حکایت سؤال سایل از مرغی که بر سر حصار شهر نشسته باشد در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
حکایت سؤال سایل از مرغی که بر سر حصار شهر نشسته باشد
روزی شخصی از خطیبی سؤال کرد . اگر پرنده ای روی بُرجی بنشیند آیا سرش بهتر است یا تنش ؟ خطیب گفت : اگر سرِ آن پرنده به طرف شهر و دُمش به طرف دِه باشد بدان که سرش از دُمش بهتر است و اگر دُمش به سوی شهر و سرش به طرف دِه باشد . خاشع و خاضع آن دُم باشد و از سرش صرف نظر کن .
ظاهراََ این حکایت مأخوذ است از این بیت سنایی در حدیقه ( مأخذ قصص و تمثیلان مثنوی ، ص 197 ) .
مرغ ، دُم سویِ شهر و سَر سویِ دِه / دُمِّ آن مُرغ از سَرِ او بِه
این حکایت در بیان توجه به حضرت حق است و در واقع بسطِ مضمونِ بیت 128 ( بیت آخر دیباچه دفتر ششم ) است . زیرا در آنجا گفته آمد که اگر انسان قلباََ به سویِ حضرت حق روی آورد به جاودانگی رسد . در این حکایت « سَرِ پرنده » کنایه از ظاهر انسان ، و « دُمِ پرنده» کنایه از همّتِ باطنی اوست و «شهر» کنایه از عالَمِ الهی و «دِه» کنایه از ویرانکدۀ دنیا است .
خلاصه مضمون حکایت اینست که : اگر کسی ظاهرش به طرف عالَمِ الهی باشد و باطنش به طرف دنیا ، مسلماََ ظاهرِ او بهتر از باطنِ اوست . البته چنین کسی را در لسانِ شرع «منافق» گویند . و چنانچه باطن انسان به سوی عالَمِ الهی باشد و ظاهرش به طرف دنیا ، چنین کسی وجودی عزیز و گرانقدر دارد . چرا که انبیاء و اولیاء نیز بر حسبِ ظاهر در نیا به سر می برند . ولی باطناََ متصل به عالَمِ الهی هستند .
***
شرح و تفسیر اشعار ” حکایت سؤال سایل از مرغی که بر سر حصار شهر نشسته باشد ” در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدار جان مطالعه نمائید .
شرح و تفسیر سؤال از مرغی که روی بارو نشسته بود