حکایت آن پادشاه زاده که پادشاهی حقیقی به وی روی نمود

حکایت آن پادشاه زاده که پادشاهی حقیقی به وی روی نمود در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

حکایت آن پادشاه زاده که پادشاهی حقیقی به وی روی نمود

پادشاهی ، پسری جوان و هنرور داشت . روزی پادشاه به خواب دید که پسرش مُرده است . وحشت زده از خواب پرید و وقتی متوجه شد که این فاجعه در خواب رُخ داده و نه در بیداری بسیار خوشحال شد و ز آن پس تصمیم گرفت که پسرش را زن دهد تا از او فرزندی حاصل آید و در صورتی که این واقعه به بیداری رُخ داد از او یادگاری داشته باشد . پس از جستجوهای بسیار بالاخره پادشاه ، دختری زیباروی را از خاندانی پارسا و پاک نهاد پیدا کرد ولی آن دختر از خانواده ای تهیدست و فقیر بود . از اینرو مادرِ شاهزاده با چنین ازدواجی مخالفت ورزید . لیکن شاه با اصرارِ تمام او را به عقد ازدواجِ پسرش درآورد . در این میان پیرِزنی جادوگر که عاشقِ پسرِ شاه شده بود بوسیلۀ جادو ، احوالِ آن جوان را چنان تغییر داد که همسرِ زیبای خود را رها کرد و عاشقِ پیرزنِ جادوگر شد . و هر چه طبیبان کوشیدند که او را به حالِ طبیعی خود برگردانند نشد که نشد و آن جوان همچنان عاشقِ سینه چاک آن عجوزۀ نود ساله بود . شاه که از درمانِ طبیبان نومید شده بود . دست به دعا برداشت و از سوزِ دل طلبِ حاجت کرد . چون دعا از سویدای دل برآمد مقبولِ درگاهِ حق افتاد و ناگهان مردی وارسته و ربّانی که به همۀ فنون و ریزه کاری های ساجری اشنا بود در مقابلِ شاه ظاهر شد . شاه با عجز و بیتابی به او گفت : ای آقا به دادم برس که بچّه ام از دست رفت . مردِ ربّانی گفت : نگران نباش که من نیز به همین منظور اینجا آمده ام . آنگاه به شاه گفت : هر چه می گویم مو به مو انجام بده . سحرگاهان به فلان قبرستان می روی . قبری سفید را که در کنار دیواری قرار گرفته پیدا می کنی و آن را با بیل و کلنگ می کاوی . تا آنکه ریسمانی می یابی . بر آن ریسمان گره های زیادی زده شده است . گره ها را می گشایی و آنجا را ترک می گویی . شاه طبقِ دستور آن مرد عمل کرد . به محضِ آنکه گره ها گشوده شد شاهزاده نیز به خود آمد و از دامِ جادو رهید و رهسپارِ خانۀ پدرش شد و زندگی تازه ای را با همسرش آغاز کرد . و آن جادوگر نیز از غصه به کامِ مرگ رفت .

مأخذِ این حکایت یافت نشد و استاد فروزانفر نیز در کتاب مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی ، از آن حرفی نزده است .

مولانا در این حکایتِ تمثیلی ، به کاوش در روانِ انسان می پردازد و می گوید : مراد از شاهزاده ، انسان است که فرزند آدم ، خلیفة الله و اشرف موجودات است . و منظور از آن اعجوزۀ جادوگر ، دنیاست که انسان را با سِحر و افسونِ خود شیفته و مفتونِ خود می سازد . و مراد از آن مردِ ربّانی و آشنای به سِحر ، مرشدِ کامل و هادی قابلی است که با نَفَسِ گرم و اِرشادِ مؤثرِ خود ، انسانِ دلباخته به دنیا را از آن دلباختگی می رهاند .

***


شرح و تفسیر اشعار ” حکایت آن پادشاه زاده که پادشاهی حقیقی به وی روی نمود ” در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدار جان مطالعه نمائید .

شرح و تفسیر در خواب دیدن پادشاه مُردنِ پسر جوان خود را

شرح و تفسیر عروس آوردن پادشاه فرزند خود را از خوف انقطاع نسل

شرح و تفسیر اختیار کردن پادشاه دختر درویش زاهدی را برای پسرش

شرح و تفسیر مستجاب شدن دعای پادشاه در خلاص پسرش از جادو

شرح و تفسیر بیان آنکه شاهزاده آدمی بچه است و خلیفۀ خداست

شرح و تفسیر قصۀ آن زاهد که در سال قحطی شاد و خندان بود

شرح و تفسیر بیان آنکه مجموع عالَم ، صورت عقل کل است

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟