شرح و تفسیر بیان صفت اجنحه طیور عقول الهی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر بیان صفت اجنحه طیور عقول الهی
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر اول ابیات 1575 تا 1586
نام حکایت : بازرگان که طوطی او را پیغام داد به طوطیان هندوستان
بخش : 2 از 13
بازرگانی ، طوطی زیبا در قفس داشت . روزی برای تجارت ، آهنگ سفر به هندوستان کرد و پیش از رفتن ، همه اهل خانه را فراخواند و گفت : برای شما از این سفر چه ارمغانی آورم ؟ هر یک از بستگان چیزی درخواست کرد . وقتی نوبت به طوطی رسید بدو گفت : تو چه تحفه ای می خواهی ؟ طوطی گفت : وقتی که به هندوستان رسیدی و طوطیان همنوع مرا دیدی . حال مرا برای آنان بازگو کن و بگو که قضا و قدر مرا در زندان قفس افکنده و اینک از شما استمداد می جوید . آیا این رواست که شما خوش و خرم پرواز کنید و من ، مهجور و غمزده در کنج قفس باشم ؟ بازرگان به هندوستان رفت و
متن کامل حکایت بازرگان که طوطی او را پیغام داد به طوطیان هندوستان را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
1575) قصۀ طوطی جان ، زین سان بود / کو کسی ، کو مَحرَمِ مرغان بود ؟
1576) کو یکی مرغی ، ضعیفی بی گناه / واندرون او ، سلیمان با سپاه ؟
1577) چون بنالد زار ، بی شُکر و گِله / افتد اندر هفت گردون ، غُلغُلِه
1578) هر دَمَش ، صد نامه ، صد پیک از خدا / یاربی زو ، شَصت لبیک از خدا
1579) زِلّتِ او بِه ز طاعت نَزدِ حق / پیش کفرش ، جمله ایمان ها خَلَق
1580) هر دَمی او را یکی معراجِ خاص / بر سَرِ تاجش نهد ، صد تاجِ خاص
1581) صورتش بر خاک و جان ، بر لامکان / لامکانی فوق وَهمِ سالکان
1582) لامکانی نَی که در فهم آیدت / هر دَمی در وی ، خیالی زایدت
1583) بل مکان و لامکان ، در حُکمِ اوست / همچو در حُکمِ بهشتی ، چارجو
1584) شرحِ این کوته کُن و رُخ زین بتاب / دَم مَزن والله اعلم بالصَواب
1585) باز می گردیم از این ای دوستان / سوی مرغ و تاجر و هندوستان
1586) مردِ بازرگان پذیرفت این پیام / کو رساند سویِ جنس از وی سلام
قصه طوطی جان ، زین سان بُوَد / کو کسی ، کو محرم مرغان بُوَد ؟
داستان طوطی جان نیز نظیر ماجرای طوطی بازرگان است که در قفس ، آرزوهای خلاصی و پرواز داشت . پرنده جان نیز در آرزوی رهیدن از قفس کالبد و عروج به عوالم بالاست . ولی کجاست کسی که محرم پرندگان عرش ( انبیا و اولیاء ) باشد و برای درک راز حقیقت قابلیت و استعداد حاصل کند ؟ [ تشبیه جان و روح انسانی به انواع مرغ از قبیل طوطی ، شهباز ، طاووس و کبوتر ، مبتنی بر این عقیده است که جان جوهری است مجرّد که به سبب امر الهی یا برای فعلیت و تفصیل علوم خود که بالقوه و اجمالی است به بدن تعلق گرفته است . (شرح مثنوی شریف ، ج 2 ، ص 627) ] توضیح کامل را در شرح بیت 1524 همین دفنر بخوانید .
– مولانا در این فصل جلیل به اختصار بیان می دارد که سرگذشت هبوط پرنده روح به قفس کالبد آدمی شبیه ماجرای آن طوطی قفس نشین است . همانطور که آن طوطی در قفس بازرگان بی تابی می نمود و در صدد خلاصی خود تکاپو می کرد . پرنده روح سالکان نیز هر آن برای خروج از قفس بی تابی می کند همانطور که آن طوطی با مرده نمودن خود از قفس رهید . راه رهایی از قفس کالبد نیز مرگ اختیاری است و تحقق مُوتوا قَبلَ اَن تَمُوتوا .
کو یکی مرغی ، ضعیفی بی گناه / واندرون او ، سلیمان با سپاه ؟
کجاست آن پرنده ای که جسما ناتوان است و مرتکب معاصی نیز نمی شود ؟ در کالبد ضعیف او ، سلیمان حقیقت با همه سپاهیانش جای گرفته است . [ مرغ ضعیف و در عین حال بی گناه ، تمثیل انسان کامل است . از آنرو که بر حسب جسمانی و کالبد عنصری ، ضعیف و ناچیز است و یا در چشم ظاهربینان حقیر می آید . اما بر حسب روحی ، بسی نیرومند و والامقام است . انسان کامل معاصی مرتکب نمی شود و همواره مغلوب و مقهور تصرفات الهی است . بدینسان حقیقت با اقسام تجلّیاتش در دل او مُقام می گیرد . ]
چون بنالد زار ، بی شُکر و گِله / افتد اندر هفت گردون ، غُلغُله
همینکه آن پرنده به ظاهر حقیر و کوچک ( انسان کامل ) به ناله و نیایش پردازد . نه از روی سپاس و نه از روی شکایت ، در هفت آسمان غلغله می افتد . [ دعای انسان کامل ، قاطع و موثر است . چه او به قضا ، رضا داده است . نه از بلایی گله می کند و نه همچو سوداگران ، به گاه خوشی و نعمت ، سپاس می گوید . پس محرّک او در دعا نه جلب منفعت است و نه دفع ضرر . زیرا او عاشق مُنعِم است نه نعمت . بر خلاف آنان که خدا را برای جلب سود و دفع زیان می خواهند . فَلا تَدعوا مَعَ اللهِ اَحَداََ .
هر دَمَش ، صد نامه ، صد پیک از خدا / یاربی زو ، شصت لبیک از خدا
از جانب خداوند دمادم به نزد او صد نامه و صد پیک می رسد . او یک یاربی می گوید و در عوض از جانب خدا شصت بار لبّیک بدو می رسد .
زلّتِ او بِه ز طاعت نَزدِ حق / پیشِ کُفرَش ، جمله ایمان ها خَلَق
خطا و لغزش عاشق در نزد خدا از طاعت دیگران بهتر است و در برابر کفرش ، ایمان اهل ظاهر ، کهنه و بی ارزش است . [ این بیت مبتنی است بر قاعده « حَسَناتُ الابرار سَیّاتُ المُقَرّبین . آنچه برای نیکان ، نیکی محسوب شود . برای مقربان درگاه گناه شمرده آید » . زَلّت = لغزش ، خَلَلق = کهنه و مندرس ]
هر دَمی او را یکی مِعراجِ خاص / بر سَرِ تاجش نهد ، صد تاج خاص
عاشق صادق ، هر لحظه معراجی خاص دارد که هرگز از مشاهده الهی خالی نیست و خداوند بر تاج عاشق ، تاج هایی بی شمار از تاج های خاص خود بنهد . یعنی بر کمالات او می افزاید . [ معراج در این بیت مطلق پیوستگی و اتصال روحانی به حضرت حق است و این نوع معراج ، برای اولیاء و هر شخص مهذّب و وارسته ای میسّر است . چنانکه حدیث الصّلات مِعراجُ المومن بدین حقیقت تصریح دارد . اما معراجِ نبی (ص) موضوع جداگانه ای است . این موضوع از اهم موضوعات عقیدتی است که در آغاز سوره اسرا ( بنی اسرائیل ) و در آیات ابتدایی سوره نجم بدان تصریح شده است . بنابراین در اصل مسئله ، همه مسلمانان توافق دارند . ولی در تاریخ وقوع و کیفیت آن ، اختلاف نظرهایی وجود دارد . بدین قرار که آیا معراج ، جسمانی روحانی بوده یا روحانی محض ؟ در خواب بوده یا در بیداری ؟ آیا اگر معراج جسمانی بوده با همان بدن عنصری صورت گرفته یا با جسم مثالی و ملکوتی ؟ لیکن جمهور مسلمانان برآنند که معراج نبی ، جسمانی و روحانی تواماََ بوده است . مولانا معراج جسمانی را انکار نکرده ولی اعتقادش براین بوده که اهمیت و عظمت امر معراج از جهت عروج در آسمانها نیست بلکه فضیلت و اهمیت آن در حصول قرب الهی است (مولوی نامه ، ج 2 ، ص 724 تا 736) ]
– گفته اند که برای انسان دو نوع عروج متصور است . یکی عروج طبیعی و دیگری عروج وضعی . عروج طبیعی با مرگ طبیعی رخ می دهد و بالاجبار همگان را شامل شود . ولی عروج وضعی ، خاص انبیا و اولیاء است که به دو صورت انجام می شود . یکی روحانی و دیگری روحانی-جسمانی تواماََ . معراج روحانی خاص اولیاء است اما معراج جسمانی-روحانی تواماََ خاص پیامبر صاحب ولایت . (شرح التعرف لمذهب التصوف ، ج 2 ، ص 571 به بعد و مجمع البحرین (ابرقوهی) ، ص 418 به بعد) .
صورتش بر خاک و جان ، بر لامکان / لامکانی فوقِ وهمِ سالکان
کالبد محسوس آن عاشق عارف ، روی زمین خاکی است در حالیکه روحش به عالم غیب متصل است . همان عالم غیبی که از وهم و گمان سالکانِ مبتدی برتر و بالاتر آمده است . [ این بیت بیان کننده معراج روحانی محض است که در توضیح بیت پیشین شرحش گذشت . اکبرآبادی گوید : بودن جانِ کامل بر لامکان ، عبارت است از استغراق او در ذات مطلق . و الّا هر جان بر حسب جوهر خود بر لامکان است . (شرح مثنوی ولی محمداکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 103) ]
لامکانی نَی که در فهم آیدت / هر دَمی در وی ، خیالی زایدت
عالم غیبی که در بیت پیشین متذکر شدم . آن گونه عالم غیب نیست که به حیطه پندار و درک تو درآید و هر لحظ در باره آن ، خیالی در تو پدید آید . [ بعضی از ساده اندیشان خیال می کنند که لامکان هم بالاخره برای خود ، مکانی است . حال آنکه لامکان عبارت است از عالم الهی یا عالم غیب که برتر از مکان است . این است که مولانا برای دفع این توهّم توضیح می دهد که مقصود از «لامکان» مکانی مثلا فوق فلک نهم نیست چنانچه بعضی عوام الناس چنین می پندارند . بلکه مقصود از لامکان این است که خداوند برتر از هر مکان است و در عین حال هیچ مکانی هم از او خالی نیست . به قول حضرت علی (ع) در خطبه اول نهج البلاغه ، معیت حضرت حق با اشیاء از سنخ مقارنه یا ممازجه نیست و غیریّت او از اشیاء نیز از ره مزایله و جدایی از اشیاء نیست . جانِ ولیِ کامل نیز در همه جا متجلّی است و بر جمع امکنه ، احاطه دارد . ]
بل مکان و لامکان ، در حُکمِ اوست / همچو در حُکمِ بهشتی ، چارجُو
بلکه مکان و لامکان در تحت فرمان او قرار دارد . همچنانکه چهار رود جاری در بهشت که بهشتیان را سیراب می کند . کاملا تحت تصرف و فرمان اولیاءالله قرار دارد . [ چار جُو به معنی چهار جوی آب یا چهار نهر جاری در بهشت است که وصف آن در قسمتی از آیه 15 سوره محمد آمده است ” در باغ های بهشت ، جویباری زلال و گوارا و جویباری از شیر طعم ناگشته و جویباری از باده ناب و انگبین پالوده از موم جاری است ” ]
– استاد فروزانفر گوید : و اما تشبیه جان اولیاء به بهشتیان که چهار جوی بهشت در حکم ( تصرف ) آنهاست ظاهرا به مناسبت آن است که طبری در باره جوی آب بهشتی نقل می کند که آن ، خود به خود به دهان بهشتیان می رسد و تابع اراده آنهاست و یا آنکه مختارند از هر یک جوی که خواهند بنوشند زیرا آنها برای بهشتیان آفریده شده است . (شرح مثنوی شریف ، ج 2 ، ص 637) .
شرح این کوته کُن و رُخ زین بتاب / دَم مَزَن ، والله اعلَم بالصّواب
شرح این پرندگان بوستان الهی را کوتاه کن و از این مطلب در گذر . خموش باش و دم مزن که خداوند به راستی و درستی داناتر است .
باز می گردیم از این ای دوستان / سویِ مرغ و تاجر و هندوستان
ای دوستان دوباره باز می گردیم به نقل حکایت طوطی و بازرگان و سفر او به هندوستان .
مرد بازرگان پذیرفت این پیام / کو رساند سویِ جنس از وی سلام
مرد بازرگان این پیغام را از طوطی خود پذیرفت و قول داد که سلام او را به همنوعانش برساند .
دکلمه بیان صفت اجنحه طیور عقول الهی
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر اول – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات