان آورد ، بَد شد کارشان


همینکه پیامبر (ص) شمّه ای از اسرارِ باطنی آنان را فاش کرد ، حالشان وخیم شد . [ زیرا اهلِ نفاق از هویدا شدن درونِ خود بیمناک اند . ]

قاصدان زو بازگشتند آن زمان / حاشَ لِلَه ، حاشَ لِلَه دَم زنان


در این هنگام فرستادگان و نمایندگانِ آنان در حالی از حضورِ پیامبر (ص) بازگشتند که پی در پی می گفتند : پناه بر خدا ، پناه بر خدا . [ حاشَ لِلّه = جمله ای است که در موردِ تنزیه بکار می برند . معنی لفظی آن اینست : پاکی و بی عیبی از آنِ خداوند است . امّا اصطلاحاََ به معنی « پناه بر خدا « است ]

هر منافق مُصحَفی زیرِ بغل / سویِ پیغمبر بیاورد از دَغَل


هر یک از منافقان قرآنی زیرِ بغل زد و حیله گرانه نزدِ پیامبر (ص) آورد  . [ مُصحِف = صحیفه ، نوشته ، در اینجا منظور قرآن کریم است . ]

بهرِ سوگندان که اَیمان جُنّتی است / ز آنکه سوگندان ، کژان را سُنّتی است


تا در حضورِ پیامبر (ص) قسم ها یاد کنند ، زیرا سوگند همچو سِپَر است . از اینرو قسم های بسیار یاد کردن شیوۀ تباهکاران است . ( اَیمان = جمع یمین به معنی سوگند / جُنّة = سِپر ) [ اشاره است به آیه 16 سورۀ مجادله « سوگندانِ خویش را سِپَرِ خویش ساختند و مردم را از راهِ خدا بازداشتند . بدینسان بر ایشان است کیفری خواری زا » در آیه 2 سورۀ منافقون نیز قریب به همین مضمون آمده است . ]

چون ندارد مَردِ کژ در دین وفا / هر زمانی بشکند سوگند را


از آنرو که شخصِ تباهکار نسبت به دین و ایمان هیچگونه وفایی ندارد . هر زمان که مقتضی بیند سوگندِ خود را نقض می کند .

راستان را حاجتِ سوگند نیست / ز آنکه ایشان را دو چشمِ روشنی است


ولی آدم های نیکوکار نیازی به قسم خوردن ندارند . زیرا آنان دارای دوچشمِ بصیر و بینا هستند . [ به گفتۀ قرآنِ کریم : اهلِ نفاق سوگندها می خورند تا ایمانِ خود را نشان دهند ولی اهلِ ایمان نیازی به این سوگندها ندارند . ]

نقضِ میثاق و عُهود از احمقی است / حفظِ اَیمان و وفا کارِ تقی است


شکستن عهد و پیمان ناشی از حماقت است . ولی حُرمتِ سوگند را حفظ کردن و وفاداری نشان دادن ، شیوۀ پرهیزگاران است .

گفت پیغمبر که سوگندِ شما / راست گیرم یا که سوگندِ خدا ؟


پیامبر (ص) به منافقان گفت : من سوگندِ شما را راست فرض کنم یا سوگندِ خدا را ؟

باز سوگندِ دگر خوردند قوم / مُصحِف اندر دست و ، بر لب مُهرِ صَوم


دوباره منافقان سوگندهای دیگری یاد کردند و قرآن به دست گرفتند و خود را روزه دار نشان دادند .

که به حقِ این کلامِ پاکِ راست / کآن بنایِ مسجد ، از بهرِ خداست


آنان گفتند : به حقِ این کلامِ الهی که تماماََ پاک و حق است . آن مسجد ، به خاطرِ خشنودیِ خدا ساخته شده است .

اندر آنجا هیچ حیلۀ مکر نیست / اندر آنجا ذِکر و صِدق و ، یا رَبی است


در آن مسجد ، هیچگونه حیله و نیرنگی در کار نیست . در آن مسجد ذکرِ خدا و راست گویی و یارب یارب گفتن است .

گفت پیغمبر که آوازِ خدا / می رسد در گوشِ من همچون صَدا


پیامبر (ص) فرمود : آوازِ خدا در گوشِ جانِ من همچون طنین صدایی منعکس می شود . [ پیامبر (ص) در پاسخ چگونگی وحی می فرمایند : « گاهی آوازی چون انعکاسِ بانگِ جَرَس به گوشم می رسد و این شدیدترین حالتی است که بر من عارض می گردد ، آنگاه آن حالت قطع می شود در حالی که آنچه را گفته است حفظ دارم و … » ( مقدمۀ ابن خلدون ، ج 1 ، ص 169 ) وحی به صورت های دیگر نیز نازل می شده است . ]

مُهر در گوشِ شما بنهاد حق / تا به آوازِ خدا نارَد سَبَق


حق تعالی بر گوشِ جانِ شما مُهر نهاده تا آوازِ خدا را نشنود . [ نارَد سَبق = دسترسی پیدا نکند ( مثنوی استعلامی ، ج 2 ، ص 305 ) . اشاره است به آیه 7 سورۀ بقره « مُهرِ خواری بنهاد خداوند بر دل های ایشان ( زیرا حق نپذیرفتند ) و به گوش هاشان ( زیرا حق نشنیدند ) و بر دیده هاشان پوششی ( زیرا حق ندیدند ) و ایشان را کیفری سترگ است . ( مقتبس از تفسیر نَسُفی ، ج 1 ، ص 5 ) ]

نَک صریح آوازِ حق می آیدم / همچو صاف از دُرد می پالایدم


اکنون آوازِ حق تعالی آشکارا به گوشِ جانم می رسد و مرا همچون شرابِ پاک و صاف از ناخالصی ها پاک می کند . [ دُرد = شرح بیت 1225 دفتر اوّل ]

همچنانکه موسی از سویِ درخت / بانگِ حق بشنید کای مسعود بخت


همانگونه که حضرت موسی (ع) از جانبِ درختی بانگِ خداوند را شنید که فرمود : ای نیک بخت و خوش اقبال .

از درخت اِنّی اَنا الله می شنید / با کلام ، انوار می آمد پدید


حضرت موسی (ع) از درخت ، ندای «منم خداوند» را می شنید و همراهِ آن کلام ، انواری پدیدار می شد . [ دو بیت فوق اشاره است به آیه 30 سورۀ قصص « آنگاه که موسی بدان آتش نزدیک شد . از وادی اِیمن در آن بارگاهِ پُر برکت و از آن درخت پُر نُزهت . ندایی در رسید که : ای موسی ، منم خداوندگار و پروردگارِ جهانیان » . گویا منظور مصراع دوم ، اشاره باشد به روایتی که در بعضی از تفاسیر قرآن در ذیلِ آیه شریفه 30 سورۀ قصص آمده است . حضرت موسی (ع) گمان کرد که آن آتش واقعاََ آتش است . در حالی که آتش نبود بلکه نور بود و هنگامی که حضرت موسی (ع) به نزدیکی آن آتش رسید ، دید که از درونِ شاخه های سبز درخت ، اخگری می درخشد و هر لحظه پُر فروغ تر می شود و درخت نیز سبزتر و زیباتر می گردد . نه گرمای آتش ، درخت را می سوزاند و نه رطوبتِ درخت ، اخگر فروزان را خاموش می کند ( مجمع البیان ، ج 7 ، ص 211 ، ذیلِ آیه 8 سوره نمل ) و مقصود از این انوار ، تجلیّاتِ حضرتِ حق تعالی است . شرح اناالحق در بیت 1347 همین دفتر آمده است ]

چون ز نورِ وحی در می ماندند / باز نو سوگندها می خواندند


وقتی که این منافقان در برابر انوارِ درخشان وحی عاجز و درمانده می شدند . دوباره قسم های دیگری یاد می کردند .

چون خدا سوگند را خوانَد سِپَر / کی نهد اسپَر ز کف پیکارگر ؟


وقتی که خداوند ، قسم را سِپَر خوانده است . جنگاور چگونه ممکن است سِپَر را بر زمین نهد ؟ [ منافقانِ ستیزه گر و معاند چگونه ممکن است دست از سوگندهای دروغ بردارند ؟ ]

باز پیغمبر به تکذیبِ صریح / قَد کذِبتُم گفت با ایشان فصیح


دوباره پیامبر (ص) با صراحت و با زبانی روشن به آنان گفت : براستی که دروغ می گویید .

دکلمه فریفتن منافقان پیغمبر را تا به مسجد ضرارش برند

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر دوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟