صله گرفتن شاعر از شاه و مضاعف کردن وزیر | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
صله گرفتن شاعر از شاه و مضاعف کردن وزیر| شرح و تفسیر
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر چهارم ابیات 1156 تا 1165
نام حکایت : حکایت شاعر و عطا دادن شاه و مضاعف کردن وزیر آن را
بخش : 1 از 10 ( بقیه دعوت بلقیس و مثل قانع شدن آدمی به دنیا )
خلاصه حکایت شاعر و عطا دادن شاه و مضاعف کردن وزیر آن را
شاعری به طمع دریافتِ صِله و خِلعَت و رسیدن به جاه و مقام ، شعری در مدحِ پادشاهی ساخت و به دربار سلطنتی رفت و آن را در مقابلِ شاه و وزیر و اطرافیان او خواند . شاه از این شعر شادمان شد و دستور داد هزار سکه طلا به او پاداش دهند . وزیر که مردی خُوش خُلق و بلند طبع بود گفت : ای پادشاه ، این پاداش برای چنین شاعری گرانقدر ناچیز است . بهتر است ده هزار سکه به او داده شود . باز وزیر با بیانی شیوا و مستدل شاه را قانع کرد که حتّی ده هزار سکه نیز کم است . سرانجام شاه پس از شنیدن سخنان وزیر دستور داد علاوه بر ده هزار سکه ، خِلعتِ شایسته ای نیز بدو دهند . شاعر پس از دریافت این همه پاداش سراپا شادمان شد و …
متن کامل ” حکایت شاعر و عطا دادن شاه و مضاعف کردن وزیر آن را ” را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
متن کامل ابیات صله گرفتن شاعر از شاه و مضاعف کردن وزیر
ابیات 1156 الی 1165
1156) شاعری آورد شعری پیشِ شاه / بر امیدِ خِلعت و اِکرامِ شاه
1157) شاه ، مُکرِم بود ، فرمودش هزار / از زرِ سرخ و ، کرامات و نثار
1158) پس وزیرش گفت کین اندک بُوَد / ده هزارش هدیه وادِه ، تا رود
1159) از چُنو شاعر نُس ، از تو بَحردست / ده هزاری که بگفتم اندک است
1160) فقه گفت آن شاه را و فلسفه / تا برآمد عُشرِ خِرمَن از کفه
1161) ده هزارش داد و خِلعت در خورَش / خانۀ شُکر و ثنا گشت آن سِرَش
1162) پس تفحّص کرد کین سعیِ که بود / شاه را اهلیّتِ من کی نمود ؟
1163) پس بگفتندش فلان الدّین وزیر / آن حَسَن نام و حَسَن خُلق و ضمیر
1164) در ثنایِ او یکی شعری دراز / بر نبشت و سویِ خانه رفت باز
1165) بی زبان و لب ، همان نَعمایِ شاه / مدحِ شه می کرد و خِلعت هایِ شاه
شرح و تفسیر صله گرفتن شاعر از شاه و مضاعف کردن وزیر
شاعری آورد شعری پیشِ شاه / بر امیدِ خِلعت و اِکرامِ شاه
شاعری ، شعری به حضور شاه آورد و خواند ، به امیدِ آنکه با خواندن این شعر ، خلعتی از شاه بگیرد و موردِ تکریم واقع شود و به مقامی برسد .
شاه ، مُکرِم بود ، فرمودش هزار / از زرِ سرخ و ، کرامات و نثار
شاه که شخصی بخشنده و قدر دان بود دستور داد که هزار سکۀ زرِ سرخ به اضافۀ چند بخشش و عطیه دیگر بدو بدهند . [ مُکرِم = اِکرام کننده ، احترام کننده ، احسان کننده ]
پس وزیرش گفت کین اندک بُوَد / ده هزارش هدیه وادِه ، تا رود
وزیرِ آن شاه گفت : قربان این بخشش کم است . بهتر است به این شاعر ده هزار سکه طلا بدهید تا با شادی و صفا از اینجا برود .
از چُنو شاعر نُس ، از تو بَحردست / ده هزاری که بگفتم اندک است
زیرا برای شاعرِ سخنوری مانندِ او ، و بخشنده ای مانندِ تو ، ده هزار سکه ای که گفتم باز هم کم است . [ نُس = گرداگردِ لب و دهان ، به معنی عقل و هوش نیز آمده است ، استاد نیکلسون این کلمه را در یک جا ، دانشمند و دانا و زیرک ، و در جای دیگر ، نطق و بیان ترجمه کرده است . ]
فقه گفت آن شاه را و فلسفه / تا برآمد عُشرِ خِرمَن از کفه
آن وزیر آنقدر از فقه و فلسفه برای شاه دلیل آورد تا شاه ده هزار سکه را به آن شاعر بدهد . [ عُشر = یک دهم از هر چیز / کفه = خوشه غلّه ای است که خُرد نشده و پس از پاک کردن غلّه بارِ دیگر بکوبند / بحردست = بسیار بخشنده ، دستی که در بخشش و گشادگی مانند دریاست ]
ده هزارش داد و خِلعت در خورَش / خانۀ شُکر و ثنا گشت آن سِرَش
شاه ده هزار دینارِ طلا و خِلعتِ شایسته به شاعر داد بطریکه شاعر باطناََ شاکر و سپاسگزار شاه شد . [ معنی تحت اللفظی مصراع دوم اینست : درونِ شاعر خانۀ شُکر و ستایش شد . ]
پس تفحّص کرد کین سعیِ که بود / شاه را اهلیّتِ من کی نمود ؟
پس از انکه شاعر آن همه پاداش گرفت به جستجو پرداخت تا بداند که چه کسی با سعی و همّتِ خود شایستگی او را به اطلاع شاه رسانده است .
پس بگفتندش فلان الدّین وزیر / آن حَسَن نام و حَسَن خُلق و ضمیر
به او گفتند : شایستگی تو را فلان الدین وزیر که نامش حَسَن است و مردی خوش اخلاق و پاک دل است به اطلاع شاه رسانده است .
در ثنایِ او یکی شعری دراز / بر نبشت و سویِ خانه رفت باز
وقتی که شاعر فهمید که آن وزیر موجب این احسان و بخشش شده است . در مدح او نیز قصیده ای بلند ساخت و به سوی خانه اش رفت . [ این وجه نیز جایز است : قصیده ای بلند ساخت و به وزیر داد و به سوی خانۀ خویش بازگشت ( شرح کبیر انقروی ، جزو اوّل ، دفتر چهارم ، ص 456 ) ]
بی زبان و لب ، همان نَعمایِ شاه / مدحِ شه می کرد و خِلعت هایِ شاه
شاعر ضمن آن قصیده بلند ، بی زبان و لب ( بدون بیان ظاهری ) همان نعمت ها و خلعت های شاه را می ستود . یعنی گر چه ظاهراََ آن قصیده در مدحِ وزیر بود ولی شاعر با زیرکی به گونه ای آن را سروده بود که با رمز و اشاره شاه را مدح می کرد . [ نَعما = ناز و نعمت ]
دکلمه صله گرفتن شاعر از شاه و مضاعف کردن وزیر
خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر چهارم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات