جواب آن مثل منکران از رسالت خرگوش | شرح و تفسیر

جواب آن مثل منکران از رسالت خرگوش | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

جواب آن مثل منکران از رسالت خرگوش | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 2806 تا 2840

نام حکایت : آن دزد که پرسیدندش که چه می کنی نیم شب در پای دیوار

بخش : 2 از 9 ( جواب آن مثل منکران از رسالت خرگوش )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت آن دزد که پرسیدندش که چه می کنی نیم شب در پای دیوار

دزدی در نیمه های شب دیوارِ منزلی را سوراخ می کرد کسی او را دید و گفت : آهای پدر جان ، در این شبِ تاریک ، داری چه می کنی ؟ دزد گفت : دارم دُهل می زنم . آن شخص گفت : پس کو صدای دُهل …

متن کامل « حکایت آن دزد که پرسیدندش که چه می کنی نیم شب در پای دیوار » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل اشعار جواب آن مثل منکران از رسالت خرگوش

ابیات 2806 الی 2840

2806) سِرِ آن خرگوش دان دیوِ فَضول / که به پیشِ نَفسِ تو آمد رسول

2807) تا که نَفسِ گُول را محروم کرد / ز آبِ حیوانی که از وَی خِضر خَورد

2808) بازگونه کرده یی معنیش را / کفر گفتی ، مستعد شو نیش را

2809) اضطرابِ ماه گفتی در زُلال / که بترسانید پیلان را شغال

2810) قصۀ خرگوش و پیل آری و آب ؟ / خَشیتِ پیلان ز مَه در اضطراب ؟

2811) این چه مانَد آخِر ای کورانِ خام ؟ / با مًهی که شد زبونش خاص و عام

2812) چه مَه و ؟ چه آفتاب و ؟ چه فلک ؟ / چه عقول و؟ چه نفوس و ؟ چه مَلَک ؟

2713) آفتابِ آفتابِ آفتاب / این چه می گویم ؟ مگر هستم به خواب ؟

2814) صد هزاران شهر را خشمِ شهان / سرنگون کرده ست ای بَدگمرهان

2815) کوه بر خود می شکافد صد شکاف / آفتابی چون خَراسی در طواف

2816) خشمِ مردان ، خشک گرداند سحاب / خشمِ دل ها کرد عالَم ها خراب

2817) بنگرید ای مُردگانِ بی حَنوط / در سیاستگاهِ شهرستانِ لوط

2818) پیل خود چه بوَد ؟ که سه مرغِ پَران / کوفتند آن پیلکان را استخوان

2819) اَضعفِ مرغان اَبابیل است و او / پیل را بدرید و ، نپذیرد رفو

2820) کیست کو نشنید آن طوفانِ نوح ؟ / یا مَصافِ لشکرِ فرعون و روح ؟

2821) روحشان بشکست و اندر آب ریخت / ذرّه ذرّه آبشان بر می گسیخت

2822) کیست کو نشنید احوالِ ثمود ؟ / و آنکه صر صر ، عادیان را می ربود ؟

2823) چشم ، باری در چنان پیلان گشا / که بُدندی پیل کُش اندر وَغا

2824) آنچنان پیلان و شاهانِ ظَلوم / زیرِ خشمِ دل ، همیشه در رُجوم

2825) تا ابد از ظلمتی در ظلمتی / می روند و ، نیست غَوثی ، رحمتی

2826) نامِ نیک و بَد مگر نشنیده اید ؟ / جمله دیدند و شما نادیده ادید ؟

2727) دیده را نادیده می آرید لیک / چشمتان را واگشاید مرگ نیک

2828) گیر عالَم پُر بُوَد خورشید و نور / چون روی در ظلمتی مانند گور

2829) بی نصیب آیی از آن نورِ عظیم / بسته روزن باشی از ماهِ کریم

2830) تو درونِ چاه رفتستی ز کاخ / چه گنه دارد جهان هایِ فراخ ؟

2831) جان که اندر وصفِ گرگی مانَد او / چون ببیند رویِ یوسف را ؟ بگو

2832) لحنِ داودی به سنگ و کُه رسید / گوشِ آن سنگین دلانَش کم شنید

2833) آفرین بر عقل و بر انصاف باد / هر زمان ، واَللهُ اَعلَم بِالرّشاد

2734) صَدِّقُوا رُسلاََ کِراماََ یا سَبا / صَدِّقُوا رُوحاََ سَبا ها مَن سَبا

2835) صَدِّقُوهم ، هُم شُمُوسُ طالِعَة / یُومِنُوکُم مِن مَخازی اَلقارِعَة

2836) صَدِّقُوهُم ، هُم بُدورِِ زاهِرَة / قَبلَ أن یُلقُوکُمُ بالسّاهِرَة

2837) صَدِّقُوهُم ، هُم مَصابیحُ الدُّجا / اَکرِمُوهُم ، هُم مَفاتیحُ الرّجا

2838) صَدِّقُوا مَن لَیسِ یَرجُو خَیرَکُم / لا تَضِلُّو ، لا تَصُدُّوا غَیرَکُم

2839) پارسی گوییم ، هین تازی بهل / هندویِ آن تُرک باش ای آب و گِل

2840) هین گواهی هایِ شاهان بشنوید / بگرویدند آسمان ها ، بگروید

شرح و تفسیر جواب آن مثل منکران از رسالت خرگوش

سِرِ آن خرگوش دان دیوِ فَضول / که به پیشِ نَفسِ تو آمد رسول


پیامبران الهی در جوابِ منکران گفتند : آن خرگوشی که شما آن را به عنوان مثال کردید در واقع همان شیطانِ فضول است که پیشِ نَفسِ تو به رسالت آمد .

تا که نَفسِ گُول را محروم کرد / ز آبِ حیوانی که از وَی خِضر خَورد


تا اینکه بالاخره نَفسِ کودنِ تو را از نوشیدنِ آبِ حیاتی که خِضر خورد . محروم کرد . [ مراد از آبِ حیات ، علم و عرفان و عشق به حق تعالی است که استعدادِ ظهور و فیضان آن در هر انسانی وجود دارد به شرطِ آنکه از شیطان نَفس و غولِ هوی متابعت نکند و در وادی عشق و ریاضت قدم نهد . چشمۀ آبِ حیات علم و معرفت در چنین کسی جوشیدن می گیرد و اِلّا این چشمه آنگونه که عوام النّاس خیال می کنند که روی زمین و در ظلمات و در نقطه ای معیّن قرار گرفته نیست . آب حیوان = شرح بیت 574 دفتر اوّل / خضر = شرح بیت 224 دفتر اوّل ]

بازگونه کرده یی معنیش را / کفر گفتی ، مستعد شو نیش را


تو ای منکر ستیزه گر ، معنی آن مثال را وارونه کرده ای . زیرا آن مثال در واقع نقدِ حالِ توست که به ما اِسناد داده ای . حالا که دچارِ کفر و ناسپاسی حق شده ای ، آماده نیشِ عِقاب باش . [ بازگونه = واژگونه ]

اضطرابِ ماه گفتی در زُلال / که بترسانید پیلان را شغال


ای نادان تو چنین نقل کردی که لرزش و نوسان تصویر ماه در آبِ صاف ، موجبِ ترسیدن فیل ها شد یعنی آن شغالِ پیام آور ( خرگوش ) فیل ها را ترساند .

قصۀ خرگوش و پیل آری و آب ؟ / خَشیتِ پیلان ز مَه در اضطراب ؟


ای نادان ، قصۀ خرگوش و فیل و آبِ صاف را نقل می کنی و ترسیدن فیل ها را از لرزش و نوسان تصویرِ ماه به عنوان مثال ذکر می کنی ؟

این چه مانَد آخِر ای کورانِ خام ؟ / با مًهی که شد زبونش خاص و عام


ای کوردلانِ خام اندیش می دانید که لرزش و نوسانِ تصویرِ ماه در میانِ آب به چه چیزی شبیه است ؟ اگر نمی دانید اینک بدانید که این ماه به آن ماهی شبیه است که خاص و عام در برابرش سر تسلیم و خضوع فرود آوردند . [ یعنی تجلیّاتِ الهی ، عام و خاصِ خلایق را شامل می شود ( المنهج القوی ، ج 3 ، ص 378 ) ]

چه مَه و ؟ چه آفتاب و ؟ چه فلک ؟ / چه عقول و؟ چه نفوس و ؟ چه مَلَک ؟


ماه چیست ؟ آفتاب چیست ؟ فلک چیست ؟ و عقول چیست ؟ و ارواح چیست ؟ و فرشتگان چیست ؟

آفتابِ آفتابِ آفتاب / این چه می گویم ؟ مگر هستم به خواب ؟


حضرت حق تعالی ، آفتابِ آفتابِ آفتاب است . ولی این تشبیه هم صحیح نیست . دارم چه می گویم ؟ مگر در خوابم ؟ [ مولانا به کرّات در مثنوی به نقصِ تشبیهات و تمثیلات در بارۀ حق تعالی تأکید کرده است . امّا در عین حال چاره ای هم نیست زیرا برای تقریب اذهان باید متوسل به مَثَل شد . چنانکه اسلوبِ پسندیدۀ قرآنی و کُتُبِ آسمانی نیز همین است . خوارزمی گوید : تمثیلی که لایقِ آن حضرت است در عقولِ بشری نگنجد ( جواهرالاسرار ، دفتر سوم ، ص 606 ) ]

صد هزاران شهر را خشمِ شهان / سرنگون کرده ست ای بَدگمرهان


مولانا پس از وصفِ تنزیهی حضرت حق ، به توصیفِ نوّاب و خلفای او یعنی انبیاء و اولیاء  می پردازد و می فرماید : ای گمراهانِ بدسگال ، خشم آن شاهان ( انبیاء و اولیاء ) صدها هزار شهر را ویران و واژگون کرده است . [ اشاره است به آیه 4 سورۀ اعراف « بسا شهرها که ویران کردیم . کیفرِ ما ایشان را فرو گرفت در حالی که در خوابِ شبانه و یا خوابِ نیمروز غنوده بودند » ]

کوه بر خود می شکافد صد شکاف / آفتابی چون خَراسی در طواف


کوه از تجلّیِ شکوه و عظمتِ شاهانِ ولایت و نبوّت بر خود می شکافد و صد شکاف برمی دارد . یعنی متلاشی می شود زیرا تابِ جلالتِ آنان را ندارد و آفتابِ جهانتاب با همۀ عظمت و بزرگی ، پیرامونِ آن شاهانِ حقیقی که مرکزِ دایره وجودند مانندِ آسیاب می گردد و می چرخد . ( خراس = آسیاب ) [ انسان کامل نقطه پرگارِ وجود است و عالم بر مدارِ او دایر است . ]

خشمِ مردان ، خشک گرداند سحاب / خشمِ دل ها کرد عالَم ها خراب


خشمِ آن مردان الهی ، ابرها را می خشکاند . یعنی ابرها را بی باران می کند و موجبِ خشکسالی و قحطی می شود . همینطور خشمِ آن مردان ، جهان های مختلف را به ویرانی می کشد .

بنگرید ای مُردگانِ بی حَنوط / در سیاستگاهِ شهرستانِ لوط


ای مُرده های زنده نما به کیفرگاهِ شهرهای لوط نگاه کنید . [ حنوط = در لغت به معنی موادِ خوشبویی است که پس از غسل دادنِ میّت بدان می زنند . پاره ای از این مواد ، جسد را تا زمان های طولانی از پوسیدگی حفظ می کند . مُردگانِ بی حنوط کسانی هستند که ظاهراََ زنده اند . یعنی دارای حیاتِ حیوانی اند . امّا بر حسبِ باطن مُرده اند . زیرا فاقدِ حیاتِ معنوی و زندگانی روحی و اخلاقی هستند . قرآنِ کریم نیز اینگونه انسان ها را «مُرده» خطاب می کند . به عنوان نمونه آیه 80 سورۀ نمل . ]

پیل خود چه بوَد ؟ که سه مرغِ پَران / کوفتند آن پیلکان را استخوان


فیل دیگر چه بود که چند پرندۀ در حالِ پرواز ، استخوانِ آن فیلانِ بیچاره را در هم کوبیدند . [ عدد «سه» در اینجا برای بیان تقلیل است نه عددی معیّن . بیت فوق اشاره است به داستانِ حملۀ ابرهه و پرندگانِ ابابیل ، که توضیح آن در شرح بیت 1314 دفتر اوّل آمده است . ]

اَضعفِ مرغان اَبابیل است و او / پیل را بدرید و ، نپذیرد رفو


ناتوان ترین پرندگان ، پرندۀ ابابیل است که با همۀ ضعف و کوچکی لشکر فیل ها را چنان از هم درید که جبران آن ممکن نبود . [ اَبابیل = دستۀ پرندگان ]

کیست کو نشنید آن طوفانِ نوح ؟ / یا مَصافِ لشکرِ فرعون و روح ؟


چه کسی است که ماجرای طوفانِ نوح و یا نبردِ سپاه فرعون و جبرییل را نشنیده باشد ؟ [ منظور از «روح» در اینجا حضرت روح الامین یا جبرییل است . مفسرانِ قرآنِ کریم در ذیل آیه 50 سورۀ بقره نقل کرده اند که وقتی دریا به امرِ حق شکافته شد . فرعون بر اسبی نر سوار بود . در این موقع جبرییل آمد و بر اسبی ماده سوار شد و پیشاپیشِ اسبِ فرعون حرکت کرد . اسبِ فرعون در پیِ او به راه افتاد تا آنکه به کامِ دریا فرو رفت و فرعون به هلاکت رسید ( مجمع البیان ، ج 1 ، ص 107 ) . مصاف = جای صف بستن ، میدان جنگ ، جای ایستادن ]

روحشان بشکست و اندر آب ریخت / ذرّه ذرّه آبشان بر می گسیخت


جبرییل ، سپاه فرعون را در هم شکست و همه را به آبِ دریا فرو ریخت و آب نیز آنان را ذره ذره از هم متلاشی کرد .

کیست کو نشنید احوالِ ثمود ؟ / و آنکه صر صر ، عادیان را می ربود ؟

کیست که سرگذشتِ قومِ ثمود را نشنیده باشد ؟ و چه کسی این خبر را نشنیده که بادِ صرصر ، قومِ عاد را می ربود و به هوا بلند می کرد و پاره پاره شان می نمود . [ رجوع شود به شرح بیت 2509 دفتر اوّل / صرصر = شرح بیت 805 دفتر سوم ]

چشم ، باری در چنان پیلان گشا / که بُدندی پیل کُش اندر وَغا


به هر حال چشمِ خود را باز کن و آن قدرتمندانی را ببین که از فرطِ قدرت و غایتِ نیرومندی حتّی فیل را از پای درمی آوردند . [ منظور از «پیلان» در مصراع اوّل ، اقوامی نظیر عاد ، ثمود ، فرعون و نمرود و پهلوانان و بهادرانِ آنان است ( شرح کبیر انقروی ، جزو دوم ، دفتر سوم ، ص 1092 ) . وَغا = جنگ ، داد و فریاد ]

آنچنان پیلان و شاهانِ ظَلوم / زیرِ خشمِ دل ، همیشه در رُجوم


آنگونه فیل ها و شاهانِ ستمکار که همواره آماجِ سنگبارانِ خشمِ صاحبدلان اند . [ رجوم = جمع رَجم به معنی سنگ و سنگسار کردن ]

تا ابد از ظلمتی در ظلمتی / می روند و ، نیست غَوثی ، رحمتی


این اقوامِ ستمگر تا ابد از یک تاریکی به تاریکی دیگر می روند و برای آنها هیچ نوع یاری و رحمتی نیست . [ غوث = در لفظ به معنی یاری و یاری کردن است امّا در اصطلاحِ صوفیان به قطب و یا قطب الاقطاب اطلاق می شود . زیرا موردِ التجای مردمان است ، شرح بیت 2129 دفتر اوّل ]

نامِ نیک و بَد مگر نشنیده اید ؟ / جمله دیدند و شما نادیده ادید ؟


ای فریفتگان مگر شما نامِ نیک و بَد را نشنیده اید ؟ همۀ مردم ماجرای انبیاء و اولیاء و اخبارِ منکران و حق ستیزان را شنیده اند امّا شما هنوز نشنیده اید ؟ یعنی در حقیقت شنیده اید امّا عبرت نگرفته اید . [ امیر مؤمنان (ع) می فرماید « چه بسیار است مایه های عبرت آموزی و چه اندک است ، عبرت گرفتن ( نهج البلاغه ، حکمت شماره 289 ) ]

دیده را نادیده می آرید لیک / چشمتان را واگشاید مرگ نیک


شما حق ستیزان ، چیزی را که دیده اید وانمود می کنید که واقعاََ هنوز ندیده اید . یعنی تجاهل و تغافل می کنید و خود را به آن راه می زنید که اصلاََ آن را ندیده اید و چیزی درک نکرده اید امّا بدانید که مرگ ، چشمِ باطنِ شما را خوب باز خواهد کرد . [ چنانکه به فحوای آیه 22 سورۀ ق ، پس از آنکه آدمی بدان نشئه درآید . پرده های دنیوی از برابرِ چشمانش فرو می افتد و حقایق عالم را ادراک خواهد نمود . رجوع شود به شرح بیت 1690 دفتر اوّل ]

گیر عالَم پُر بُوَد خورشید و نور / چون روی در ظلمتی مانند گور


فرض کن که جهان از خورشید و انوارِ آن آکنده باشد امّا وقتی که تو در جایی تاریک مانندِ گور ، خود را مخفی کرده ای . [ ادامه معنا در بیت بعد آمده است ]

بی نصیب آیی از آن نورِ عظیم / بسته روزن باشی از ماهِ کریم


در آن صورت تو از انوارِ درخشان و عظیمِ آن بی بهره خواهی بود و روزنۀ قلبت از درخشش آن ماه که کریمانه و بی دریغ بر همگان می تابد بسته می ماند . [ منظور از «ماهِ کریم» تجلیّاتِ حضرت حق تعالی است که بی دریغ است و معلّل به هیچ علّتی نیست زیرا حضرت وهّاب ، رحمتِ واسعۀ خود را بر همۀ موجودات افاضۀ وجود می فرماید . ]

تو درونِ چاه رفتستی ز کاخ / چه گنه دارد جهان هایِ فراخ ؟


تو که از کاخ به درونِ چاه رفته ای ، جهان های پهناور چه گناهی دارند ؟ یعنی تو که از مرتیۀ عالی فضل و کمال روحی و اخلاقی به چاهِ تنزّلاتِ معنوی و اخلاقی فروافتاده ای . بزرگانِ علم و معرفت و پرچمدارانِ فضل و کمال چه گناهی دارند ؟ بلکه ابلاغِ پیام کرده اند .

جان که اندر وصفِ گرگی مانَد او / چون ببیند رویِ یوسف را ؟ بگو


برای مثال ، آن روحی که در صفاتِ حیوانی و درندگی مانده باشد . بگو ببینم چنین کسی چگونه می تواند جمالِ با کمالِ یوسفِ حقیقت را مشاهده کند ؟

لحنِ داودی به سنگ و کُه رسید / گوشِ آن سنگین دلانَش کم شنید


مثال دیگر ، آوازِ دلنوازِ حضرت داود (ع) سنگ و کوه را نیز شنوا کرد . امّا آن حق ستیزانِ سنگدلی که در عهدِ آن حضرت بودند آن آواز را کمتر شنیدند . [ مصراع دوم تداعی گر مضمون آیه 74 سوره بقره است که قلبِ برخی از انسان های مسخ شده از سنگ هم سخت تر است . طبق آیه 10 سورۀ سبا ، کوه ها و پرندگان نیز با داود (ع) همنوا و هم تسبیح شدند . رجوع شود به شرح بیت 703 دفتر سوم ]

آفرین بر عقل و بر انصاف باد / هر زمان ، واَللهُ اَعلَم بِالرّشاد


همواره بر عقل و انصاف ، درود و آفرین باد . و خداوند به راهِ راست داناتر است .

صَدِّقُوا رُسلاََ کِراماََ یا سَبا / صَدِّقُوا رُوحاََ سَبا ها مَن سَبا


ای قوم سبا ، آن رسولانِ بزرگوار را تصدیق کنید و تصدیق کنید آن روحی را که خداوند به کمندِ عشقِ خود گرفتار کرده است . [ سَبا = در مصراع دوم به معنی اسیر کردن است ]

صَدِّقُوهم ، هُم شُمُوسُ طالِعَة / یُومِنُوکُم مِن مَخازی اَلقارِعَة


رسولانِ بزرگوارِ الهی را که به منزلۀ خورشید پرتو گستر هستند تصدیق کنید تا ایشان شما را از مایه های خواری و رسوایی روزِ رستاخیز در پناهِ خود گیرند .

صَدِّقُوهُم ، هُم بُدورِِ زاهِرَة / قَبلَ أن یُلقُوکُمُ بالسّاهِرَة


رسولانِ بزرگوارِ الهی را تصدیق کنید که آنها ماه های تابان اند . پیش از آنکه فرشتگان شما را به عرصۀ قیامت افکنند . [ اگر «یُلقُوا» را در مصراع دوم «یَلقُوا» بخوانیم معنی مصراع دوم اینست : پیش از آنکه آن رسولان ، شما را در عرصۀ قیامت ملاقات کنند . ]

صَدِّقُوهُم ، هُم مَصابیحُ الدُّجا / اَکرِمُوهُم ، هُم مَفاتیحُ الرّجا


رسولان بزرگوار الهی را تصدیق کنید که اینان چراغ های ظلمات و تاریکی ها هستند . آنان را گرامی بدارید که ایشان کلیدهای امیدند .

صَدِّقُوا مَن لَیسِ یَرجُو خَیرَکُم / لا تَضِلُّو ، لا تَصُدُّوا غَیرَکُم


رسولانِ بزرگوارِ الهی را تصدیق کنید که از شما امید و انتظارِ نیکی ندارند . گمراه نشوید و دیگران را از طریقِ حق باز ندارید .

پارسی گوییم ، هین تازی بهل / هندویِ آن تُرک باش ای آب و گِل


بهتر است به فارسی حرف بزنیم . پس عربی حرف زدن را فعلاََ کنار بگذار . ای انسانی که خمیر مایه ات از آب و گل است . بندۀ حضرتِ معشوق باش . [ در اینجا «هندو» کنایه از بنده و خادم و «ترک» کنایه از معبودِ حقیقی است . توضیح « آب و گل » در شرح بیت 1817 دفتر دوم آمده است . ]

هین گواهی هایِ شاهان بشنوید / بگرویدند آسمان ها ، بگروید


بهوش باشید و گواهی ها و تأییداتِ آن شاهان را که بارِ رسالت بر دوش گرفته اند . بشنوید که حتی آسمانیان و فرشتگان نیز به آنان ایمان آورده اند . پس شما نیز به آنان ایمان آورید .

شرح و تفسیر بخش قبل                     شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه جواب آن مثل منکران از رسالت خرگوش

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر سوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟