وزی
بیان مَثَل شیطان بر درِ رحمان از زبان آن مُغ | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
بیان مَثَل شیطان بر درِ رحمان از زبان آن مُغ | شرح و تفسیر
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر پنجم ابیات 2937 تا 2962
نام حکایت : حکایت شیخ محمد سررزی غزنوی که هفت سال روزه داشت
بخش : 16 از 19 ( بیان مَثَل شیطان بر درِ رحمان از زبان آن مُغ )
خلاصه حکایت شیخ محمد سررزی غزنوی که هفت سال روزه داشت
در شهر غزنین شیخ زاهدی مقیم بود با نام محمّد و لقب سَررَزی . وی هفت سال متوالی روزه داشت و هر روز با برگ های درخت رز افطار می کرد . او در این دورانِ پُر ریاضت ، عجایب شگرفی از حضرت حق دید . ولی بدین امر قانع نبود و دوست داشت که جمالِ الهی را شهود کند . او در اثنای ریاضاتِ خود از بقای مادّی خویش ملول و دل سیر شد . پس بر ستیغِ کوهی رفت و گفت : خداوندا ، یا جمالِ بی مثالت را بر من بنما . یا خود را از بالای این کوه به زمین خواهم افکند . از حضرت حق بدو الهام شد که هنوز هنگامِ دیدارِ من نرسیده است . و اگر خود را به زمین افکنی نخواهی مُرد . شیخ از فرطِ عشق و …
متن کامل ” حکایت شیخ محمد سررزی غزنوی که هفت سال روزه داشت “ را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
متن کامل ابیات بیان مَثَل شیطان بر درِ رحمان از زبان آن مُغ
ابیات 2937 الی 2962
2937) حاشَ لِلَّه اَیش شاءَ اللهُ کان / حاکم آمد در مکان و لامکان
2938) هیچ کس در مُلکِ او بی امرِ او / در نیفزاید سرِ یک تایِ موی
2939) ممُلک ، مُلکِ اوست ، فرمان آنِ او / کمترین سگ بر در آن شیطانِ او
2940) ترکمان را گر سگی باشد به دَر / بر درش بنهاده باشد رُو و سر
2941) کودکانِ خانه دُمَش می کشند / باشد اندر دستِ طفلان خوارمند
2942) باز اگر بیگانه یی مَعبَر کند / حمله بر وَی همچو شیرِ نَر کند
2943) که اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّار شد / با ولی گُل ، با عَدُو چون خار شد
2944) ز آبِ تُتماجی که دادش تُرکمان / آن چنان وافی شده ست و پاسبان
2945) پس سگِ شیطان که حق هستش کند / اندر او صد فکرت و حیلت تند
2946) آبِ رُوها را غذایِ او کند / تا بَرَد او آبِ رویِ نیک و بد
2947) آبِ تُتماج ست آبِ رویِ عام / که سگِ شیطان از آن یابد طعام
2948) بر درِ خرگاهِ قدرت جانِ او / چون نباشد حکم را قربان ؟ بگو
2949) گلّه گلّه از مُرید و از مَرید / چون سگِ باسط ذِراعَی بِالوَصید
2950) بر درِ کهفِ الوهیّت چو سگ / ذرّه ذرّه اَمرجُو بر جَسته رگ
2951) ای سگِ دیو امتحان می کن که تا / چون درین رَه می نهد این خلق پا ؟
2952) حمله می کن ، منع می کن ، می نگر / تا که باشد مادّه اندر صدق و نر
2953) پس اَعوذ از بهرِ چه باشد ؟ چو سگ / گشته باشد از تَرَفُّع تیز تَک
2954) این اَعوذ آن است کِای تُرکِ خَطا / بانگ برزن بر سگت ، ره برگُشا
2955) تا بیایم بر درِ خرگاهِ تو / حاجتی خواهم ز جُود و جاهِ تو
2956) چونکه تُرک از سَطوَتِ سگ عاجز است / این اَعوذ و این فغان ناجایز است
2957) تُرک هم گوید : اعوذ از سگ ، که من / هم ز سگ درمانده ام اندر وطن
2958) تو نمی یاری بر این در آمدن / من نمی آرم ز در بیرون شدن
2959) خاک اکنون بر سرِ تُرک و قُنُق / که یکی سگ هر دو را بندد عُنُق
2960) حاشَ لِلّه ، تُرک بانگی برزند / سگ چه باشد ، شیرِ نَر خون قی کند
2961) ای که خود را شیرِ یزدان خوانده ای / سال ها شد ، با سگی درمانده ای
2962) چون کند این سگ برای تو شکار ؟ / چون شکارِ سگ شده ستی آشکار؟
شرح و تفسیر بیان مَثَل شیطان بر درِ رحمان از زبان آن مُغ
حاشَ لِلَّه اَیش شاءَ اللهُ کان / حاکم آمد در مکان و لامکان
پناه بر خدا ، واقع اینست که خداوند هر چه خواهد همان می شود . او در مکان و لامکان ، یعنی در جهان شهادت و غیب حاکمِ بلامنازع است . [ جبری به آن پیرو مذهب اختیار می گوید سخنان طنزآمیزی که گفتم تماماََ معنقدات حامیان اختیار است که سراسر شِرک و کفر است . و من از این معتقدات به خدا پناه می برم . ]
هیچ کس در مُلکِ او بی امرِ او / در نیفزاید سرِ یک تایِ موی
در قلمرو او هیچکس بدون فرمانِ او به اندازۀ سرِ یک تارِ مو نمی تواند چیزی بیفزاید . [ هر چیزی که مخلوق می آفریند آن نیز آفریدۀ خداوند است . ]
ممُلک ، مُلکِ اوست ، فرمان آنِ او / کمترین سگ بر در آن شیطانِ او
سلطنت ، سلطنتِ اوست . و فرمان ، فرمانِ او . کمترین سگ در درگاهِ الهی شیطان است که مخلوق اوست .
ترکمان را گر سگی باشد به دَر / بر درش بنهاده باشد رُو و سر
برای مثال ، اگر ترکمان سگی داشته باشد . آن سگ بر آستانِ خانۀ او سر می نهد .
کودکانِ خانه دُمَش می کشند / باشد اندر دستِ طفلان خوارمند
اطفالِ آن خانه می آیند ( به جهت بازی ) دُمِ آن سگ را می کشند و آن سگ در دستِ اطفال خوار و نرمخوست .
باز اگر بیگانه یی مَعبَر کند / حمله بر وَی همچو شیرِ نَر کند
اما همینکه غریبه ای از آن حدود بگذرد آن سگ مانندِ شیرِ نَر به او حمله می کند . [ مَعبَر = عبور کردن ]
که اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّار شد / با ولی گُل ، با عَدُو چون خار شد
زیرا آنان بر کافران سختگیرند و با دوست همچون گُل اند و با دشمن مانندِ خار . [ مصراع اول ، اشاره است به قسمتی از آیه 29 سوره فتح . « محمد فرستاده خداست و آنان که با وی اند . بر کافران سختگیر و با خود شفیق و مهربانند … »
ز آبِ تُتماجی که دادش تُرکمان / آن چنان وافی شده ست و پاسبان
زیرا طعام ناچیزی که ترکمان به آن سگ می دهد . سگ آنگونه وفادار و نگهبان شده است . [ تُتماج = نوعی آش که از آرد می پختند . در اینجا مراد غذای اندک و ناچیز است . ]
پس سگِ شیطان که حق هستش کند / اندر او صد فکرت و حیلت تند
پس شیطان همچون سگ است که خدا او را آفریده و در وجودِ او افکار و حیله های فراوانی سرشته است . [ سگِ شیطان = شیطانی که مانند سگ است ]
آبِ رُوها را غذایِ او کند / تا بَرَد او آبِ رویِ نیک و بد
خدا آبروی عموم مردم را غذای شیطان قرار داده است . تا او آبروی افراد صالح و طالح را ببرد .
آبِ تُتماج ست آبِ رویِ عام / که سگِ شیطان از آن یابد طعام
آبروی جمیع مردمان ، آبِ تُتماج شیطان است . شیطان همچون سگ از آن ارتزاق می کند .
بر درِ خرگاهِ قدرت جانِ او / چون نباشد حکم را قربان ؟ بگو
حال که بقای شیطان مرهونِ عنایت الهی است . چرا جانِ او قربانی امرِ خدا نباشد ؟ حواب بده .
گلّه گلّه از مُرید و از مَرید / چون سگِ باسط ذِراعَی بِالوَصید
همه کس ( اعم از شیطان و انسان ) از فرمانبر و نافرمان ، دسته دسته مانندِ سگِ اصحاب کهف در درگاه الهی به سر برند . [ مَرید = نافرمان ، سرکش / باسط = گسترنده ، گشاینده / ذِراعَی = دست از آرنج تا انگشت / وصید = آستانۀ درِ خانه و غار ]
بر درِ کهفِ الوهیّت چو سگ / ذرّه ذرّه اَمرجُو بر جَسته رگ
همه مانندِ سگِ اصحابِ کهف بر آستانۀ غارِ آلوهیّت مو به مو مشتاق و جویایِ فرمان حضرت حق اند .
ای سگِ دیو امتحان می کن که تا / چون درین رَه می نهد این خلق پا ؟
ای شیطانی که همچون سگی ، امتحان کن ببین مردم چگونه گام در راهِ من می گذارند ؟
حمله می کن ، منع می کن ، می نگر / تا که باشد مادّه اندر صدق و نر
به کسانی که در راهِ من گام می گذارند . حمله کن و آنان را از راهِ من بازدار . و بنگر که در راهِ صِدقِ ایمان ، کدام یک مرد سلوک است و کدام یک مُخنّثِ بی حمیّت . [ از اینجا به بعد مولانا در بارۀ نقشِ شیطان در جهان و ضرورت وجودِ او سخنانی دارد که قبلاَ نیز بصورت مفصّل تر در شرح ابیات 2672 تا 2699 دفتر دوم آمده است . ]
پس اَعوذ از بهرِ چه باشد ؟ چو سگ / گشته باشد از تَرَفُّع تیز تَک
پس چه موقع می گویند : « پناه می برم به خداوند از دستِ شیطانی که از درگاه الهی رانده شده است » . موقعی که سگ (شیطان) در حمله چابک باشد . [ تَرَقُّع = برتری جویی ، در اینجا به معنی حمله و تهاجم / تیزتَک = دوندۀ سریع ]
این اَعوذ آن است کِای تُرکِ خَطا / بانگ برزن بر سگت ، ره برگُشا
ذکر اَعُوذُ بِالله … بدین معنی است که آن تُرکِ شهر «ختا» نهیبی بر آن سگِ خود بزن و راه را برایم باز کن . [ خَطا = ختا ، شهری معروف است در ترکستان . ]
منظور بیت : رفتن به درگاه الهی به این آسانی ها نیست . چون بر این درگاه سگی پُر صولت و مهاجم به نامِ شیطان نگهبانی می دهد . وقتی که سالک با تهاجم آن سگ روبرو می شود به صاحب درگاه یعنی حضرت حق پناه می جوید و اگر این پناه جستن ، حقیقی باشد و نه لقلقۀ لِسان ، آن سگ آرام می گیرد .
تا بیایم بر درِ خرگاهِ تو / حاجتی خواهم ز جُود و جاهِ تو
تا به سراپردۀ تو درآیم و از فضل و بزرگواری تو نیازی بخواهم .
چونکه تُرک از سَطوَتِ سگ عاجز است / این اَعوذ و این فغان ناجایز است
هر گاه آن تُرک (صاحب سگ) از دفعِ حملۀ سگ درمانده باشد . این پناه جُستن و این ناله و شیون روا نیست . [ سَطوَت = حمله ، تهاجم ]
تُرک هم گوید : اعوذ از سگ ، که من / هم ز سگ درمانده ام اندر وطن
آن تُرک هم می گوید : من نیز از دست این سگ پناه می برم . زیرا من در موطنِ خود از دفع تهاجم سگ عاجز شده ام .
تو نمی یاری بر این در آمدن / من نمی آرم ز در بیرون شدن
نه تو قدرت و جرأت آمدن به درگاه مرا داری . و نه من جرأت بیرون آمدن از درگاه خود را .
خاک اکنون بر سرِ تُرک و قُنُق / که یکی سگ هر دو را بندد عُنُق
حال که وضع بدین منوال است خاک بر سر تُرک و مهمان او که یک سگ ، گردن هر دو را بسته است . یعنی هر دو را مستأصل کرده است . [ قُتُق = مهمان ، کلمه ترکی است / عُنَق = گردن ]
حاشَ لِلّه ، تُرک بانگی برزند / سگ چه باشد ، شیرِ نَر خون قی کند
پناه بر خدا که اگر آن تُرک بانگی بزند . سگ که هیچ ، شیر نَر هم از ترس بانگِ مهیب او خون استفراغ می کند .
ای که خود را شیرِ یزدان خوانده ای / سال ها شد ، با سگی درمانده ای
ای کسی که خود را شیر خدا می نامی . سالیان سال است که در دست سگی اسیر و درمانده شده ای . [ این بیت و بیت بعدی خطابِ مولانا به کسانی است که در دستِ شیطانِ نَفس اسیرند . و در عین حال خود را اَجلّۀ امم و زبدۀ ملل می دانند . ]
چون کند این سگ برای تو شکار ؟ / چون شکارِ سگ شده ستی آشکار؟
این سگ چگونه برای تو شکار کند در حالی که خودِ تو آشکارا شکار این سگ شده ای . [ به جای اینکه تو نَفسِ شیطانی را در جهت مقاصد الهی بکار گیری . نَفس ، تو را اسیر خود کرده است . ]
دکلمه بیان مَثَل شیطان بر درِ رحمان از زبان آن مُغ
خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر پنجم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات