شرح و تفسیر جواب گفتن شیر خرگوش را و روان شدن با او در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر جواب گفتن شیر خرگوش را و روان شدن با او
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر اول ابیات 1181 تا 1201
نام حکایت : نخچیران و شیر
بخش : 24 از 34
آورده اند در مرغزاری خوش که نسیم آن ، بوی بهشت را معطر کرده بود و عکس آن روی فلک را منور گردانیده ، از هر شاخی هزار ستاره تابان و در هر ستاره ای سپهر حیران …. و وحوش بسیار به سبب چراخور و آب در خصب نعمت بودند ، لیکن به مجاورت شیر ، آن همه نعمت و آسایش منقص بود . روزی جمع شدند و به نزدیک شیر رفتند و گفتند : تو هر روز پس از رنج بسیار و مشقت فراوان از ما یکی شکار می کنی و ما پیوسته در بیم و هراسیم و تو در رنج و تلاش ، اکنون چیزی اندایشیده ایم که تو را از آن فراغت و …
متن کامل حکایت نخچیران و شیر را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1181) گفت : بسم الله ، بیا تا او کجاست ؟ / پیش در شو ، گر همی گویی تو راست
1182) تا سزای او و صد چون او دهم / ور دروغ است این ، سزای تو دهم
1183) اندر آمد چون قلاووزی به پیش / تا برد او را به سوی دام خویش
1184) سوی چاهی کو نشانش کرده بود / جاه مغ را دام جانش کرده بود
1185) می شدند این هر دو ، تا نزدیک چاه / اینت خرگوشی چو آبی زیر کاه
1186) آب ، کاهی را به هامون می برد / کاه ، کوهی را عجب چون می برد ؟
1187) دام مکر او ، کمند شیر بود / طرفه خرگوشی که شیری می ربود
1188) موسیی ، فرعون را با رود نیل / می کشد با لشکر و جمع ثقیل
1189) پشه ای نمرود را با نیم پر / می شکافد بی محابا درز سر
1190) حال آن کو قول دشمن را شنود / بین جزای آن که شد یار حسود
1191) حال فرعونی که هامان را شنود / حال نمرودی که شیطان را شنود
1192) دشمن ار چه دوستانه گویدت / دام ، دان گر چه ز دانه گویدت
1193) گر تو را قندی دهد ، آن زهر دان / گر به تن لطفی کند ، آن قهر دان
1194) چون قضا آید ، نبینی غیر پوست / دشمنان را باز شناسی ز دوست
1195) چون چنین شد ، ابتهال آغاز کن / ناله و تسبیح و روزه ساز کن
1196) ناله می کن کای تو علام الغیوب / زیر سنگ مکر بد ، ما را مکوب
1197) گر سگی کردیم ای شیر آفرین / شیر را مگمار بر ما زین کمین
1198) آب خوش را صورت آتش مده / اندر آتش ، صورت آبی منه
1199) از شراب قهر ، چون مستی دهی / نیست ها را صورت هستی دهی
1200) چیست مستی ، بند چشم از دید چشم / تا نماند سنگ ، گوهر ، پشم ، یشم
1201) چیست مستی ، حس ها مبدل شدن / چوب گز ، اندر نظر صندل شدن
گفت : بسم الله ، بیا تا او کجاست ؟ / پیش در شو ، گر همی گویی تو راست
شیر گفت : بسم الله . بیا ببینم آن شیر مهاجم کجاست ؟ اگر راست می گویی جلو جلو برو و آن شیر را به من نشان بده .
تا سزای او و صد چون او دهم / ور دروغ است این ، سزای تو دهم
تا سزای او و صد شیر مهاجم دیگر را بدهم و اگر حرفی که زدی دروغ باشد . سزای تو را هم می دهم .
اندر آمد چون قلاووزی به پیش / تا برد او را به سوی دام خویش
خرگوش مانند یک پیشرو و راهنما جلوتر از شیر به راه افتاد تا او را به سوی دامگاهش ببرد . ( قلاووز به معنی پیشرو و راهنما آمده است )
سوی چاهی کو نشانش کرده بود / چاه مغ را دام جانش کرده بود
به سوی چاه عمیقی که قبلا آن را نشانه گذاری کرده بود به راه افتاد . خرگوش آن چاه ژرف و عمیق را دامگاه جانستان شیر کرده بود . ( مغ به معنی ژرف و عمیق آمده است )
می شدند این هر دو ، تا نزدیک چاه / اینت خرگوشی چو آبی زیر کاه
آن دو یعنی شیر و خرگوش به سوی چاه می رفتند . شگفتا از خرگوش مکاری که شیر را شکار می کند . ( اینت به معنی این ترا ) [ آب زیر کاه به معنی مکار است و آب زیر کاه کردن کنایه از تزویر و نفاق کردن است . چنانکه بعضی از مردم آزاران بر سر راه این و آن چاله ای پر از آب فراهم می آوردند و رویش را از کاه می پوشاندند . عابران به گمان آنکه مشتی کاه روی زمین پخش شده . پای خود را روی آن می گذاردند و پای خود را در میان گل و لای می دیدند . در مرزبان نامه ، صفحه 116 آمده است ” و گفته اند مکیدت دشمنان و سگالش خصمان در پرده ، کارگرتر آید که آب در زیر کاه حیلت پوشانند . خصم را به غوطه هلاک زودتر رسانند ” ]
آب ، کاهی را به هامون می برد / کاه ، کوهی را عجب چون می برد ؟
اگر آب پر کاهی را به دشت ببرد جای هیچ تعجبی نیست ولی اگر کاهی خرد ، کوهی عظیم را با خود ببرد واقعا جای تعجب دارد . مگر ممکن است کاه ، کوهی را حمل کند ؟
دام مکر او ، کمند شیر بود / طرفه خرگوشی که شیری می ربود
دام نیرنگ خرگوش ، کمند اسارت شیر شد . عجب خرگوشی که شیری را ربود . ( طرفه به معنی شگفت انگیز و نادر می باشد )
موسیی ، فرعون را با رود نیل / می کشد با لشکر و جمع ثقیل
به عنوان مثال ، موسی (ع) که لشکر و قشونی نداشت . فرعون جبار را با آن سپاه گران می کشد و در دریا غرقه می سازد . [ اشارت است به داستان موسی (ع) و فرعون که به تقاضای موسی ، خداوند فرعون و لشکریانش را در دریا غرق کرد . نام آن دریا در تورات بحر قلزم که همان دریای سرخ است و در دعای سمات به نام دریای سوف آمده است . برخی از محققان و مفسران محل غرق شدن فرعون را رود نیل دانند که بیت فوق موافق نظر اخیر است . موضوع غرق شدن فرعون و سپاهش به کرات در قرآن کریم آمده است . از جمله آیه 50 سوره بقره ، آیه 54 سوره انفال و آیه 136 سوره اعراف . ]
پشه ای نمرود را با نیم پر / می شکافد بی محابا درز سر
مثال دیگر : پشه ای با نیم بال (به اذن خدا) بی هیچ ملاحظه ای جمجمه نمرود را می شکافد . [ اشارت است به هلاکت نمرود ، پادشاه جبار بابل به وسیله پشه ای خرد . طبق روایات ، نمرود به سپاهیانش دستور داد تا پشه ها را بکشند . روزی سه هزار پشه می کشتند و پشه بیشتر می شد . سرانجام درمانده شدند . پس نمرود فرمان داد تا خانه ای مسین ساختند و دری بر آن تعبیه کردند که چون بسته می شد هیچ شکاف و رخنه ای نمی ماند مگر سوراخی کوچک به اندازه دم و بازدم . آنگاه خداوند پشه ای را فرمان داد تا بدان شکاف در آید . از تنگی سوراخ یک بال پشه شکست و با همان یک بال روی بینی نمرود نشست . نمرود می خواست پشه را بزند اما پشه درون بینی او رفت و آنقدر او را آزرد که ماموران نمرودی برای آنکه جنبش پشه را در مغز نمرود ساکن کنند مجبور شدند تازیانه و گرز بر سر او بکوبند . سرانجام نمرود با ضربت گرزی هلاک شد و آن پشه بیرون آمد و پرواز کرد . ( قصص الانبیا ، ص 59 ) ]
حال آن کو قول دشمن را شنود / بین جزای آن که شد یار حسود
این است سزای آنکه به قول دشمن اعتماد کند و این است سزای آنکه یار و یاور حسودان باشد .
حال فرعونی که هامان را شنود / حال نمرودی که شیطان را شنود
فرجام فرعون را ببین که به حرف و قول هامان گوش کرد و به سرنوشت نمرود بنگر که به حرف شیطان گوش کرد . [ هامان وزیر فرعون بود . نام او شش بار در قرآن کریم آمده است . در قاموس (کتاب مقدس) هامان ، نام وزیر اول خشایارشاه معرفی شده است . ]
دشمن ار چه دوستانه گویدت / دام ، دان گر چه ز دانه گویدت
مثلا اگر دشمن سخنانش را دوستانه به تو گفت . تو آن سخنان را باید دام بدانی . هر چند که برای تو از دانه حرف بزند .
گر تو را قندی دهد ، آن زهر دان / گر به تن لطفی کند ، آن قهر دان
یا مثلا اگر دشمن به تو قندی داد . تو باید آن را زهر بدانی و اگر به تن و ظاهر تو لطفی کرد باید آن را قهر و دشمنی بدانی . [ زیرا در هر نوش دشمن نیشی نهفته و در هر نیش او شرنگی سرشته شده است . ]
چون قضا آید ، نبینی غیر پوست / دشمنان را باز نشناسی ز دوست
هنگامی که قضای الهی در رسد . چیزی به جز ظاهر و قشر نتوانی دید و حقیقت را در نخواهی یافت و دوست را از دشمن باز نتوانی شناخت . [ اشاره است به حدیث « هرگاه خداوند اراده فرماید به انجام و اجرای امری ، خِردِ خِرَدمندان را از آنان می ستاند » ( احادیث مثنوی ، ص 13 ) ]
چون چنین شد ، ابتهال آغاز کن / ناله و تسبیح و روزه ساز کن
در این حال به درگاه خداوند شیون و زاری آغاز کن و به نماز و روزه بپرداز . ( ابتهال به معنی دعا از روی اخلاص و زاری می باشد )
ناله می کن کای تو علام الغیوب / زیر سنگ مکر بد ، ما را مکوب
ناله کن و بگو ای کسی که از همه امور غیبی آگاهی . ما را زیر سنگ افکار ناپسند شیطان و شیطان صفتان منکوب مفرما . [ وساوس و خواطر شیطان و شیطان صفتان را از ما دور فرما ]
گر سگی کردیم ای شیر آفرین / شیر را مگمار بر ما زین کمین
ای سلطان شیرآفرین اگر ما کرداری ناپسند به جای آوردیم و گستاخی نشان دادیم . تو از کمینگاه قهرت شیر نفس و هوی را بر ما چیره مساز .
آب خوش را صورت آتش مده / اندر آتش ، صورت آبی منه
خداوندا ما را آنچنان متحیر و خودباخته مگردان که آب گوارا را به صورت آتش ببینیم و آتش را آب گوارا تصور کنیم .
از شراب قهر ، چون مستی دهی / نیست ها را صورت هستی دهی
خداوندا وقتی که مردم را از شراب قهرت سیراب کنی به چیزهایی که وجود ندارد صورت هستی می بخشی یعنی اگر قهاری تو ما را از خود بی خود گرداند واقعیت ها به صورت موهوم در می آیند و موهومات نیز ، رنگ واقعیت به خود می گیرند . [ کسی را که از شراب قهرت مست سازی معدومات را در دیده او موجود و نیست ها را هست ، نمایی تا از هستی خود مغرور شود . ( شرح مثنوی ولی محمد اکبر آبادی ، ج 1 ، ص 77 ) ]
چیست مستی ؟ بند چشم از دید چشم / تا نماند سنگ ، گوهر ، پشم ، یشم
مستی چیست ؟ مستی یعنی بسته شدن چشم از دیدن واقعیت . بطوریکه سنگ بی مقدار ، گوهری گرانبها جلوه کند و پشم ناچیز به صورت سنگ گرانبها به نظر رسد .
چیست مستی ؟ حس ها مبدل شدن / چوب گز ، اندر نظر صندل شدن
مستی چیست ؟ مستی یعنی تبدیل شدن حواس و ادراکات به گونه ای که دیگر نتوانند اشیاء و موجودات را آن سان که هستند و واقعیت دارند درک کنند . به عنوان مثال در این وضعیت ، چوب ناچیز گز به نظر چوب گرانبهای صندل می رسد . ( چوب گز درختی است وحشی که در شوره زارها و در مناطق گرمسیری می روید و چوب صندل چوب خوشبوی که آن را معمولا در معابد می سوزانند . )
مولانا در بیان از کار افتادن حواس به اقتضای قضا و قدر ، به قصه هد هد و سلیمان در بیان قضا اشاره کرده که در بخش بعدی به شرح و تفسیر ابیات آن می پردازیم .
دکلمه جواب گفتن شیر خرگوش را و روان شدن با او
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر اول – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات
عاشق این وبسایت شدم من.عالی هستید شما