حکایت پادشاه جهود که نصرانیان را می کشت از بهر تعصب در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر حکایت پادشاه جهود که نصرانیان را می کشت از بهر تعصب
خلاصه حکایت پادشاه جهود که نصرانیان را می کشت از بهر تعصب
در میان جهودان ، پادشاهی جبار و بیدادگر بود که نسبت به عیسویان سخت کینه توز بود . این پادشاه موسی (ع) و عیسی (ع) را که در واقع شعله ای از یک چراغ و با هم متحد بودند را از روی تعصب ، مخالف یکدیگر می انگاشت و در صدد بو که دین و آئین عیسویان را براندازد . او وزیری کاردان و زیرک داشت که در امور مهم او را یاری می داد . وزیر می دانست که ایمان و عقیده مردم را نمی توان با خشم و زور از میان برداشت بلکه برعکس هر چه زور و خشونت سخت تر باشد عقیده و ایمان مردم استوارتر گردد و از اینرو نیرنگی ساخت و شاه را نیز موافق خود کرد . بر اساس این نیرنگ شاه را متقاعد نمود که چنین وانمود سازد که وزیر به آئین عیسویان گرایش یافته است ، پس باید دست و گوش و بینی او را برید و از دربار راند . وقتی این نقشه عملی شد و وزیر با دست و گوش و بینی بریده از دربار شاه رانده شد ، عیسویان بدو پناه دادند و بر او اعتماد کردند . رفته رفته وزیر در بین عیسویان نفوذی استوار پیدا کرد و همچون معلم و مرشدی در میان آنان شناخته شد و آنان نیز دل بدو سپردند در حالیکه وزیر در خفا و نهان ، فتنه و فساد می انگیخت . عاقبت وزیر ضمن وصیتی مهم برای هر کدام از سران دوازده گانه مسیحیت طوماری جداگانه ترتیب داد که مضمون هر یک با دیگری تناقض داشت . سپس وزیر به غاری رفت و به خلوت درنشست و پیروان و مریدان ، هرچه اصرار کردند از خلوت خود بیرون آید و سپس سران هر یک از گروههای دوازده گانه را به حضور خود خواند و به هر یک از آنان به طور پنهانی منشور خلافت و جانشینی داد و چنین گفت ، جانشین من فقط تو هستی نه دیگری ، و چنانچه کسی مدعی این مقام شود ، کاذب و دروغگوست و باید نابودش کنی .
وزیر بعد از اجرای این طرح اختلاف برانگیز و ویرانگر ، خود را در خلوت کشت و پس از مرگ او سران هر یک از گروههای دوازده گانه به جان هم افتادند و کشتار آغاز شد و بدین ترتیب جمع کثیری از مسیحیان به دست یکدیگر هلاک شدند و مقصود آن شاه بیدادگر حاصل آمد .
– مولانا در این حکایت تعصبات کور مذهبی و جنگ هفتاد و دو ملت را مورد نقد قرار داده و میگوید چون جوهر همه ادیان یکی است باید از نزاع و شقاق دوری گزید . مولانا آئین حنیف احمدی را جامع ادیان می داند اما نیل به این آئین جامع را فارغ از جنگ های مذهبی می داند .
شرح و تفسیر بخشهای ” حکایت پادشاه جهود که نصرانیان را می کشت از بهر تعصب ” در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدار جان مطالعه نمائید .
بخش اول : دشمنی پادشاه جهود با عیسی و عیسویان
بخش دوم : آموختن وزیر مکر خود را به پادشاه
بخش سوم : تلبیس وزیر ، نصارا را
بخش چهارم : قبول کردن نصارا ، مکر وزیر را
بخش پنجم : متابعت کردن نصارا ، وزیر را
بخش ششم : قصه دیدن خلیفه ، لیلی را
بخش هشتم : فهم کردن حاذقان نصارا ، مکر وزیر را
بخش نهم : پیغام شاه ، پنهان مر وزیر را
بخش دهم : بیان دوازده سبط از نصارا
بخش یازدهم : تخلیط وزیر در احکام انجیل
بخش دوازدهم : بیان آن که این اختلاف در روش است نی در حقیقت راه
بخش سیزدهم : بیان خسارت وزیر در این مکر
بخش چهاردهم : مکر دیگر انگیختن وزیر در اضلال قوم
بخش پانزدهم : دفع گفتن وزیر ، مریدان را
بخش شانزدهم : مکرر کردن مریدان که خلوت را بشکن
بخش هفدهم : جواب گفتن وزیر که خلوت را نمی شکنم
بخش هیجدهم : اعتراض مریدان بر خلوت وزیر
بخش نوزدهم : نومید کردن وزیر ، مریدان را از رفض خلوت
بخش بیستم : ولیعهد ساختن وزیر ، هر یک امیر را جداجدا
بخش بیست و یکم : کشتن وزیر ، خویشتن را در خلوت
بخش بیست و دوم : طلب کردن امت عیسی از امرا که ولیعهد کیست ؟
بخش بیست و سوم : منازعت امرا در ولیعهدی
بخش بیست و چهارم : تعظیم نعت مصطفی ( ص ) که مذکور بود در انجیل
Tags: حکایت مثنوی حکایت پادشاه جهود که نصرانیان را می کشت مولانا مولوی وزیر مکار