حکایت وکیل صدر جهان که متهم شد و از بخارا گریخت

حکایت وکیل صدر جهان که متهم شد و از بخارا گریخت در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

حکایت وکیل صدر جهان که متهم شد و از بخارا گریخت

در شهر بخارا وکیل صدرِ جهان به جرمی متهم شد و از صدرِ جهان کناره گرفت و مدّتِ ده سال آوارۀ شهرها شد . پس از ده سال از فرطِ عشق و اشتیاقی که بدو داشت با خود عزم می کند که به دیدار او شتابد و به این هجران پایان دهد . وکیلِ عاشق ، کوی به کوی حرکت می کند تا به بارگاهِ صدر جهان راه یابد . در این اثنا ناصحی بدو می گوید : مگر دیوانه شده ای ؟ مگر نمی خواهی زنده بمانی ؟ چرا نزدِ او می روی ؟ زیرا صدرِ جهان پادشاهی زودخشم و سخت کُش است . وکیل عاشق به ناصح می گوید : خموش باش که زنجیر عشق ، استوارتر از آن است که با تیغ اندرز تو گسسته شود . وکیل این را گفت و به راهِ خود اامه داد . پس از سپری شدن روزان و شبان بالاخره به بخارا رسید . همینکه دوستانش او را دیدند وحشت کردند و از سرِ دلسوزی بدو گفتند : زود پنهان شو که صدرِ جهان به قتلِ تو کمر بسته است . وکیل می گوید : مرا از کشته شدن مهراسانید که خود ، طالبِ آنم . این سخن را گفت و به جانبِ شاه حرکت کرد . اهالی شهر جملگی هراسان شدند و صحنۀ قتلِ فجیعِ او را در خیال می پروردند . وکیل بالاخره به اقامتگاهِ صدرِ جهان قدم می گذارد و همینکه او را می بیند مدهوش بر زمین می افتد . اطرافیان شاه می دوند ظرفِ آب و گلاب می آورند و به صورتِ او می زنند تا بهوش آید . امّا گویی که پرندۀ روح از قفسِ خاکی او پَر گشوده است . آنان نمی دانستند که بیهوشی او از عشق است نه چیز دیگر . صدرِ جهان که متوجه این لطیفه بود بدانست که بازگرداندن صحو و هشیاری بدو تنها با اکسیر عشق و محبت صورت بندد . پس او را بنواخت و به هوشیاری اش آورد .

این قصه مفصّلِ پُر آب و تاب که از برجسته ترین حکایات مثنوی است . مأخوذ است از قصۀ بسیار ساده ای که محمد عوفی در لباب الالباب ، ج 1 ، ص 175 در ضمن شرح حال محمد بن عمر بن مسعود ( از آل برهان ) ذکر می کند . و آن حکایت اینست : ( مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی ، ص 119 تا 121 ) .

الصدرالاجل ، نظام الملة والدین محمد بن عمر بن مسعود ، جوانی است که چرخ پیر در هنر چو آن جوان نیاورده بود و ایّام در اثنای دوران را از ابناء خود مثل او نپرورده ، در دقایق مشکلات فتوی بر مشایخ کبار فایق آمده بود و در میدان فضایل بر سواران افاضلِ سابق و در غوامض علوم حساب و هندسه و جبر و مقابله کس با او مقابله نتوانستی کرد و در حلِ مشکلات اقلیدس افلاطون پیش او زبون بودی و با این چند فضل و هنر از روزگار بی نصیب و از دولتِ پدر نابرخوردار بود و پیوسته ایام مشرب عیش او را به کدورت نامرادی مکدر داشتی و یک ساعت او را در آسایش بنگذاشتی و سبب آن بود که میان برهان اسلام و اهلِ او مفارقتی افتاده بود و زنی دیگر را از معارف سادات در حبالۀ خود آورده و آن زن را از برهان اسلام فرزندی دیگر متولد شده و پیوسته آن زن از این پسر بدها گفتی و قصدهای صریح کردی و برهان اسلام این معانی را در ضمیر جای دادی و او را برنجانیدی و کار به جایی رسید که از این پسر بیزار شد . و نظام مغامَز این قصه ها را می دانست . آخرالامر فرصت نگاهداشت . وقتی که برهان اسلام غایب بود و حرام او بدیهی بودند در خانه شد و صندوقچۀ زرّینۀ زن پدر بدست آورد و تمامت زرّینه از آنجا بیرون گرفت و چون این فعل بکرد از بخارا رحلت کرد و به مرو رفت و از آنجا نامه ای نبشت و رابّۀ خود را هجو کرد و بعد از آن قمرالدین ملک آموی او را استدعا کرد و به آموی رفت و مدتی در آنجا بود تا وقتی که داعی که مؤلفِ این اوراق است از مرو مراجعت کرد و به بخارا می رفت . روزی چند در آموی به خدمت او استیناس طلبیده آمد و نامه ها نبشت . و یکی از آن جمله به خدمتِ والد قطعه یی در قلم آورده بود بر این جملت ( در این قطعه اظهار ندامت و پشیمانی و میل به وصال و بازگشت می کند . ) و چون این مکتوبات داعی به بخارا برد و در خدمت مولانا برهان اسلام و اعذار واضح او تقریر کرد با او به سر رضا آمد و مکتوبات فرمود به خطِ خود و در آن او را استدعا کرد .

با توجه به نتیجه گیری مولانا از این حکایت ، مراد از صدرِ جهان ، حضرت پروردگار است و مراد از وکیل ، سالکی است که به واسطۀ گناه از قرب کوی او دور می افتد و اسیر عالم صورت می شود و سپس با توبه به سوی او باز می گردد . در مکتب فکری مولانا درِ رحمتِ حق همواره به سوی بندگانِ عاصی باز است و رحمت او شامل همگان شود .

***


شرح و تفسیر اشعار ” حکایت وکیل صدر جهان که متهم شد و از بخارا گریخت ” در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدار جان مطالعه نمائید .

شرح و تفسیر متهم شدن وکیل صدر جهان و گریختن او از بخارا

شرح و تفسیر پیدا شدن روح القدس به صورت آدمی بر مریم

شرح و تفسیر گفتن روح القدس به مریم که من رسول حق ام

شرح و تفسیر عزم کردن آن وکیل که رجوع کند به بخارا

شرح و تفسیر منع کردن دوستان وکیل از رجوع به بخارا

شرح و تفسیر لاابالی گفتن عاشق به ناصح از سرِ عشق

شرح و تفسیر رو نهادن آن وکیل عاشق به سوی بخارا

شرح و تفسیر درآمدن آن وکیل عاشق لاابالی در بخارا

شرح و تفسیر جواب گفتن آن وکیل عاشق به تهدید کنندگان

شرح و تفسیر ملاقات آن وکیل عاشق با صدر جهان

شرح و تفسیر جذب هر عنصری ، همجنس خود را

شرح و تفسیر جذب معشوق ، عاشق را

شرح و تفسیر شکایت کردن پشه از باد به سلیمان نبی

شرح و تفسیر نواختن معشوق ، عاشقِ بیهوش را

شرح و تفسیر با خویس آمدن عاشق بیهوش و شکر معشوق

Tags:
2s یادداشت ها
  1. علی 2 سال پیش

    سلام. ممنون از شما این مطالب زیبا رو نوشتین

  2. علی 2 سال پیش

    حکایت های حضرت مولانا حکایت عشق بازی با خداست

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟