تفاوتِ عقول در اصل از تعلّم و ریاضت و تجربه است

تفاوتِ عقول در اصل از تعلّم و ریاضت و تجربه است | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

تفاوتِ عقول در اصل از تعلّم و ریاضت و تجربه است | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر پنجم ابیات 459 تا 476

نام حکایت : حکایت ورود حدیث اَلکافِرُ یَأکُلُ فی سَبعَةِ اَمعآءِِ وَالمُؤمِنُ یَأکُلُ

بخش : 19 از 19 ( تفاوتِ عقول در اصل از تعلّم و ریاضت و تجربه است )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت ورود حدیث اَلکافِرُ یَأکُلُ فی سَبعَةِ اَمعآءِِ وَالمُؤمِنُ یَأکُلُ

تنی چند از کافران از راهی دور به مسجد درآمدند و به پیامبر (ص) گفتند که ما را به عنوان مهمان بپذیر . پیامبر رو به اصحابِ خود کرد و فرمود هر کدامتان یکی از این افراد را به خانۀ خود ببرد و از او پذیرایی کند . هر یک از آنان بیدرنگ یکی از کافران را انتخاب کردند و با خود بردند . امّا در آن میان یکی از کافران که بس جسیم و تنومند بود باقی ماند و کسی حاضر نشد او را به خانۀ خود ببرد . زیرا از ظاهرش پیدا بود که پُرخورست . پیامبر وقتی دید که کسی حاضر نیست میزبانِ او شود . خود ، او را به خانه بُرد تا از او پذیرایی کند . چون وقتِ شام رسید اهلِ خانۀ پیامبر پی در پی طعام می آوردند و …

متن کامل ” حکایت ورود حدیث اَلکافِرُ یَأکُلُ فی سَبعَةِ اَمعآءِِ وَالمُؤمِنُ یَأکُلُ را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

متن کامل ابیات تفاوتِ عقول در اصل از تعلّم و ریاضت و تجربه است

ابیات 459 الی 476

459) این تفاوت عقل ها را نیک دان / در مراتب از زمین تا آسمان

460) هست عقلی همچو قرصِ آفتاب / هست عقلی کمتر از زُهره و شِهاب

461) هست عقلی چون چراغی سَرخوشی / هست عقلی چون ستارۀ آتشی

462) ز آنکه ابر از پیشِ آن چون واجهِد / نورِ یزدان بین خِرَدها بر دهد

463) عقلِ جزوی عقل را بَدنام کرد / کامِ دنیا مرد را بی کام کرد

464) آن ز صیدی ، حُسنِ صیّادی بدید / وین ز صیّادی ، غمِ صیدی کشید

465) آن ز خدمت ، نازِ مخدومی بیافت / وین ز مخدومی ز راهِ عِز بتافت

466) آن ز فرعونی اسیرِ آب شد / وز اسیری ، سِبط صد سهراب شد

467) لَعبِ معکوس است و فَرزین بندِ سخت / حیله کم کُن کارِ اقبال است و بخت

468) بر خیال و حیله کم تَن تار را / که غنی رَه کم دهد مکّار را

469) مکر کُن در راهِ نیکو خدمتی / تا نبوّت یابی اندر اُمّتی

470) مکر کُن تا وارَهی از مکرِ خَود / مکر کُن تا فرد گردی از جسد

471) مکر کن تا کمترین بنده شوی / در کمی رفتی ، خداونده شوی

472) روبَهی و خدمت ای گُرگِ کهُن / هیچ ، بر قصدِ خداوندی مَکُن

473) لیک چون پروانه در آتش بتاز / کیسه یی ز آن بر مدوز و پاک باز

474) زور را بگذار و زاری را بگیر / رحم سویِ زاری آید ای فقیر

475) زاریِ مضطرِّ تشنه معنوی ست / زاریِ سردِ دروغ ، آنِ غوی ست

476) گریۀ اِخوانِ یوسف حیلت است / که درونشان پُر ز رَشک و علّت است

شرح و تفسیر تفاوتِ عقول در اصل از تعلّم و ریاضت و تجربه است

این تفاوت عقل ها را نیک دان / در مراتب از زمین تا آسمان


عقول از نظرِ مقام و مرتبه از زمین تا آسمان با یکدیگر فرق دارند . تو باید این تفاوت های عمیق را خوب درک کنی . [ مولانا در این بخش ، مبحثی را می گشاید که قبلاََ در بخش عقولِ عقل متفاوت است در دفتر سوم نیز بدان پرداخته است . در اینجا تفاوت عقول را از حیث مقام و مرتبه بیان می دارد . ]

هست عقلی همچو قرصِ آفتاب / هست عقلی کمتر از زُهره و شِهاب


عقلی هست که مانندِ چشمۀ خورشید است و در مقابل عقلی هم وجود دارد که از زهره و شهاب هم کم نورتر است . [ زهره = شرح بیت 752 دفتر اوّل ]

هست عقلی چون چراغی سَرخوشی / هست عقلی چون ستارۀ آتشی


عقلی هست که مانندِ چراغِ روشن و خوش سوز است و نیز عقلی وجود دارد که مانندِ یک جرقۀ آتش است . [ چراغِ سَرخوش = چراغِ درخشان و خوش سوز ]

ز آنکه ابر از پیشِ آن چون واجهِد / نورِ یزدان بین خِرَدها بر دهد


زیرا وقتی که ابر از مقابلِ آن عقل واپس رود . به عقلی مبدّل می شود که هم تجلیّاتِ الهی را می بیند و هم به سایرِ عقول ، نورِ معرفت می بخشد . ( یزدان بین = بینندۀ یزدان ) [ هر گاه ابرِ مقتضیاتِ بشری و حجاب های دنیوی زائل شود . چنین عقلی خدابین می شود و دیگران را نیز ارشاد می کند و به عقولشان معرفت می بخشد . ]

عقلِ جزوی عقل را بَدنام کرد / کامِ دنیا مرد را بی کام کرد


عقل جزوی ( = عقل معاش ، عقلِ ظاهربین ) موجبِ بدنامی عقلِ کُلّی ( = عقلِ معاد ، عقلِ باطن بین ) شده است . و کامروایی های دنیوی و مادّی آدمی را از کامروایی های اُخروی و معنوی محروم کرده است .

آن ز صیدی ، حُسنِ صیّادی بدید / وین ز صیّادی ، غمِ صیدی کشید


عقلِ کُلّی به سببِ صید شدن بوسیلۀ صیّادِ جهانِ هستی ، زیبایی و جمالِ او را دیده است . امّا عقلِ جزوی چون صیّادِ صیدهای حقیر شده در غمِ آن صیدها گرفتار آمده است . [ عارفان بِالله که صاحبانِ عقولِ کُلّی هستند خود را به مقامِ تسلیم و فنا رسانده اند و نَمِ وجودِ خود را به یَمِ بیکرانِ حضرتِ حق متّصل کرده اند . از اینرو جمالِ الهی را شهود می کنند . امّا صاحبانِ عقولِ جزوی دل در گروِ دنیای دون و حُطامِ ناچیزِ آن بنهاده اند و هر آن در صددِ صیدِ لذّاتِ و مُشتهیاتِ زودگذرِ آن بنشسته اند . ]

آن ز خدمت ، نازِ مخدومی بیافت / وین ز مخدومی ز راهِ عِز بتافت


عقل کلی و یا صاحبِ عقلِ کلی به سببِ خدمت و عبادت به مقامِ سَروری و مخدومی رسید . در حالی که عقلِ جزوی و یا صاحب عقلِ جزوی به سببِ علاقه به سروری و مخدومی دنیوی از راهِ عزّت و سربلندی به بیراهه افتاد . ( مخدومی = در اینجا یعنی موردِ خدمت واقع شدن ) [ عزّت و شرفِ حقیقی در خدمت به حقیقت و عبادت و بندگی راستین است . در آیه 8 سورۀ منافقون ، حق تعالی می فرماید : « … و عزّت و سربلندی ، خاصِ خداوند است و رسولش و مؤمنان . ولی منافقان ندانند . ]

آن ز فرعونی اسیرِ آب شد / وز اسیری ، سِبط صد سهراب شد


عقل جزوی و یا صاحبِ عقلِ جزوی به سببِ داشتن خویِ فرعونی گرفتارِ آبِ هلاکت شد . امّا بنی اسرائیل به سببِ اسارت ، به صد سهراب مبدّل شدند . [ سِبط = فرزند ، نواده / سهراب شدن = در اینجا کنایه از قدرت یافتن و پهلوان شدن است / عدد «صد» نیز نشان دهندۀ کثرت است . ]

لَعبِ معکوس است و فَرزین بندِ سخت / حیله کم کُن کارِ اقبال است و بخت


تدبیرِ الهی درست مانندِ یک بازی وارونه و فرزین بندِ محکم است . حیله گری مکن که رستگاری و سعادت تنها از اقبال و بختِ الهی حاصل می شود . [ حق تعالی که خیرالماکرین است دنیا را به گونه ای قرار داده که صاحبانِ عقولِ جزییه را مفتون و مخدوعِ خود می کند و هر چند که آنان خود را زیرکِ بی همتا بدانند . امّا مکرِ الهی آنان را در نطعِ شطرنجِ حیات ، مات می کند . ]

بر خیال و حیله کم تَن تار را / که غنی رَه کم دهد مکّار را


اینقدر به خیالاتِ خام و نیرنگ های خود تمسُک مجو . زیرا خداوندِ غنی ، نیرنگباز را به حریمِ خود راه ندهد . [ تنیدن تار = در اینجا کنایه از توسّل و تمسّک جُستن است . ]

مکر کُن در راهِ نیکو خدمتی / تا نبوّت یابی اندر اُمّتی


در راهِ خدمتِ نیک مَکر بکار ببر تا در میانِ مردم به مقامِ نبوّت برسی . [ مراد از «مکر» در اینجا تدبیر است و مراد از «نبوّت» در اینجا مقامِ ارشاد و هدایت است . ]

منظور بیت : اگر در راهِ اعمالِ نیک بکوشی به مقامِ ارشاد برسی .

مکر کُن تا وارَهی از مکرِ خَود / مکر کُن تا فرد گردی از جسد


مکر الهی (تدبیر) را بکار ببر تا از مکرهای زیانبارِ خود نجات یابی . مَکری بکار ببر تا از جسم و جسمانیّات جدا شوی . [ آدمی تمامِ مکر و تدبیر خود را در راهِ نیل به دنیا بکار می برد . امّا اگر او با تدبیرِ الهی زندگی کند از جمیعِ مهالکِ نفسانی می رهد و حاکم بر مقتضیّاتِ جسم و جهانِ مادّی می شود . ]

مکر کن تا کمترین بنده شوی / در کمی رفتی ، خداونده شوی


مِکر بکار بگیر تا کمترین بندۀ حضرتِ حق شوی . اگر فروتنی و خاکساری را پیشۀ خود کنی به مقامِ سَروری خواهی رسید .

روبَهی و خدمت ای گُرگِ کهُن / هیچ ، بر قصدِ خداوندی مَکُن


ای گُرگِ کُهنه کار ، هرگز حیله گری و خدمت را به قصدِ سروری در هم نیامیز . یعنی اگر خدمت و عبادت می کنی آن را خالصاََ لوجه الله انجام بده نه آنکه عبادت و خدمت را وسیلۀ فریبِ مردم قرار دهی و در پی ریاست و سروری برآیی . [ روبَهی = روباه بودن ، کنایه از حیله گری است ]

لیک چون پروانه در آتش بتاز / کیسه یی ز آن بر مدوز و پاک باز


اما باید مانندِ پروانه به سوی آتش پرواز کنی یعنی باید عاشقانه به طرفِ آتشِ خدمت و عشقِ حقیقی بشتابی . و هرگز در این راه متوقّعِ پاداش و مواهبِ دنیوی نباشی . و هر چه داری در راهِ خدمت به خدا و خلق و عبادتِ حق ، خالصانه نثار کنی . [ کیسه دوختن = برای دریافت چیزی آماده شدن ، توقع و طمع داشتن / پاک باز = پاک و خالص بباز ]

زور را بگذار و زاری را بگیر / رحم سویِ زاری آید ای فقیر


قدرتِ شخصی خویش را رها کُن و به ناله و تضرّعِ درگاهِ الهی روی آور . زیرا ای فقیر ، رحمتِ الهی به سویِ ناله و تضرّعِ بنده می رود .

زاریِ مضطرِّ تشنه معنوی ست / زاریِ سردِ دروغ ، آنِ غوی ست


برای مثال ، ناله و زاری کسی که از شدّتِ تشنگی ( خواهشگری ) درمانده شده ، حقیقی و از صمیمِ دل است . اما شخصِ گمراه ، ناله و زاری سرد و دروغین سَر می دهد . [ غَوی = گمراه ]

گریۀ اِخوانِ یوسف حیلت است / که درونشان پُر ز رَشک و علّت است


چنانکه گریه برادرانِ حضرتِ یوسف (ع) حیله ای بیش نبود . زیرا سینۀ آنان پُر از کینه و سایر بیماری های روحی و اخلاقی بود . [ وقتی برادرانِ یوسف (ع) او را به چاه افکندند از روی حیله با چشمی گریان به نزدِ پدرِ خود ( یعقوب ) آمدند . آیه 16 سورۀ یوسف می گوید : « و شامگاه ( برادرانِ یوسف ) به نزدِ پدرِ خود بیامدند گریان » ]

شرح و تفسیر

 بخش قبل                     بخش بعد                    حکایت بعد

دکلمه تفاوتِ عقول در اصل از تعلّم و ریاضت و تجربه است

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر پنجم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟