حکایت به فریاد رسیدن رسول الله ، کاروان عرب را از تشنگی

حکایت به فریاد رسیدن رسول الله ، کاروان عرب را از تشنگی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

حکایت به فریاد رسیدن رسول الله ، کاروان عرب را از تشنگی

در هامونی خشک و سوزان ، کاروانی بزرگ از اعراب از بی آبی درمانده شده بودند و عقابِ سیاهِ مرگ بر سرشان بال گشوده بود . در این لحظه های سنگین و هولناک بود که پیامبر اکرم (ص) برای نجاتِ آنان سر رسید و بیدرنگ به جمعی از آنان فرمود : هر چه سریعتر به پشتِ تل های شنی آن سو بروید . کاروانیان پرسیدند : یا رسول الله مگر آن طرفِ تپه ها چه خبر است ؟ فرمود : در آن سو ، غلامی سیاه ، مَشکی پُر از آب همراه دارد و با شتری می رود . بروید و او را در هر صورت به اینجا بیاورید . آن جمع به پشتِ تل های شنی رفتند و همانطور که پیامبر (ص) خبر داده بود . غلامی دیدند سوار بر شتر ، مَشکی پر از آب حمل می کند . آن جمع ، غلام را نزدِ رسولِ خدا آوردند در حالی که آن غلام شناختی نسبت به مقام و شخصیتِ آن حضرت نداشت . پیامبر (ص) به اهلِ کاروان فرمود : از آبی که درونِ مَشکِ این غلام هست بنوشید و مقداری هم ذخیره کنید . همۀ آن تشنه لبان دل سوخته از آبِ مشک نوشیدند و شتران خود را هم از آن سیراب کردند و علاوه بر آن همۀ مشک های خود را نیز پر از آب کردند تا برای ایامِ بی آبی ذخیره شود و تازه پس از همۀ اینها مشکِ غلام پر از آب بود . همۀ حاضران از این معجزه و خارقِ عادت حیران شدند . غلام از مشاهدۀ این معجزه الهی ، منقلب شد و نورِ ایمان بر قلبش تابیدن گرفت و به پیامبر (ص) گروید . آن حضرت دستِ همّتِ خود را بر غلام کشید و در دَم رنگِ سیاهِ او به سفیدی مبدّل شد و آنگاه پیامبر (ص) به او گفت : هم اینک راهیِ کوی خود شو و ماجرا را برای آنان بازگو کن . غلام با شتر و مشکِ پر از آب راهی خانۀ خواجۀ خود شد . وقتی به نزدیکِ خانۀ خواجه رسید ، خواجه او را نشناخت و خیال کرد که این شخص غلامش را کشته و با مشک و شترش به سوی او می آید . وقتی خواجه با او رو به رو می شود . او را نمی شناسد و سراغِ غلامِ خود را می گیرد و پس از پرس و جوی بسیار درمی یابد که این جوانِ سفید اندام و خوبروی ، همان غلامِ سیاه است .

این حکایت در تفصیل و تفسیرِ بیت 3127 بخش قبل می باشد . زیرا در آن بیت این نکته ایراد شد که شایسته است که به شخصیت های وارسته و واقف به اسرار و حقایق اعتماد کرد . چنانکه اهلِ کاروان بر قولِ حضرتِ رسول (ص) اعتماد کردند و از هلاکت در آن هامون رستند . همینطور سالکان طریق باید که به راهنمایان صادق و رسته از کمندِ هوی و هوس و  زنجیر ریا و دغا اعتماد ورزند تا در صحاری هولناک این دنیا از مهالکِ شهوات و مهابطِ نفسانیات برهند . در این حکایت ، خواجه مثالِ کسانی است که اسیر در مادّیات و ظواهر دنیوی اند و لاجرم معیار و ملاکِ شناختشان نیز مادّی و ظاهری است و نمی توانند به عالمِ روح نقبی زنند و از آبشخورِ معنویت سیراب شوند . جهان بینی اینان همچون ابلیس ، بر مبنای خودبینی است . و آن غلام ، مثالِ انسانی است که دریچۀ روحش به سویِ خورشیدِ حقیقت گشوده شده و از بندِ ظواهر رهیده است .

***


شرح و تفسیر اشعار ” حکایت به فریاد رسیدن رسول الله ، کاروان عرب را از تشنگی ” در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدار جان مطالعه نمائید .

شرح و تفسیر کاروان بی آب عرب و مُشک پر از آب غلام

شرح و تفسیر مشک آن غلام از غیب پر آب شدن به معجزه

شرح و تفسیر دیدن خواجه غلام خود را سپید و نشناختن

شرح و تفسیر بیان آنکه حق تعالی هر چه داد و آفرید

شرح و تفسیر آمدن زن کافر با طفل شیرخواره نزد رسول الله

شرح و تفسیر ربودن عقاب کفش رسول الله و بردن به هوا

شرح و تفسیر وجه عبرت گرفتن از این حکایت و یقین دانستن

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟