شرح و تفسیر دعای آن دو فرشته که هر روز بر سر هر بازاری منادی می کنند در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر دعای آن دو فرشته که هر روز بر سر هر بازاری منادی می کنند
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر اول ابیات 2223 تا 2243
نام حکایت : پیر چنگی که در عهد عمر از بهر خدا چنگ زد در میان گورستان
بخش : 13 از 13
در عهد عُمَر ، رامشگری چنگ نواز بود که آواز دلاویز او همانند دَمِ اسرافیل ، مُردگان را زندگی و نشاط می بخشید . او عُمری را بر این کار سپری کرد و رفته رفته برف پیری بر سر و رویش باریدن گرفت و کمرش از بارِ سنگین عُمر خمیده گشت و ابروانش بر روی چشمانش فرو خُفت . آواز دلپذیرش به ناخوشی گرایید و دیگر کسی طالب ساز و آواز او نبود . و او یکه و تنها در فقر و فاقه و ناتوانی غوطه ور شد تا آنکه پیوند امیدش از خلق ، گسست و دل به امید حق بست . تا اینکه شبی به گورستانی خاموش و فراموش در حومۀ مدینه رفت و با خود گفت : این بار باید برای خدا زخمه ها را بر رشته ساز به رفتار آورم و …
متن کامل حکایت پیر چنگی که در عهد عمر از بهر خدا چنگ زد در میان گورستان را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
2223) گفت پیغمبر که : دائم بهرِ پند / دو فرشته خوش مُنادی می کنند
2224) کِای خدایا مُنفِقان را سیر دار / هر دِرمشان را عِوض دِه ، صد هزار
2225) ای خدایا مُمسکان را در جهان / تو مده الا زیان اندر زیان
2226) ای بسا اِمساک ، کز اِنفاق بِه / مالِ حق را جز به امرِ حق مَدِه
2227) تا عِوض یابی تو گنجِ بیکران / تا نباشی از عِدادِ کافران
2228) کاشتران قربان همی کردند ، تا / چیره گردد تیغشان بر مصطفا
2229) امرِ حق را بازجو از واصلی / امرِ حق را درنیابد هر دلی
2230) چون غلام یاغی ای ، کو عدل کرد / مالِ شَه بر یاغیانش بَذل کرد
2231) در نُبی اِنذارِ اهل غَفلت است / کان همه اِنفاق هاشان حسرت است
2232) عدلِ این یاغی و دادش نزدِ شاه / چه فزاید ؟ دوری و روی سیاه
2233) سَرورانِ مَکه در حَربِ رسول / بودشان قربان به امیدِ قبول
2234) بهرِ این مومن همی گوید ز بیم / در نماز ، اِهدِ صِراطُ المُستَقیم
2235) آن دِرَم دادن ، سَخی را لایق است / جان سپردن ، خود سخای عاشق است
2236) نان دهی از بهرِ حق ، نانت دهند / جان دهی از بهرِ حق ، جانت دهند
2237) گر بریزد برگهای این چنار / برگِ بی برگیش بخشد کردگار
2238) گر نماند از جُود ، در دست تو مال / کی کند فضلِ اِلهت پای مال ؟
2239) هر که کارَد ، گردد انبارش تُهی / لیک اندر مزرعه باشد بهی
2240) وآنکه در انبار ماند و صرفه کرد / اِشپش و موش و حوادث هاش خَورد
2241) این جهان ، نفی است ، در اثبات جو / صورتت صفر است ، در معنیت جو
2242) جانِ شورِ تلخ ، پیشِ تیغ بَر / جانِ چون دریای شیرین را بِخَر
2243) وَر نمی توانی شدن زین آستان / باری از من گوش دار این داستان
گفت پیغمبر که : دائم بهرِ پند / دو فرشتۀ خوش مُنادی می کنند
پیامبر (ص) فرمود : که دو فرشته دائماََ برای پند دادن ، ندای خوش می زنند و این مطلب را ندا می کنند . [ اشاره است به حدیث ، « روزی نیست که بندگان حق به بامداد درآیند مگر آنکه دو فرشته از آسمان فرود آیند . یکی می گوید : خدایا بخشندگان را عوض ده و آن دیگر می گوید : خدایا مردم زُفت و ممسک را تباهی مال ده » ( شرح مثنوی شریف ، ج 3 ، ص 905 و شرح کبیر انقروی ، ج 3 ص 872 و احادیث مثنوی ، ص 22 ) ]
کِای خدایا مُنفِقان را سیر دار / هر دِرمشان را عِوض دِه ، صد هزار
خدایا ، انفاق کنندگان را سیر و بی نیاز کن و در برابر هر یک دِرَم انفاقشان ، صد هزار عوض ده . ( مُنفق = آنکه انفاق می کند )
ای خدایا مُمسِکان را در جهان / تو مَدِه الّا زیان اندر زیان
ای خدا ، تنگ چشمان و زُفتان را در جهان چیزی مده مگر زیان در زیان . [ مولانا ، امساک و انفاق را دو مقوله صوری و سطحی نمی بیند بلکه این دو را در ارتباط با شرایط و مناسبات روحی و اجتماعی قرار می دهد . از اینرو انفاقهای بی محاسبه و نابجا را مقبول نمی داند . ( ممسک = بخیل و تنگ چشم ) ]
ای بسا اِمساک ، کز اُنفاق بِه / مال حق را جز به امرِ حق مَدِه
ای بسا امساکی که از انفاق ، بهتر و بالاتر باشد . مال حق را نباید در راه غیر او صرف کنی . ( امساک = بخل و خسّت کردن )
تا عِوض یابی تو گنجِ بیکران / تا نباشی از عِدادِ کافران
تا اینکه از بارگاه حق تعالی ، گنج بی کران بدست آوری و از شمار کافران محسوب نشوی و اسرافگر قلمداد نگردی . [ حضرت علی می فرمایند : بدانید که بخشیدن نابجای مال ، اسراف و تبذیر است . ( نهج البلاغه فیض الاسلام ، خطبه 126 ) ]
کاشتران قربان همی کردند ، تا / چیره گردد تیغشان بر مصطفا
زیرا کافران نیز برای اینکه بر حضرت ختمی مرتبت (ص) ، در جنگ بدر پیروز شوند . روزی دَه شتر قربان می کردند .
امرِ حق را باز جُو از واصلی / امرِ حق را در نیابد هر دلی
امر حق را از آنکه واصل شده بپرس ، یعنی از مرشد کاملی که عالم بر امر حق است طلب کن . زیرا امر حق را هر دلی در نمی یابد . [ واصل = کسی است که از خود رَسته و به حق پیوسته باشد . بنابراین وصل نهایت سیر الی الله است که سالک مراحل سلوک را به پایان رسانیده و از صفات بشری پاک شده است . ( شرح مثنوی شریف ، ج 3 ، ص 907 ) . مولانا در ابیات بعدی برای انفاق نابجا دو مثال می زند ]
چون غلامِ یاغی ای ، کو عَدل کرد / مالِ شَه بر یاغیانش بَذل کرد
مثال : غلام عصیانگر و یاغی که مال شاه را بر دشمنان شاه بذل می کند . شگفتا ، که این غلام نادان ، این کار را عین عدالت می پندارد . ( یاغی = نافرمان و سرکش )
در نُبی اِنذارِ اَهلِ غَفلت است / کان همه انفاق هاشان حسرت است
چنانکه خداوند در قرآن کریم ، غافلان و مشرکان را تهدید فرمود که : انفاق آنان در روز رستاخیز ثمری جز حسرت و اندوه ندارد . [ در آیه 36 سوره انفال آمده است : « کافران اموال خود را انفاق می کنند تا اینکه را خدا را به روی بندگانش ببندند . پس بزودی مالهاشان بر سر این پندار یاوه برود و حسرتش بر دل آنها ماند و آنگاه مغلوب شوند » ]
عدلِ این یاغی و دادش نزدِ شاه / چه فزاید ؟ دوری و روی سیاه
عدل و داد موهوم این غلام سرکش در نزد شاه چه چیزی افزاید ؟ مسلما روسیاهی و دوری از بارگاه او را افزاید .
سَرورانِ مکه در حَربِ رسول / بودشان قربان به امید قبول
مثال : سران و اشراف مکه در جنگ با حضرت رسول (ص) امیوار بودند که قربان کفار مقبول شود و غلبه یابد . [ در جنگ بدر که در سال دوم هجرت رخ داد . سران مشرک ، هر روز ده شتر می کشتند و از جنگجویان و یاران خود پذیرایی می نمودند که آنان را مُطعِمان گویند . البته به دوران جاهلیت نیز مُطعِمان را بر کسانی اطلاق می کردند که از سران قبائل عرب بودند و در مراسم حج پیش از اسلام ، حاجیان را اِطعام می کردند . ( السّیرة النبویة ، ابن هشام ، ج 2 ، ص 320 ) . بنابراین مولانا اِنفاق نابجا را در دو مثل ذکر کرده . یکی آن غلامی که بر خلاف میل شاه ، خزانه را در اختیار دشمن می نهد و دوم انفاق سران مشرک . ]
بهرِ این مومن همی گوید ز بیم / در نماز ، اِهدِ صِراطَ المُستَقیم
از ترس ادا نکردن ، یعنی انفاق نکردن مال در جای مناسبش ، مومن در نماز همیشه می گوید : ما را به راه راست راهنمایی فرما . [ تا انفاق زا به جا صورت دهیم نه بی جا ]
آن دِرَم دادن ، سخی را لایق است / جان سپردن ، خود سخای عاشق است
درم و دینار بخشیدن ، شایسته انسان سخاوتمند است . اما جان در راه جانان نثار کردن لایق عاشق است . ( سخی = بخشنده و جوانمرد ) ( سخاء = بخشش و جوانمردی )
نان دهی از بهرِ حق ، نانت دهند / جان دهی از بهرِ حق ، جانت دهند
اگر در راه حضرت حق نان دهی . در مقابل آن نانت می دهند و اگر برای حق جان دهی ، در عوض به تو نیز جان می دهند . [ هیچ یک از اعمال بزرگ و کوچک انسان بدون پاداش نمی ماند ]
گر بریزد برگهای این چنار / برگِ بی برگیش بخشد کردگار
برای مثال ، اگر برگهای درخت چنار بریزد . حضرت خداوند مجددا به آن درخت بی برگ ، برگ عطا می کند . [ برگ = ساز و سرمایه ، پوستی که قلندران مانند لُنگ بر میان می بستند / بی برگی = بی سر و سامانی ، فقر و درویشی / برگ بی برگی = سرمایه عدم تعلق و آزادگی از رقیّت هوی و تقلید و آویزش دل به هر چه غیر خداست ( شرح مثنوی شریف ، ج 3 ، ص 912 ) ]
گر نماند از جُود ، در دست تو مال / کی کند فضلِ اِلهت پای مال ؟
اگر به واسطه بذل و بخشش ، مال و داریی ات تمام شود و دست خالی بمانی . فضل و کرم حق تعالی کی می گذارد که تو پایمال شوی .
هر که کارَد ، گردد انبارش تُهی / لیک اندر مزرعه باشد بهی
مثلا هر کس که بذر افشانی کند . مسلما انبار دانه اش خالی می شود ولی مزرعه و کشتزارش رو به رشد می نهد و محصول زیادی به بار می آورد .
وآنکه در انبار ماند و صرفه کرد / اِشپش و موش و حوادث هاش خَورد
و آن کسی که بذر و دانه را در انبار نگه داشت و اندوخته کرد . موش حوادث و نیش روزگار آن دانه ها را بخورد و تباه کند . [ دو تمثیل فوق در بیان فواید انفاق و مضرات بخل و تنگ چشمی است ]
این جهان ، نفی است ، در اثبات جُو / صورتت صفر است ، در معنیت جُو
این دنیا هیج و فانی است . هرچه می خواهی در عالم اثبات ( عالم معنا ) بخواه . صورت تو خالی است یعنی به ظاهرِ عالم دل مبند که سراب است . مرادت را در عالم معنا طلب کن . ( صفر = خالی و تهی ، در علم حساب نقطه یا دایره کوچکی است که نشانه خالی بودن محل است )
جانِ شورِ تَلخ ، پیشِ تیغ بَر / جانِ چون دریایِ شیرین را بِخَر
جان تلخ و شور را قربانی تیغِ عشق ربانی کن و در عوض ، جانِ همچو دریای شیرین را بخر . [ روح حیوانی را با تیغ عشق ربانی ذبح کن تا در عوض روح الهی و قدسی به دست آوری که همچون دریای شیرین و گواراست . ( شرح کبیر انقروی ، ج 3 ، ص 878 ) . ( جانِ شورِ تلخ = کنایه از جانی که به هوی و هوس آلوده است و هنوز به تربیت الهی ، پرورش نیافته ) ]
وَر نمی توانی شدن زین آسمان / باری از من گوش دار این داستان
اگر نمی توانی از این آستانه باشی . یعنی اگر نمی توانی جانِ شورِ تلخ را در راه حضرت معشوق نثار کنی . پس به داستانی که اینک نقل آن را آغاز می کنم گوش فرا ده .
دکلمه دعای آن دو فرشته که هر روز بر سر هر بازاری منادی می کنند
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر اول – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات