در آمدن سلیمان هر روز در مسجد اقصی جهت عبادت

در آمدن سلیمان هر روز در مسجد اقصی جهت عبادت | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

در آمدن سلیمان هر روز در مسجد اقصی جهت عبادت| شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر چهارم ابیات 1287 تا 1300

نام حکایت : حکایت شاعر و عطا دادن شاه و مضاعف کردن وزیر آن را

بخش : 5 از 10 ( در آمدن سلیمان هر روز در مسجد اقصی جهت عبادت )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت شاعر و عطا دادن شاه و مضاعف کردن وزیر آن را

شاعری به طمع دریافتِ صِله و خِلعَت و رسیدن به جاه و مقام ، شعری در مدحِ پادشاهی ساخت و به دربار سلطنتی رفت و آن را در مقابلِ شاه و وزیر و اطرافیان او خواند . شاه از این شعر شادمان شد و دستور داد هزار سکه طلا به او پاداش دهند . وزیر که مردی خُوش خُلق و بلند طبع بود گفت : ای پادشاه ، این پاداش برای چنین شاعری گرانقدر ناچیز است . بهتر است ده هزار سکه به او داده شود . باز وزیر با بیانی شیوا و مستدل شاه را قانع کرد که حتّی ده هزار سکه نیز کم است . سرانجام شاه پس از شنیدن سخنان وزیر دستور داد علاوه بر ده هزار سکه ، خِلعتِ شایسته ای نیز بدو دهند . شاعر پس از دریافت این همه پاداش سراپا شادمان شد و …

متن کامل ” حکایت شاعر و عطا دادن شاه و مضاعف کردن وزیر آن را ” را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

متن کامل ابیات در آمدن سلیمان هر روز در مسجد اقصی جهت عبادت

ابیات 1287 الی 1300

1287) هر صباحی چون سلیمان آمدی / خاضع اندر مسجدِ اَقصی شدی

1288) نو گیاهی رُسته دیدی اندر او / پس بگفتی : نام و نفعِ خود بگو

1289) تو چه دارویی ؟ چه ای ؟ نامت چی است ؟ / تو زیانِ کی و ؟ نفعت بر کی است ؟

1290) پس بگفتی هر گیاهی فعل و نامِ / که من آن را جانم و ، این را حِمام

1291) من مرین را زهرم و ، او را شِکر / نامِ من اینست بر لوح ، از قدر

1292) پس طبیبان از سلیمان ، ز آن گیا / عالِم و دانا شدندی ، مُقتدا

1293) تا کُتُب های طبیبی ساختند / جسم را از رنج می پرداختند

1294) این نجوم و طبّ ، وَحیِ انبیاست / عقل و حس را سویِ بی سو ، رَه کجاست ؟

1295) عقلِ جزوی ، عقلِ استخراج نیست / جز پذیرایِ فن و محتاج نیست

1296) قابلِ تعلیم و فهم است این خِرَد / لیک صاحب وحی تعلیمش دهد

1297) جمله حِرفت ها یقین از وحی بود / اوّلِ او ، لیک عقل آن را فزود

1298) هیچ حِرفت را ، ببین کین عقلِ ما / تانَد او آموختن بی اوستا ؟

1299) گر چه اندر مکر موی اِشکاف بُد / هیچ پیشه رام ، بی اوستا نشد

1300) دانشِ پیشه از این عقل ار بُدی / پیشه یی ، بی اوستا حاصل شدی

شرح و تفسیر در آمدن سلیمان هر روز در مسجد اقصی جهت عبادت

هر صباحی چون سلیمان آمدی / خاضع اندر مسجدِ اَقصی شدی


هر بامداد که سلیمان از منزلش بیرون می آمد فروتنانه به مسجد اَقصی وارد می شد .

نو گیاهی رُسته دیدی اندر او / پس بگفتی : نام و نفعِ خود بگو


سلیمان هر گیاهِ تازه ای که در آن مسجد می رویید . به آن گیاه می گفت : اسمِ خود را بگو و خاصیّتِ خود را شرح بده .

تو چه دارویی ؟ چه ای ؟ نامت چی است ؟ / تو زیانِ کی و ؟ نفعت بر کی است ؟


تو چه نوع دارویی هستی ؟ اصلاََ چیستی ؟ نامِ تو چیست ؟ برای چه کسانی مضرّی و برای چه کسانی نافعی ؟

پس بگفتی هر گیاهی فعل و نامِ / که من آن را جانم و ، این را حِمام


پس هر گیاهی نام و خاصیّتِ خود را می گفت و توضیح می داد که من برای فلان کس مایۀ حیات و نشاطم . امّا برای آن دیگری ، مایۀ مرگ و هلاک . [ حِمام = مرگ ]

من مرین را زهرم و ، او را شِکر / نامِ من اینست بر لوح ، از قدر


من برای این شخص زهرِ کُشنده ام و برای آن یکی شیرین و گوارا . نام من در لوحِ محفوظ فلان آمده است . یعنی خدا از ازل برای من این ذات و خاصیّت را مقدر کرده است . [ لوح محفوظ = شرح بیت 1064 دفتر اوّل ]

پس طبیبان از سلیمان ، ز آن گیا / عالِم و دانا شدندی ، مُقتدا


بدینسان طبیبان و حکیمان بوسیلۀ سلیمان به نام و خواصِ گیاهان پی بردند و دانا و آگاه گشتند و سرمشق دیگران شدند .

تا کُتُب های طبیبی ساختند / جسم را از رنج می پرداختند


تا اینکه طبیبان کتابهای طبّی تألیف کردند و بدین وسیله رنجِ بیماران را از جسمشان می زدودند . [ می پرداختند = رفع می کردند ، می زدودند ]

این نجوم و طبّ ، وَحیِ انبیاست / عقل و حس را سویِ بی سو ، رَه کجاست ؟


همین دانش نجوم و طب نیز از وحی پیامبران پدید آمده است . و اِلّا عقلِ جزوی و حواسِ آدمی چگونه ممکن است به عالَمِ لامکان و ماوراء الطبیعه راه پیدا کند .

عقلِ جزوی ، عقلِ استخراج نیست / جز پذیرایِ فن و محتاج نیست


عقلِ جزوی در حدّی نیست که بتوان بدان وسیله چیزی کشف کرد . بلکه عقلِ جزوی تنها می تواند فنّی را یاد بگیرد و او محتاجِ تعلیم است . [ یعنی عقلِ جزوی مبتکر و مُبدِع نیست و نمی تواند معارفِ باطنی را از حجابِ ایهام بیرون آورد . چنانکه ابن عربی تصریح می کند عقل هم مانندِ قوا و حواس ، محدود است و از حد و مرتبه ای تجاوز نمی کند . ولی این محدودیت در قوّۀ فکر و نظر است نه در صفتِ پذیرش و قبول . زیرا استعدادِ قبولِ آن حدّی ندارد ( محیی الدین بن عربی ، ص 159 ) ]

قابلِ تعلیم و فهم است این خِرَد / لیک صاحب وحی تعلیمش دهد


گر چه عقلِ جزوی استعداد و قابلیّتِ یادگیری دارد . امّا محتاجِ اینست که اصحابِ وحی به او تعلیم دهند .

جمله حِرفت ها یقین از وحی بود / اوّلِ او ، لیک عقل آن را فزود


یقیناََ همۀ فنون از وحیِ الهی سرچشمه گرفته است . امّا عقل چیزهایی بر آن افزوده است .

هیچ حِرفت را ، ببین کین عقلِ ما / تانَد او آموختن بی اوستا ؟


ببین آیا عقلِ ما می تواند حرفه و فنّی را بدون استاد یاد بگیرد ؟ مسلماََ نمی تواند زیرا آدمی ، این کارها را باید نزدِ استاد فرا گیرد .

گر چه اندر مکر موی اِشکاف بُد / هیچ پیشه رام ، بی اوستا نشد


گر چه این عقلِ جزوی در چاره یابی و تدبیر ، دقیق و موشکاف است . امّا هیچ حرفه و فنّی نمی توان بدونِ استاد فرا گرفت .

دانشِ پیشه از این عقل ار بُدی / پیشه یی ، بی اوستا حاصل شدی


اگر دانش هر فن و حرفه ای از این عقل پدید می آمد . در آن صورت بدون استاد هم امکان داشت آن فن را فراگرفت . [ مولانا در ابیات اخیر بیان کرد که هر نوع شناخت و معرفتی که انسان کسب می کند زاییدۀ وحی است . امّا وحی انواع و مراتبی دارد که قرآن کریم بدان تصریح کرده ادست و عالی ترین مرتبۀ آن به انبیایِ عِظام تعلّق دارد ( شرح بیت 1461 دفتر اوّل ) . از آنجا که مرتبه ای از وحی به جانوران تعلّق دارد . مولانا حکایت بعد ( بخش بعد ) را در بیان این موضوع می آورد و نشان می دهد که خداوند ، نمودهای طبیعی را نیز وسیله ای برای شناخت و معرفت آدمی قرار داده است . چنانکه قابیل در زمانی که فنِّ گور کنی و تدفینِ اموات در جهان پدید نیامده بود . آن را از یک کلاغ آموخت . ]

شرح و تفسیر بخش قبل                    شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه در آمدن سلیمان هر روز در مسجد اقصی جهت عبادت

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر چهارم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟