حکایت ابتدای خلقت جسم آدم و خاک آوردن جبرئیل از زمین

حکایت ابتدای خلقت جسم آدم و خاک آوردن جبرئیل از زمین در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

حکایت ابتدای خلقت جسم آدم و خاک آوردن جبرئیل از زمین

وقتی خداوند اراده فرمود که آدمی را آفریند . به جبرئیل فرمان داد که مشتی خاک از زمین برگیرد . چون زمین به قصد جبرئیل پی برد ناله و تضرّع کرد و او را به خدا سوگند داد و گفت : تو را به خدا دست خالی بازگرد زیرا خوش ندارم که موجودی سفّاک از من پدید آید و جبرئیل بازگشت بی آنکه مشتی خاک برگیرد . سپس خداوند میکائیل و پس از آن اسرافیل را به سوی زمین گسیل داشت و آن دو نیز در برابر ناله و شیون زمین متأثر شدند و دست خالی بازگشتند تا اینکه نوبت به عزرائیل رسید . وقتی او به زمین آمد زمین دوباره شروع به شیون و زاری کرد و از عزرائیل خواست که هیچ خاکی از او نگیرد . امّا عزرائیل گفت من مأمورم و معذور . و جای هیچ چون و چرایی هم نیست . خلاصه در اثنای گفتگو بی آنکه زمین متوجه شود مشتی خاک برمی گیرد و می رود تا کالبد آدمی از آن آفریده گردد .

مأخذ این حکایت را از ترجمه تفسیر طبری عیناََ نقل می کنیم . چون خدای عزّوجل خواست که آدم را بیافریند . جبرئیل را بفرستاد و گفت که : برو بدین جهان ، آنجا که امروز مکّه است و از آنجا چهل گز گِل از زمین بردار . جبرئیل بیامد و آنجا که امروز کعبه است پَر فرو برد به زمین ، و خواست که گِل بردارد و زمین با جبرئیل به سخن آمد ، گفت : یا جبرئیل همی چه کنی ؟ گفت : همی گِل بردارم از روی تو ، تا خدای عزّوجل خلقتی بیافریند و این جهان بدو سپارد . زمین مرجبرئیل را سوگند داد و گفت : بدان خدای که تو را فرستاد که تو از من گِل برنداری . که خدای عزّوجل از آن خلقتی آفریند که او بر پشتِ من گناه کند و خونِ ناحق ریزد . همچنان که آن جان ( = جنیان ) کرد تا خدای تعالی ایشان را از پشتِ زمین براند . جبرئیل از بهرِ آن سوگند بازگشت و گفت : یا رب ، تو خود بهتر دانی که من از بهرِ چه بازگشتم .

پس خدای عزّوجل میکائیل را بفرستاد و گفت : برو و چهل گز گِل از روی زمین بردار . میکائیل بیامد و زمین همچنان سوگند بر وی نهاد و او نیز بازگشت . پس خدای عزّوجل عزرائیل را بفرستاد و زمین همچنان سوگند بر وی نهاد که جبرئیل و میکائیل را نهاده بود . عزرائیل گفت : فرمان خدای را به سوگند تو ندهم . خدای تعالی مرا چنین فرمود و من فرمان خدای بَرم نه فرمان تو . و آنجا که مکّه است پَر فرو بُرد و چهل گز گِل از جمله روی زمین برداشت از همه لونی . سخت و سست و نرم و ریگ و کویر و نرم و درشت و سیاه و سفید و از همه لونی . و حق جلَّ و علا آدم را از گِل بیافرید به قدرت خویش . و همچنان که بیافرید صورتی بود او کنده از مشرق تا مغرب … ( ترجمه تفسیر طبری ، ج 1 ، ص 44 و 45 ) .

مولانا در ابیات بخش پیشین بحث را بدانجا رساند که گر چه علل و اسباب حاکمه بر جهان امری ضروری است امّا بدین معنی نیست که آدمی مسبّب الاسباب را نادیده گیرد . بلکه بر اویت که اسیر اسباب ظاهری نشود و از هر سبب به مسبّب پی برد . قهراََ چنین شناختی مستلزمِ داشتن بصیرت و روشن بینی است . نه تنها اسبابِ ظاهری ابزار فعلِ الهی است بلکه اسباب باطنی نظیر فرشتگان نیز آلتِ فعلِ حضرت حق اند .

***


شرح و تفسیر اشعار ” حکایت ابتدای خلقت جسم آدم و خاک آوردن جبرئیل از زمین ” در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدار جان مطالعه نمائید .

شرح و تفسیر فرمان خداوند به جبرئیل که از زمین مشتی خاک برگیر

شرح و تفسیر فرستادن میکائیل به زمین به جهت آوردن مشتی خاک

شرح و تفسیر قصه قوم یونس برهان آن است که زاری دافع بلای آسمانی است

شرح و تفسیر فرستادن اسرافیل به زمین که مشتی خاک بیاور

شرح و تفسیر فرستادن عزرائیل به بر گرفتن مشتی خاک از زمین

شرح و تفسیر مخلوقی که از او به تو ظلمی رسد به حقیقت آلتی است

شرح و تفسیر فرمودن حق به عزرائیل که تو آلت فعل الهی هستی

شرح و تفسیر در بیان وخامت چرب و شیرین دنیا و مانع او از طعام الله

شرح و تفسیر جواب آنکه گفته خوب بودی این جهان اگر مرگ نبودی

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟