شرح و تفسیر آمدن رکابدار علی که از بهر خدا مرا بکش و از این قضا برهان در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر آمدن رکابدار علی که از بهر خدا مرا بکش و از این قضا برهان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر اول ابیات 3938 تا 3947
نام حکایت : خدو انداختن خصم در روی امیرالمومنین علی علیه السلام
بخش : 7 از 9
حضرت امیر مومنان علی علیه السلام روزی با یلی از یلان پر آوازه عرب پیکاری کرد . در کشاکش این نبرد ، حضرت ، او را بر زمین افکند و تیغی رخشان از کام نیام برکشید تا کارش را تمام کند . در این هنگام ، آن پهلوان شکست خورده از روی خشم و حقارت ، آب دهانی بر رخسارۀ تابناک آن بزرگ راد مرد افکند . زیرا مطمئن بود که دیگر کارش تمام است و امیدی بر ادامه زندگی نیست .ولی بر خلاف این انتظار دید ، که آن حضرت ، بی درنگ ، شمشیر خود را بر زمین افکند و دست از هلاکت او بداشت . دیدگان بُهت زده آن یل ، نظاره گر آین صحنۀ خیال انگیز و افسانه ای بود . در کوران شگفتی و حیرت بود که از او پرسید : تو که شمشیر بُرا و آبدار داشتی و…
متن کامل حکایت خدو انداختن خصم در روی امیرالمومنین علی علیه السلام را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
3938) باز آمد کِای علی ، زودم بکُش / تا نبینم آن دَم و وقتِ تُرُش
3939) من حلالت می کنم ، خونم بریز / تا نبیند چشم من آن رستخیز
3940) گفتم : از هر ذَره ای خونی شود / خنجر اندر کف ، به قصد تو رود
3941) یک سَرِ مو از تو نتواند بُرید / چون قلم ، بر تو چنان خطّی کشید
3942) لیک ، بی غم شو ، شفیع تو منم / خواجۀ روحم ، نه مملوک تنم
3943) پیشِ من این تَن ندارد قیمتی / بی تنِ خویشم فَتی ، اِینُ الفَتی
3944) خنجر و شمشیر شد ریحانِ من / مرگِ من شد بزم و نَرگستانِ من
3945) آنکه او تن را بدین سان پِی کُند / حِرصِ میریّ و خلافت کی کُند
3946) ز آن به ظاهر کوشد اندر جاه و حُکم / تا امیران را نماید راه و حُکم
3947) تا امیری را ، دهد جانی دگر / تا دهد نخلِ خلافت را ثَمر
باز آمد کِای علی ، زودم بکُش / تا نبینم آن دَم و وقتِ تُرُش
رکابدار علی (ع) دوباره آمد و گفت : ای علی مرا فوراََ بکُش تا آن لحظۀ ناگوار را نبینم .
من حلالت می کنم ، خونم بریز / تا نبیند چشم من آن رستخیز
و افزود : من حلالت می کنم . خونم را بریز . تا چشم من آن قیامت را نبیند . [ مرا بکش تا مبادا که خونت ریزم و داغ شقاوت ابدی بر جبینم نشیند . ولی آن شیر بیشه توحید و امام عدل نخواست قصاص پیش از جنایت کند ]
گفتم : از هر ذَره ای خونی شود / خنجر اندر کف ، به قصد تو رود
حضرت علی (ع) فرماید : که من به آن رکابدار گفتم . اگر هر ذره ای از ذرات جهان ، قاتل و کُشنده شود و خنجری برگیرد و به سوی تو قصد کند تا تو را بکشد .
یک سَرِ مو از تو نتواند بُرید / چون قلم ، بر تو چنان خطّی کشید
حتی یک سر مو از تو نمی تواند ببرد . زیرا که قلم قضا ، این جنایت را برای تو رقم زده است .
لیک ، بی غم شو ، شفیع تو منم / خواجۀ روحم ، نه مملوک تنم
ولی اندوهگین مباش که شفاعت تو را من خواهم کرد . زیرا که من اسیر این کالبد نیستم بلکه خواجۀ روح و روانم .
پیشِ من این تَن ندارد قیمتی / بی تنِ خویشم فَتی ، اِینُ الفَتی
در نظر من این کالبد جسمانی هیچ ارزشی ندارد . من با بی اعتنایی به این کالبد خاکی ، جوانمردِ جوانمرد زاده ام .
خنجر و شمشیر شد ریحانِ من / مرگِ من شد بزم و نَرگستانِ من
خنجر و شمشیر برای من ، ریحانی است خوشبوست که شاخۀ جان را می نوازد . مرگ که این همه برای دیگران هولناک است . برای من همانند جشن و باغ نرگس ، دلنشین است . [ نَرگستان = باغ نرگس ، کشتزار نرگس ]
آنکه او تن را بدین سان پِی کُند / حِرصِ میریّ و خلافت کی کُند
کسی که وجود خویش را اینگونه پایمال می کند . برای حکومت و خلافت کی حرص می زند . [ بلکه می گوید : « و نیک دانید که دنیای شما با همه جاذبه و کشش و زیبایی اش نزد من خوارتر و بی مقدارتر از عطسۀ بز است » ( نهج البلاغه فیض الاسلام ، شِقشقیه 3 ) ]
ز آن به ظاهر کوشد اندر جاه و حُکم / تا امیران را نماید راه و حُکم
حضرت علی (ع) برای رسیدن به جاه و مقام ظاهراََ می کوشید تا حاکمان و امیران را آیین حکومت کردن بیاموزد و عدالت در حکومت را به آنان نشان دهد .
تا امیری را ، دهد جانی دگر / تا دهد نخلِ خلافت را ثَمر
تا اینکه حکومت و فرمانروایی را جان دگر دهد و مرتبۀ خلافت و امارت را به کمال رساند و نخل و درخت خلافت را میوه دار نماید .
دکلمه آمدن رکابدار علی که از بهر خدا مرا بکش و از این قضا برهان
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر اول – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات