غزل شماره 136 دیوان سعدی شیرازی

شرح و تفسیر غزل شماره 136 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر غزل شماره 136 دیوان سعدی شیرازی

شاعر : ابو محمد مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی

کتاب : دیوان اشعار

قالب شعر : غزل

آدرس شعر : غزل شماره 136 دیوان سعدی شیرازی

غزلیات سعدی
متن کامل ابیات 1 الی 11

1) ای دیدنت آسایش و خندیدنت آفت / گوی از همه خوبان بربودی به لطافت

2) ای صورت دیبای خطایی به نکویی / وِای قطرۀ باران بهاری به نظافت

3) هر مُلک وجودی که به شوخی بگِرفتی / سلطان خیالت بنِشاندی به خلافت

4) ای سرو خرامان ، گذری از درِ رحمت / وِای ماهِ دُرافشان ، نظری از سَر رافت

5) گویند : برو تا برود صحبتت از دل / ترسم هوسم بیش کند بُعد مسافت

6) ای عقل ، نگفتم که تو در عشق نگنجی ؟ / در دولت خاقان نتَوان کرد خلافت

7) با قدّ تو زیبا نبُوَد سرو به نسبت / با روی تو نیکو نبُوَد مَه به اضافت

8) آن را که دلآرام دهد وعدۀ کشتن / باید که ز مرگش نبُوَد هیچ مَخافت

9) صد سفرۀ دشمن بنَهد طالب مقصود / باشد که یکی دوست بیاید به ضیافت

10) شمشیر ، ظرافت بوَد از دست عزیزان / درویش نباید که برنجد به ظرافت

11) سعدی ، چو گرفتار شدی ، تن به قضا ده / دریا دُر و مرجان بوَد و هَول و مَخافت

شرح و تفسیر غزل شماره 136 دیوان سعدی شیرازی

ای دیدنت آسایش و خندیدنت آفت / گوی از همه خوبان بربودی به لطافت


ای کسی که تماشای تو موجب راحت  و خندیدنت بلایی است . از لحاظ زیبایی بر همه زیبارویان پیشی گرفتی . [ آفت = بلا و گزند / گوی = توپ و گلوله ای چوبین که در بازی چوگان از آن استفاده می شود / خوبان = جمع خوب به معنی زیبارویان / لطافت = نرمی و لطف ، طراوت و تازگی / گوی ربودن = کنایه از پیروز شدن ، غلبه کردن ، پیشی گرفتن ، کامیاب شدن ]

ای صورت دیبای خطایی به نکویی / وِای قطرۀ باران بهاری به نظافت


ای آن که از لحاظ جمال و زیبایی مثل تصویرهای روی پارچه شهر ختا هستی و ای در لطافت چونان قطرات باران بهاری . [ دیبا = پارچه ابریشمی و حریر منقّش / خطا = ختا ، نام سرزمینی است در ترکستان و در ناحیه چین شمالی که به داشتن زیبارویان مشهور بوده است / نکویی = خوبی و لطافت ، زیبایی / نظافت = پاکی ]

هر مُلک وجودی که به شوخی بگِرفتی / سلطان خیالت بنِشاندی به خلافت


ای زیبارو ، هر بار که با بی پروایی و شنگی ، هستیِ کسی را مثل سرزمینی فتح کردی ، خیال ، تو را مثل جانشینی بر آن مُلک مستقر ساخت . [ شوخی = گستاخی و بی پروایی ، دلبری ، شنگی / خیال = تصویر چیزی در ذهن هنگامی که در پیش چشم نباشد ، تصویر معشوق / خلافت = جانشینی ]

ای سرو خرامان ، گذری از درِ رحمت / وِای ماهِ دُرافشان ، نظری از سَر رافت


ای معشوق همچون سرو خرامان ، از راه رحمت و بخشایش بر ما گذری کن و ای کسی که در تابندگی به ماه می مانی . از سر مهربانی به ما نظری بیفکن . [ خرامان = روندۀ با ناز و تکبّر ، خوش رفتار / دُرافشان = درخشان و تابان / نظر = توجّه و عنایت ، نگاه / رافت = رأفت ، مهربان ]

گویند : برو تا برود صحبتت از دل / ترسم هوسم بیش کند بُعد مسافت


به من می گویند : او را ترک کن و برو تا لذّت همنشینی با او از یادت برود . امّا می ترسم دوری راه ، عشقم را نسبت به او افزون کند . [ صحبت = دوستی و محبّت / هوس = میل و آرزو / بعد مسافت = دوری راه ]

ای عقل ، نگفتم که تو در عشق نگنجی ؟ / در دولت خاقان نتَوان کرد خلافت


ای خرد ، آیا به تو نگفتم که در قلمرو عشق برایت جایی نیست ؟ آری ، در دوران حکومت خاقان ترکستان خلافت کردن ممکن نیست . [ خاقان  = لقب پادشاهان چین و ترک / خلافت = دستگاه حکومت اسلامی که بعد از پیغمبر (ص) بر ممالک اسلامی حکم راند ، در اینجا مطلق حکومت است ]

با قدّ تو زیبا نبُوَد سرو به نسبت / با روی تو نیکو نبُوَد مَه به اضافت


سرو از لحاظ تناسب در برابر قامت تو زیبا نیست و ماه هم نسبت به روی زیبایت زیبا به نظر نمی آید . [ با = در هر دو مصراع به معنی برابر است / به اضافت = به نسبت ]

آن را که دلآرام دهد وعدۀ کشتن / باید که ز مرگش نبُوَد هیچ مَخافت


هر عاشقی که معشوق به وی وعدۀ کُشتن دهد ، نباید از مرگ هراسی داشته باشد . [ مخالفت = ترس و بیم / دلآرام = کنایه از معشوق و محبوب ]

صد سفرۀ دشمن بنَهد طالب مقصود / باشد که یکی دوست بیاید به ضیافت


عاشقی که طالب یار است ، صد خوان برای دشمنان می گسترد ، به امید آن که روزی او معشوق را چون میهمانی بر سر آن خوان ببیند . [ باشد که = شاید که ، امید است که / ضیافت = مهمانی / طالب مقصود = کنایه از عاشق که طالب یار است ]

شمشیر ، ظرافت بوَد از دست عزیزان / درویش نباید که برنجد به ظرافت


شمشیر در دست محبوبان ، لطیف و زیباست و عاشق مفلس نباید از لطافتی که در شمشیر عزیزان هست ، رنجیده گردد . [ ظرافت = زیبایی و لطافت / درویش = عاشق تنگدست / عزیزان = کنایه از معشوقان نازنین و عزیز ]

سعدی ، چو گرفتار شدی ، تن به قضا ده / دریا دُر و مرجان بوَد و هَول و مَخافت


ای سعدی ، آنگاه که اسیر عشق گشتی ، در برابر تقدیر تسلیم باش ، زیرا در دریا هم مروارید و مرجان وجود دارد و هم هول و هراس . [ مرجان = سنگ سرخ رنگی است به صورت شاخه شاخه و معدن آن در موضعی از بحر قلزم است در ساحل افرقیه که در کف دریا چون گیاهی می روید ، مروارید ریزه و خرد / هول = ترس / مخافت = بیم / تن به قضا دادن = کنایه از تسلیم تقدیر و پیشامد شدن ]

شرح و تفسیر غزل 135                     شرح و تفسیر غزل 137

دکلمه غزل شماره 136 دیوان سعدی شیرازی

زندگینامه سعدی شیرازی

افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …

متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی

در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .

این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …

متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح غزلهای سعدی – جلد اول و دوم – نوشته دکتر محمدرضا برزگر خالقی و دکتر تورج عقدایی – انتشارات زوّار

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟