شرح و تفسیر غزل شماره 9 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر غزل شماره 9 دیوان حافظ شیرازی
شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : دیوان اشعار حافظ شیرازی غزل شماره 9
1)رونق عهد شباب است دگر بستان را / می رسد مژده گل بلبل خوش الحان را
2) ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی / خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را
3) گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروش / خاک روب در میخانه کنم مژگان را
4) ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان / مضطرب حال مگردان من سرگردان را
5) ترسم این قوم که بر درد کشان می خندند / در سر کار خرابات کنند ایمان را
6) یار مردان خدا باش که در کشتی نوح / هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
7) برو از خانه گردون بدر و نان مطلب / کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را
8) هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است / گو چه حاجت که بر افلاک کشی ایوان را
9) ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد / وقت آن است که بدرود کنی زندان را
10) حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی / دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
رونق عهد شباب است دگر بستان را / می رسد مژده گل بلبل خوش الحان را
باز فصل جوانی و طراوت بستان است مثل فصل فعلی ما و به بلبل خوش آواز مژده گل می رسد . حاصل کلام اینکه اول بهار است . ( رونق = در اینجا به معنی زیبایی آمده است . عهد = جوانی . الحان = جمع لحن به معنی آواز خوش )
ای صبا گر به جوانان چمن باز رسی / خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را
ای صبا اگر به چمن های تر و تازه برسی . سلام ما را به سرو و گل و ریحان برسان . ( جوانان چمن = مراد جنس چمن است . خدمت = مراد دعا و سلام و ثنا است )
گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروش / خاک روب در میخانه کنم مژگان را
اگر مغبچه باده فروش جلوه کند و بگذرد . همینطور که حالا می کند و رد می شود . من مژگان خود را جاروب میخانه می کنم . یعنی خدمتکار میخانه شده و همه گونه خدمت را با جان و دل انجام می دهم . ( مغ = کشیش و متصدی آتش و مطلقا به کافر مغ گویند . بچه = مطلقا کودک است ولی در اینجا مراد «پسر» است . خاکروب = جاروب )
ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان / مضطرب حال مگردان من سرگردان را
ای جانانی که از زلفان چون عنبر سارا به صورت چون ماه چوگان کشیده ای . منِ عاشق و حیران و سرگردان را مضطرب مکن . ( مه = در اینجا منظور صورت است . سارا = خالص و ناب . مضطرب = متحرک )
ترسم این قوم که بر درد کشان می خندند / در سر کار خرابات کنند ایمان را
آن قومی که به باده نوشان می خندند و آنان را مورد تمسخر قرار می دهند . می ترسم که ایمانشان را در آرزو و کار میخانه تلف کنند . ( دُرد = گِلِ ته جام شراب . دُرد کشان = نوشنده دُرد . خرابات = میخانه )
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح / هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
رفیق مردان خدا باش زیرا در کشتی حضرت نوح خاکی است و مراد از آن خاک خودِ حضرت نوح است که طوفان را کمتر از قطره آبی می داند . یعنی سعی کن با مردانی که به خدا نزدیک اند نزدیک باشی که مرادهای دنیا و آخرتت را بیابی .
برو از خانه گردون به در و نان مطلب / کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را
از خانه گردون خارج شو و نانی طلب مکن و یا خود از خانه گردون برو و از او نان مخواه . زیرا این مهمان کش ، عاقبت مهمانِ خود را می کشد . منظور اینکه از فلک امید و انتظار وفا نداشته باش و به مال و منال و منصب دنیا اعتمائ نباید کرد . ( سیه کاسه = در اینجا مهمان کُش است ولی معنی خسیس هم می دهد )
هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است / گو چه حاجت که بر افلاک کشی ایوان را
هر کس باشد بالاخره خوابگه آخرتش یک مشت خاک است . تو به او بگو چه حاجت که قصر و ایوان خود را تا فلک برافرازی . چون عاقبت همه اینها فنا است پس سعی و کوشش زیاد برای ساختن برای خانه های مجلل و باغ ها و باغچه های رنگین ناشی از جنون است زیرا در واقع برای دیگران است .
ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد / وقت آن است که بدرود کنی زندان را
ای یوسف ثانی من ، تختگاهِ مصرِ خاطرم از آنِ تو شد . یعنی به تخت دلِ من مالک شدی . پس وقت آن است که جان و دل غمناک مرا از زندان فراق رها نمایی . ( ماه کنعانی = مراد حضرت یوسف (ع) است . مسند = در اینجا مراد تخت است . گاه = وقت . بدرود = وداع )
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی / دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
ای حافظ هر چه می خواهی بکن یا هر معصیت را که دلت خواست انجام بده . اما قرآن شریف را دام تزویر قرار مده . چونکه ریا کفر است . مراد خواجه تحریض به فساد نیست بلکه می گوید هر نوع معصیت که در دنیا وجود دارد بد است اما ریا از همه آنها بدتر است . ( دام تزویر = ریا )
دکلمه غزل شماره 9 دیوان حافظ شیرازی
به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :
به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد
نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .
پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .
بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .
یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت
تخلص خواجه ، حافظ است . و …
متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
ا
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح سودی بر حافظ – جلد اول – ترجمۀ عصمت ستارزاده – انتشارات نگاه
این شعر حافظ بسیار زیباست . البته اشعار حافظ درکِش خیلی آسون نیست برای همین لازمه که با تفسیر خونده بشه که این سایت این کار رو کرده. در ضمن دکلمه ای هم که گذاسته بودید خیلی قشنگ بود
عالی بود دنبال یه همچین سایتی میگشتم دستتون درد نکنه
عاااااالی بود کاش یه اپلیکیشن میبود و دسترسیش راحتتر میشد
انشا الله خدای تعالی اجرتان بده در تفاسیر دیگر بیت ششم بسیار غیر منطقی تفسیر شده بود اما در سایت didarejan.com بهترین تفسیر لا اقل در چند سایت اول گوگل وجود داشت