درخواستن آن مرد از موسی تعلیم زبان بهایم | شرح و تفسیر

درخواستن آن مرد از موسی تعلیم زبان بهایم | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

درخواستن آن مرد از موسی تعلیم زبان بهایم | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 3266 تا 3285

نام حکایت : استدعای آن مرد از موسی (ع) زبان بهایم با طیور

بخش : 1 از 8 ( درخواستن آن مرد از موسی تعلیم زبان بهایم )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت استدعای آن مرد از موسی (ع) زبان بهایم با طیور

جوانی نزدِ حضرت موسی (ع) می رود و می گوید : ای پیامبر خدا ، زبان جانوران را به من تعلیم دِه . باشد که از بانگ و آوای آنان ، در تقویتِ دین و ایمانِ خود بهره گیرم . حضرت موسی (ع) به او می گوید : دست از این هوی و هوس بدار و حدِ خود شناس . جوانِ ساده لوح دست از این خواستۀ خطیر خود برنمی دارد و همچنان بر آن اصرار می ورزد . حضرت موسی (ع) به درگاهِ الهی روی می کند و عرضه می دارد : خداوندا تو خود قضاوت فرما ، اگر بدو زبانِ جانوران آموزم چون ظرفیت و قابلیت آن را ندارد تباه شود و …

متن کامل « حکایت استدعای آن مرد از موسی (ع) زبان بهایم با طیور » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل اشعار درخواستن آن مرد از موسی تعلیم زبان بهایم

ابیات 3266 الی 3285

3266) گفت موسی را یکی مردِ جوان / که بیاموزم زبانِ جانوران

3267) تا بُوَد کز بانگِ حیوانات و دَد / عبرتی حاصل کنم در دینِ خَود

3268) چون زبان هایِ بنی آدم همه / در پی آب ست و نان و دَمدَمه

3269) بوک ، حیوانات را دَردی دگر / باشد ، از تدبیر هنگامِ گذر

3270) گفت موسی : رَو گذر کُن زین هوس / کین خطر دارد بسی در پیش و پس

3271) عبرت و بیداری از یزدان طلب / نه از کتاب و ، از مقال و حرف و لب

3272) گرم تر شد مرد ز آن منعش که کرد / گرم تر گردد همی از منع ، مرد

3273) گفت : ای موسی چو نورِ تو بتافت / هر چه چیزی بود ، چیزی از تو یافت

3274) مر مرا محروم کردن زین مراد / لایقِ لطفت نباشد ای جواد

3275) این زمان ، قایم مقامِ حق تویی / یأس باشد گر مرا مانع شوی

3276) گفت موسی : یارب این مردِ سلیم / سُخره کرده ستش مگر دیوِ رجیم

3277) گر بیاموزم ، زیان کارش بُوَد / ور نیاموزم ، دلش بَد می شود

3278) گفت : ای موسی بیاموزش ، که ما / رد نکردیم از کرم هرگز دعا

3279) گفت : یارب او پشیمانی خورد / دست خاید ، جامه ها را بر دَرَد

3280) نیست قدرت ، هر کسی را سازوار / عجز ، بهتر مایۀ پرهیزگار

3281) فقر از این رُو فخر آمد جاودان / که به تقوی ماند دستِ نارسان

3282) ز آن غَنا و ، ز آن غِنی مردود شد / که ز قدرت ، صبرها بدرود شد

3283) آدمی را عجز و ، فقر آمد امان / از بلایِ نفسِ پُر حرص و غمان

3284) آن غم آمد ز آرزوهایِ فُضول / که بدان خو کرده است آن صیدِ غول

3285) آرزوی گِل بُوَد گِل خواره را / گُلشکر نگوارد آن بیچاره را

شرح و تفسیر درخواستن آن مرد از موسی تعلیم زبان بهایم

گفت موسی را یکی مردِ جوان / که بیاموزم زبانِ جانوران


مردی جوان به حضرت موسی (ع) گفت : زبان حیوانات را به من یاد بده .

تا بُوَد کز بانگِ حیوانات و دَد / عبرتی حاصل کنم در دینِ خَود


تا از صدای حیوانات و درندگان برای دین و ایمانم پندهایی بگیرم .

چون زبان هایِ بنی آدم همه / در پی آب ست و نان و دَمدَمه


زیرا زبان های آدمیزادگان جملگی در راهِ کسبِ آب و نان و فریب دیگران است . ( دَمدَمه = فریب ، افسون ) [ کلام انسان ها چون آلوده به اغراضِ شخصی و منافعِ مادّی است . هر چند هم که آراسته و زیبا باشد در قلبِ آدمی تأثیر نمی گذارد . ]

بوک ، حیوانات را دَردی دگر / باشد ، از تدبیر هنگامِ گذر


شاید که حیوانات به هنگامِ مرگ و کوچیدن از این دنیا ، دردی دیگر داشته باشند و اگر انسان دردِ آنان را درک کند از آن عبرت می گیرد . ( بُوک = شاید ) [ یوسف بن احمد مولوی گوید : شاید حیوانات به هنگام ارتحال از این عالَم ، تدبیری داشته باشند و موجبِ کشفِ مسئله ای شوند ( المنهج القوی ، ج 3 ، ص 431 ) ]

گفت موسی : رَو گذر کُن زین هوس / کین خطر دارد بسی در پیش و پس


حضرت موسی (ع) به او گفت : برو و از این هوس دست بردار . زیرا این میل و هوس ، خطرات فراوانی در ظاهر و باطن دارد . [ یا خطرات فراوانی در گذشته و آینده و یا آغاز و انجام دارد ]

عبرت و بیداری از یزدان طلب / نه از کتاب و ، از مقال و حرف و لب


تو باید نصیحت و بیداردلی را از حق تعالی بخواهی . نه از نوشتار و گفتار و حرف و زبان .

گرم تر شد مرد ز آن منعش که کرد / گرم تر گردد همی از منع ، مرد


وقتی که حضرت موسی (ع) آن جوان را از چنین خواسته ای منع کرد ، حریص تر شد . زیرا آدمیزاد از هر چه منع شود ، بدان چیز حریص تر می گردد . [ مستفاد است از این خبر « همانا آدمی بر آنچه منع شود آز می ورزد » ( احادیث مثنوی ، ص 92 ) ]

گفت : ای موسی چو نورِ تو بتافت / هر چه چیزی بود ، چیزی از تو یافت


آن جوان گفت : ای موسی از وقتی که نورِ وجودِ تو بر جمیعِ موجودات تابیده و همه چیز را تحتِ تصرّف خود قرار داده ، هر چیزی که ارزشی یافته ، آن ارزش را از وجودِ تو به دست آورده است . [ این بیت ناظر است به مسئلۀ اتحاد ظاهر و مظهر که مورد اعتقادِ عرفا و از آن جمله موردِ قبول و تأکیدِ مولاناست . رجوع شود به شرح بیت 1737 و شرح بیت 3107 دفتر دوم ]

مر مرا محروم کردن زین مراد / لایقِ لطفت نباشد ای جواد


ای بخشنده ، مسلماََ محروم کردن من از رسیدن به خواسته ام شایسته لطفِ تو نیست .

این زمان ، قایم مقامِ حق تویی / یأس باشد گر مرا مانع شوی


در این عصر و دوران ، تویی جانشین حضرت حق تعالی ، و اگر مرا از خواسته ام محروم کنی ، مایۀ نومیدی من ( و دیگران نسبت به رحمت الهی ) می شود . [ در حالیکه خداوند در کلام کریم خود بارها بارها انسان ها را از نومیدی از رحمتش برحذر داشته است . از آن جمله در آیه 53 سورۀ زُمَر می فرماید : « ای بندگانم که بر خود ستم کرده اید از رحمتِ خداوند نومید مشوید که خداوند جملگی گناهان را بیامرزد . هموست آمرزگار مهربان » آیه 87 سورۀ یوسف نیز آدمیان را از یأس و نومیدی منع کرده است . ]

گفت موسی : یارب این مردِ سلیم / سُخره کرده ستش مگر دیوِ رجیم


حضرت موسی (ع) گفت : نکند این مردِ ساده لوح را شیطانِ ملعون ، فریب داده است . [ سلیم = ساده لوح ، ساده دل ]

گر بیاموزم ، زیان کارش بُوَد / ور نیاموزم ، دلش بَد می شود


اگر زبانِ حیوانات را به او یاد دهم به ضررش تمام می شود و اگر یاد ندهم دل چرکین می گردد .

گفت : ای موسی بیاموزش ، که ما / رد نکردیم از کرم هرگز دعا


حضرت حق تعالی گفت : ای موسی ، آن علم را به او بیاموز که ما به سببِ بخشندگی هرگز هیچ دعایی را رَد نمی کنیم . [ رجوع شود به شرح بیت 756 دفتر سوم که در بابِ دعا و اجابتِ دعا آمده است ]

گفت : یارب او پشیمانی خورد / دست خاید ، جامه ها را بر دَرَد


حضرت موسی (ع) عرضه داشت : پروردگارا ، اگر این خواستۀ او برآورده شود . باعثِ پشیمانی او می گردد و از شدت حسرت و ندامت دستِ خود را گاز می گیرد و لباس های خود را چاک می دهد . یعنی چون قابلیّتِ این علم را ندارد زیان خواهد دید و سپس از یاد گرفتن این علم پشیمان خواهد شد .

نیست قدرت ، هر کسی را سازوار / عجز ، بهتر مایۀ پرهیزگار


قدرت با مزاجِ هر کسی نمی سازد . یعنی هر کسی قابلیّتِ آن را ندارد که قدرتی به دست آورد ، بلکه ناتوانی بهترین دست مایۀ پرهیزگاران است .

فقر از این رُو فخر آمد جاودان / که به تقوی ماند دستِ نارسان


فقر از آنرو مایۀ سرافرازیِ همیشگی است که دست فقیران ناچار به تقوی اکتفا می کند . ( نارسان = در اینجا به معنی کسانی است که امکان ثروت و قدرت ندارند ) [ خوی طغیان و تهاجم در نفوسِ همۀ انسان ها سرشته شده است امّا از آن میان تنها شمارِ اندکی به صورتِ جبّارانِ خونخوار درآمده اند . این بدان جهت نیست که اکثرِ مردم با میل و اختیار جانبِ تقوی و بی آزاری را گزیده اند بلکه باید گفت که هنوز شرایطِ ظهور طغیان و تهاجم را نیافته اند . امّا به محضِ آنکه امکانی می یابند سر به طغیان می نهند و راهِ گردنکشی و قدرت مداری پیشه می کنند . گفته اند روزی بایزید بسطامی در بت خانه ای درآمد . دید که هر یکی بتی ساخته اند . بعضی از زر و بعضی از نقره و آن بت را در گردنِ خود بسته اند . بایزید در آنجا پیری دید که در گردنِ او بت نبود . گفت : ای پیرِ سالخورده ، چرا بت در گردن نداری ؟ گفت : ای بایزید ، اگر پولی می داشتم من نیز بتی می ساختم . بایزید گفت : از برکتِ بی پولی است که بت پرست نشده ای ( دقایق الحقایق ، ص 222 ) ]

ز آن غَنا و ، ز آن غِنی مردود شد / که ز قدرت ، صبرها بدرود شد


از آنرو ثروت و ثروتمند شدن در درگاهِ الهی مردود است که قدرت ، صبر و شکیبایی را در انسان از میان می برد . [ غَنا = مخفف غَناء به معنی ثروت و ثروتمند شدن و غِنی نیز به همان معنی است ]

آدمی را عجز و ، فقر آمد امان / از بلایِ نفسِ پُر حرص و غمان


ناتوانی و فقر ، انسان را از شرِ نَفسِ حریص و انواعِ اندوه ها ایمن می سازد .

آن غم آمد ز آرزوهایِ فُضول / که بدان خو کرده است آن صیدِ غول


اندوه زاییدۀ آرزوهای بیهوده است ، زیرا انسان که شکارِ غولِ نفس و شیطان است به آرزوهای بی اساس عادت کرده است .

آرزوی گِل بُوَد گِل خواره را / گُلشکر نگوارد آن بیچاره را


برای مثال ، آن کسی که به بیماری گِل خواری مبتلا شده است ، همۀ آرزویش اینست که گِل بخورد . این بیمار نمی تواند ، گُلشکر را هضم کند . [ گِل خواری = نوعی بیماری است که توضیح آن در شرح بیت 44 دفتر سوم آمده است . و در اینجا منظور کسی است که از نعمت های باطنی بی خبر و محروم است . «گِل» در اینجا کنایه از نعمت های مادّی است و «گُلشِکر» کنایه از نعمت های باطنی . ]

شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه درخواستن آن مرد از موسی تعلیم زبان بهایم

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر سوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟