شرح و تفسیر گفتن پیغامبر مر زید را که این سر را فاش تر از این مگو

شرح و تفسیر گفتن پیغامبر مر زید را که این سر را فاش تر از این مگو در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر گفتن پیغامبر مر زید را که این سر را فاش تر از این مگو

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر اول ابیات 3656 تا 3667

نام حکایت : پرسیدن پیغامبر مر زید را که امروز چونی و چون برخاستی

بخش : 4 از 6

مثنوی معنوی مولوی
داستان و حکایت

روزی پیامبر (ص) به زید بن حارثه فرمود : بامداد را چگونه آغاز کردی ؟ زید گفت : بامداد را در حالی آغاز کرده ام که بنده ای با ایمان و ایقانم . پیامبر فرمود : اگر قلب تو همچون باغی ، سرسبز و با طراوت است . نشانی از آن بنما . زید گفت : روزها از فرطِ طلب و شب ها از سوزش عشق حق و خواب و آرام ندارم . پیامبر فرمود : از دگر سوی جهانِ هستی چه ارمغانی برای عقول و مردمان اینسوی آورده ای ؟ زید گفت : مردم ، آسمان لاجوردین می بینند ولی من در همان آسمان « هشت بهشت » و …

متن کامل حکایت پرسیدن پیغامبر مر زید را که امروز چونی و چون برخاستی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل ابیات 3656 الی 3667

3656) گفت پیغمبر که : اَصحابی نُجُوم / ره روان را شمع و ، شیطان را رُجوم

3657) هر کسی را گر بُدی آن چشم و زور / کو گرفتی ز آفتابِ چرخ ، نور

3658) هیچ ماه و اختری حاجت نبود / که بُدی بر آفتابی چون شهود

3659) ماه می گوید به خاک و ابر و فَی / مَن بَشَر ، مَن مِثلُکُم یُوحی اِلَی

3660) چون شما تاریک بودم در نهاد / وحیِ خورشیدم چنین نوری بداد

3661) ظُلمتی دارم ، به نسبت با شُموس / نور دارم بهرِ ظُلماتِ نفوس

3662) ز آن ضعیفم تا تو تابی آوری / که نَه مردِ آفتابِ انوری

3663) همچو شهد و سِرکه ، در هم بافتم / تا به بیماری جگر ، ره یافتم

3664) چون ز علّت وارهیدی ، ای رهین / سرکه را می زار و می خور انگبین

3665) تختِ دل معمور شد ، پاک از هوا / بَر وی اِلرّحمن ، عَلی العَرشِ استَوی

3666) حُکم ، بر دل بعد از این بی واسطه / حق کند ، چون یافت دل این رابطه

3667) این سخن پایان ندارد ، زید کو ؟ / تا دهم پندش که : رسوایی مجو

 

 

شرح و تفسیر گفتن پیغامبر مر زید را که این سر را فاش تر از این مگو

گفت پیغمبر که : اَصحابی نُجُوم / ره روان را شمع و ، شیطان را رُجوم


حضرت پیامبر (ص) فرمود : اصحاب من مانند ستارگانند . برای رهروان و سالکان به منزلۀ شمع طریق اند و برای شیاطین وسیله طرد و سنگسار . [ اشاره است به حدیث « اصحاب من مانند اخترانی هستند که به دنبال هر کدامشان بروید . راهِ راست را خواهید یافت » ( احادیث مثنوی ، ص 35 ) . رجوم = سنگسار کردن ، سنگ باران کردن ]

هر کسی را گر بُدی آن چشم و زور / کو گرفتی ز آفتابِ چرخ ، نور


هر کس که چشم بینا داشته باشد و استعداد و لیاقت . او می تواند از آفتاب فلک ، نور بگیرد .

هیچ ماه و اختری حاجت نبود / که بُدی بر آفتابی چون شهود


برای مثال ، ماه و ستارگان چه لزومی دارد که گواه بر آفتاب باشند . زیرا آفتاب به ذات خود روشن است و روشنی ستارگان و ماه را نیز تامین می کند .

ماه می گوید به خاک و ابر و فَی / مَن بَشَر ، مَن مِثلُکُم یُوحی اِلَی


ماه به خاک و ابر و سایه می گوید : من هم مانند شما به صفات بشری مقیدم . ولی نور وحی الهی ، ما را روشن و منور ساخته است . [ مصراع دوم اشاره به آیه 110سوره کهف دارد « بگو که همانا من نیز بشری هستم مانند شما . جز آنکه به من وحی می رسد … » ( فَی = سایه ) ]

چون شما تاریک بودم در نهاد / وحیِ خورشیدم چنین نوری بداد


من نیز از حیث نهاد مانند شما تاریک و تیره بودم ولی وحی خورشید حقیقت به نهاد من روشنی بخشید . [ مراد از تاریکی ، وجه جسمانی آن بزرگان است که به هر حال به نوعی مقیّد به مقتضیات جسمانی هستند . نهاد = سرشت و طبع ]

ظُلمتی دارم ، به نسبت با شُموس / نور دارم بهرِ ظُلماتِ نفوس


نسبت به خورشیدهای تابان و شموس فروزان ، تیرگی دارم ولی برای بر طرف کردن تاریکی نفوس انسانی ، نور و روشنی دارم . [ مراد از ماه ، نبی یا ولی خداست و مراد از شموس ، تجلیّاتِ صفات الهی است که آن ماه (نبی یا ولی) آنرا بازمی تاباند . ( شرح مثنوی معنوی مولوی ، دفتر اول ، ص 487 ) . شموس = جمع شمس به معنی خورشید ]

ز آن ضعیفم تا تو تابی آوری / که نَه مردِ آفتابِ انوری


سبب ضعف و ناتوانی من این است که تو طاقت نور مرا بیابی و خود را به مرتبۀ آشنایی با من برسانی . زیرا که تو مرد آفتاب فروزان نیستی . پس لیاقت آن را نداری .

همچو شهد و سِرکه ، در هم بافتم / تا به بیماری جگر ، ره یافتم


همانگونه که انگبین و سرکه را با هم می آمیزند و به سرکنگبین تبدیل می کنند تا به سوی بیماری و مرضی که در جگر است راه یابد و آن را درمان کند . من نیز آمیزه ای از روحانیت و بشریت هستم تا برای آدمیان اُسوه و سرمشق کمال جویی باشم و امراض و نواقص روحی آنان را بر طرف سازم . و اگر تجرید محض داشتم نمی توانستم اُلگو و سرمشق خلایق باشم .

چون ز علّت وارهیدی ، ای رهین / سرکه را می زار و می خور انگبین


اینکه گرفتار بیماری هستی . همینکه از دام بیماری رهیدی . سرکه را رها کن و عسل بخور . [ در اینجا ، سرکه کنایه از صفات بشری و اوصاف مادی است و منظور از انگبین ، اوصاف روحانی ]

تختِ دل معمور شد ، پاک از هوا / بَر وی اِلرّحمن ، عَلی العَرشِ استَوی


وقتی که تختگاه دل از هوی و دغا پاک شد . حق تعالی بر آن دل تکیه زند . [ مصراع دوم اشاره است به آیه 5 سوره طه « خداوند بر عرش مستولی است » . عرش = شرح بیت 3487 همین دفتر ]

حُکم ، بر دل بعد از این بی واسطه / حق کند ، چون یافت دل این رابطه


پس از این ، حق تعالی بی واسطه بر دل حکم می کند . البته به شرط آنکه دل ، این رابطه را پیدا کند . [ پس از آنکه تختگاه دل از پلیدی و هوی پاک شد و به معارف برین الهی آباد گردید . حق تعالی بی واسطه بر آن دل حکومت می کند ]

حُکم ، بر دل بعد از این بی واسطه / حق کند ، چون یافت دل این رابطه


این سخن که اسرار و معارف معنوی را بازگو می کند . پایان پذیر نیست . کو زید ؟ تا او را پند دهم و به او بگویم که این قدر اسرار غیب را فاش مکن .

بخش خالی. برای افزودن محتوا صفحه را ویرایش کنید.

دکلمه گفتن پیغامبر مر زید را که این سر را فاش تر از این مگو

دکلمه گفتن پیغامبر مر زید را که این سر را فاش تر از این مگو

زنگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر اول – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
یک دیدگاه 
  1. حسین 4 سال پیش

    سلام و درود به شما…
    واقعا سپااااس…. پاداشتون با پروردگار…نورانی روشن ضمیر باشین که سبب نور و روشنی هستین

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟