جواب گفتن مسلمان آنچه دیده بود به جهود و ترسا

جواب گفتن مسلمان آنچه دیده بود به جهود و ترسا | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

جواب گفتن مسلمان آنچه دیده بود به جهود و ترسا | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر ششم ابیات 2486 تا 2509

نام حکایت : حکایت آن سه مسافر مسلمان و ترسا و جهود که قوتی یافتند

بخش : 3 از 3 ( جواب گفتن مسلمان آنچه دیده بود به جهود و ترسا )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت آن سه مسافر مسلمان و ترسا و جهود که قوتی یافتند

یک یهودی و مسیحی و مسلمان همسفر شدند . و به منزلی رسیدند . صاحبخانه حلوایی به ایشان هدیه کرد . و آن لحظه وقتِ نمازِ مغرب بود . مسلمان سخت گرسنه بود زیرا آن روز را روزه دار بود . امّ آن دو نفر چون پُرخورده بودند میلی به حلوا نداشتند . مسلمان گفت بهتر است حلوا را امشب بخوریم . و آن دو گفتند : نخیر ، می گذاریم برای فردا . بعد از رد و بَدَل شدن سخنانی چند پیرامون اینکه آیا حلوا را امشب بخورند یا فردا . سرانجام قرار شد که هر سه نفر بامدادان خواب دوشین خود را بازگویند تا هر کس خوابی بهتر و جالب تر دیده حلوا بدو رسد . یهودی گفت : دوشین …

متن کامل ” حکایت آن سه مسافر مسلمان و ترسا و جهود که قوتی یافتند را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

متن کامل ابیات جواب گفتن مسلمان آنچه دیده بود به جهود و ترسا

ابیات 2486 الی 2509

2486) پس مسلمان گفت : ای یارانِ من / پیشم آمد مصطفی ، سلطانِ من

2487) پس مرا گفت : آن یکی بر طور تاخت / با کلیمِ حقّ و ، نردِ عشق باخت

2488) وآن دگر را عیسیِ صاحب قِران / بُرد بر اوجِ چهارم آسمان

2489) خیز ، ای پس ماندۀ دیده ضَرَر / باری ، آن حلوا و یَخنا را بخور

2490) آن هنرمندانِ پُر فن راندند / نامۀ اقبال و منصب خواندند

2491) آن دو فاضل قضلِ خود دریافتند / با مَلایک از هنر در بافتند

2492) ای سلیمِ گولِ واپس مانده هین / برجِه و بر کاسۀ حلوا نشین

2493) پس بگفتندش که آنگه تو حریص / ای عجب خوردی ز حلوا و خَبیص ؟

2494) گفت : چون فرمود آن شاهِ مُطاع / من که بودم تا کنم زآن امتناع ؟

2495) تو جهود از امرِ موسی سرکِشی ؟ / گر بخواند در خوشی یا ناخوشی

2496) تو مسیحی هیچ از امرِ مسیح / سَر توانی تافت ؟ در خیر و قبیح

2497) من ، ز فخرِ انبیا سر چون کشم ؟ / خورده ام حلوا و ، این دَم سرخوشم

2498) پس بگفتندش که وَالله خوابِ راست / تو بدیدی ، وین بِه از صد خوابِ ماست

2499) خوابِ تو بیداری است ، ای بُوبَطَر/ که به بیداری عیانستش اثر

2500) درگذر از فضل و از جَلدیّ و فن / کار ، خدمت دارد و خُلقِ حَسَن

2501) بهرِ این آوردمان یزدان بُرون / ما خَلَقتُ الاِنسَ اِلّا یَعبُدون

2502) سامری را آن هُنر چه سود کرد ؟ / کان فن از بابُ الَّهَش مردود کرد

2503) چه کشید از کیمیا قارون ؟ ببین / که فرو بردش به قعرِ خود زمین

2504) بُوالحِکم آخِر چه بربست از هنر ؟ / سرنگون رفت او ز کفران در سَقَر

2505) خود هنر آن دان که دید آتش عِیان / نه کَپِ دَلَّ عَلَی النّارِ الدُّخان

2506) ای دلیلت گُنده تر پیشِ لَبیب / در حقیقت از دلیلِ آن طبیب

2507) چون دلیلت نیست جز این ، ای پسر / گوه می خور ، در کُمیزی می نگر

2508) ای دلیلِ تو مثالِ آن عصا / در کَفَت دَلَّ علی عَیبِ العَما

2509) غُلغُل و طاق و طُرُنب و گیر و دار / که نمی بینم ، مرا معذور دار

شرح و تفسیر جواب گفتن مسلمان آنچه دیده بود به جهود و ترسا

پس مسلمان گفت : ای یارانِ من / پیشم آمد مصطفی ، سلطانِ من


وقتی که مسلمان سخنان عجیب آن دو نفر (مسیحی و یهودی) را شنید گفت : ای دوستان ، سلطانِ من یعنی حضرت محمد مصطفی (ص) نزد من آمد .

پس مرا گفت : آن یکی بر طور تاخت / با کلیمِ حقّ و ، نردِ عشق باخت


 به من فرمود : آن یکی یعنی آن جهود با موسای کلیم الله به کوه طور رفت و عشق بازی کرد .

وآن دگر را عیسیِ صاحب قِران / بُرد بر اوجِ چهارم آسمان


و آن دیگری را مسیح فرخنده به اوج آسمان چهارم بُرد . [ قِران = در اصطلاحِ نجومی به اجتماعِ زُحَل و مشتری گفته می شود ( مفاتیح العلوم ، ص 219 ) و به کسی که ولادتش در این وقت باشد صاحبقران گویند . صاحبقران یعنی پادشاه پیروز و مظفر که لقب امیر تیمور بوده است . امّا منظور از قِران در این بیت بخت و اقبال است . ]

خیز ، ای پس ماندۀ دیده ضَرَر / باری ، آن حلوا و یَخنا را بخور


ای مسلمان واپس ماندۀ زیان دیده زود بلند شو و آن حلوا و آبگوشت را بخور . [ یخنا = یخنی ، نوعی غذا شبیه آبگوشت که از گوشت های چربی دار می پختند / پس مانده = مضلوم و ستمدیده ]

آن هنرمندانِ پُر فن راندند / نامۀ اقبال و منصب خواندند


آن دو هنرمند با فضیلت یعنی یهودی و مسیحی در عرصۀ فضایل پیش راندند و نامۀ بخت و مقام والای خود را قرائت کردند . [ کلام مسلمان طنزآمیز و نیش دار است یعنی به ظاهر مدح آنان را گفته و به باطن قدحشان کرده است . ]

آن دو فاضل قضلِ خود دریافتند / با مَلایک از هنر در بافتند


آن دو شخص با فضیلت به فضیلت مطلوب خود رسیدند و به واسطۀ فضل و کمالشان به مصاحبت و همدمی با فرشتگان نایل شدند .

ای سلیمِ گولِ واپس مانده هین / برجِه و بر کاسۀ حلوا نشین


ای مسلمان ساده دل و کودن که جا مانده ای زود از جایت بپَر و کنارِ کاسۀ حلوا بنشین و آن را بخور .

پس بگفتندش که آنگه تو حریص / ای عجب خوردی ز حلوا و خَبیص ؟


آن دو نفر (مسیحی و یهودی) به مسلمان گفتند : عجبا ، ای آزمند ، آیا شیرینی و حلوا را خوردی ؟ [ خَبیص = حلوایی که با روغن و خرما و یا عسل می پزند ]

گفت : چون فرمود آن شاهِ مُطاع / من که بودم تا کنم زآن امتناع ؟


مسلمان گفت : در جایی که آن شاهِ مورد اطاعت ، یعنی حضرت محمد (ص) به من چنین فرمانی داده . من چه کاره هستم که از فرمان او رُخ برتابم ؟ [ مُطاع = فرمانبرداری شده ، کسی که از او اطاعت شود ]

تو جهود از امرِ موسی سرکِشی ؟ / گر بخواند در خوشی یا ناخوشی


مثلاََ تو که جهودی اگر موسی تو را به کاری مطبوع یا نامطبوع امر کند آیا امکان دارد که از امر او سرپیچی کنی ؟

تو مسیحی هیچ از امرِ مسیح / سَر توانی تافت ؟ در خیر و قبیح


و تو ای مسیحی آیا در امور پسندیده و یا ناپسند می توانی از فرمان عیسی رُخ برتابی ؟

من ، ز فخرِ انبیا سر چون کشم ؟ / خورده ام حلوا و ، این دَم سرخوشم


من چگونه از فرمان محمد (ص) که مایۀ افتخار پیامبران است سرپیچی کنم ؟ شما که خواب بودید برخاستم و حلوا را خوردم و الآن هم سرحالم .

پس بگفتندش که وَالله خوابِ راست / تو بدیدی ، وین بِه از صد خوابِ ماست


آن مسیحی و یهودی به آن مسلمان گفتند : سوگند به خدا که خواب صادق را تو دیده ای . و این رویای تو صد مرتبه بهتر و بالاتر از رویای ماست .

خوابِ تو بیداری است ، ای بُوبَطَر/ که به بیداری عیانستش اثر


ای سرمست ، خواب تو عین بیداری است . زیرا که اثر آن در بیداری هم آشکار شده است . [ بُوبَطَر = سرمست ، مغرور ]

درگذر از فضل و از جَلدیّ و فن / کار ، خدمت دارد و خُلقِ حَسَن


تو نیز از فضل و چالاکی و هنر شخصی خود چشم پوشی کن . زیرا کارِ اصلی ، طاعت خدا و خدمت به خلق و داشتن اخلاق پسندیده است . [ جَلّدی = چابکی ، چالاکی ]

بهرِ این آوردمان یزدان بُرون / ما خَلَقتُ الاِنسَ اِلّا یَعبُدون


حضرت حق ما را بدین جهت آفرید که او را عبادت کنیم . چنانکه در قرآن کریم فرموده است . « آدمیان را نیافریدیم جز آنکه مرا پرستش کنند »

سامری را آن هُنر چه سود کرد ؟ / کان فن از بابُ الَّهَش مردود کرد


بگو ببینم مثلاََ زرنگی و گُربُزی سامری چه نفعی برای او داشت ؟ نفعی نداشت جز رسوایی و زیان . زیرا که آن نوع زرنگی باعث شد که از درگاه الهی رانده شود . [ سامری = شرح بیت 3331 دفتر چهارم ]

چه کشید از کیمیا قارون ؟ ببین / که فرو بردش به قعرِ خود زمین


یا مثلاََ ببین که قارون از فنِّ کیمیاگری چه عایدش شد . جز بَدفرجامی و شقاوت . زیرا که زمین او را به اعماق خود فروکشید . [ نام قارون ، چهار مرتبه در قرآن کریم آمده است . ( آیه 76 تا 82 سورۀ قصص ) قارون از قوم موسی (ع) بود و گویا نخستین کیمیاگر بوده است ( مسعودی و ابن ندیم بر این باور بوده اند ) و در نتیجه به مال و مکنتی هنگفت دست یافت . و هر چه قوم موسی (ع) از او خواستند که از این ثروت سرشار به نیازمندان کمک کند . امتناع ورزید و با کبر و غرور مدعی شد که این همه ثروت را از راه دانش خود بدست آورده است . سرانجام این مرد پر نخوت به کام زمین در شد . ]

بُوالحِکم آخِر چه بربست از هنر ؟ / سرنگون رفت او ز کفران در سَقَر


یا مثلاََ ابوالحکم ( = ابوجهل ) از زرنگی و گُربُزی خود چه طرفی بست . بلکه به سبب کفر به قعر دوزخ سرنگون شد . [ سَقَر = نامی است از نام های دوزخ به معنی تابیدن ، مفسران قرآن کریم در ذیل آیه 26 سورۀ مدّثر ، آن را دَرَکه ای از درکاتِ جهنم دانسته اند ( مجمع البیان ، ج 10 ، ص 386 ) / بُوالحِکم = مخفف ابوالحِکم به معنی پدر حکمت ها و علم ها ، کنیه اصلی ابوجهل عمروبن هِشام است . امّا چون علم او فایدتی نکرد و موجب فلاح و نجاح او نگشت کنیه اش به ابوجهل تغییر یافت .]

خود هنر آن دان که دید آتش عِیان / نه کَپِ دَلَّ عَلَی النّارِ الدُّخان


 کسی را باید هنرمند بدانی که آتش را آشکارا ببیند . نه آنکه فقط بگوید تصاعدِ دود دلیل بر وجود آتش است . [ کپ = همان گَپ است به معنی گفتگو کردن / دَلَّ عَلَی النّارِ الدُّخان = دود بر آتش دلالت دارد . در کتب منطقی پی بردن به وجود آتش از طریق رویت دود را دلالت عقلیِ غیر لفظی نامیده اند . ]

منظور بیت : از طریق قیل و قال و بحث های لفظی و استدلالات خشک منطقی نمی توان خداشناس شد . بلکه طریق خداشناسی ، ذوقِ درونی و شهود قلبی است .

ای دلیلت گُنده تر پیشِ لَبیب / در حقیقت از دلیلِ آن طبیب


ای کسی که نزد خردمندان دلیلت از دلیلِ طبیب متعفن تر است . [ لَبیب = خردمند / اطبّا از طریق بُول و سِرگین و خونِ اشخاص به نوع بیماری آنان پی می برند . شکّی نیست که این سه مادّه ، ناپاک و عفن است . مولانا می گوید : دلایل استدلالیان از این هم ناپاک تر است . ]

چون دلیلت نیست جز این ، ای پسر / گوه می خور ، در کُمیزی می نگر


ای پسر چون دلیلی جز این نداری . گّه بخور و به ادرار درنگر . ( کُمیز = ادرار ) [ در اینجا دلایل اصحاب قیل و قال به مرتبۀ بُول و سِرگین تنزّل یافته است . ]

منظور بیت : اگر فقط طریق شناخت حقیقت را پی بردن از اثر به مؤثر بدانی . قهراََ مرتبۀ نازلی داری .

ای دلیلِ تو مثالِ آن عصا / در کَفَت دَلَّ علی عَیبِ العَما


ای کسی که دلیل در دست تو مانند عصایی در دست کور است . همنطور که عصا دلالت بر کوری فرد می کند . توسل به عصای استدلال نیز دلیل بر کوردلی است .

غُلغُل و طاق و طُرُنب و گیر و دار / که نمی بینم ، مرا معذور دار


این همه جنجال و قیل و قال و بگیر و ببند راه انداخته ای که من جایی را نمی بینم . مرا معاف بدارید . [ اصحاب قیل و قال جنجال می انگیزند و دعوی حقیقت می دارند . در حالی که هیچ اند . حکایت بعد در نقد اینان است . ]

شرح و تفسیر بخش قبل                     شرح و تفسیر حکایت بعد

دکلمه جواب گفتن مسلمان آنچه دیده بود به جهود و ترسا

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر ششم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟