شرح و تفسیر بیان آنکه این اختلاف در روش است نی در حقیقت راه

شرح و تفسیر بیان آنکه این اختلاف در روش است نی در حقیقت راه در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر بیان آنکه این اختلاف در روش است نی در حقیقت راه

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر اول ابیات 500 تا 520

نام حکایت : پادشاه جهود که نصرانیان را می کشت از بهر تعصب

بخش : 12 از 24

مثنوی معنوی مولوی
داستان و حکایت

در میان جهودان ، پادشاهی جبار و بیدادگر بود که نسبت به عیسویان سخت کینه توز بود . این پادشاه موسی (ع) و عیسی (ع) را که در واقع شعله ای از یک چراغ و با هم متحد بودند را از روی تعصب ، مخالف یکدیگر می انگاشت و در صدد بو که دین و آئین عیسویان را براندازد . او وزیری کاردان و زیرک داشت که در امور مهم او را یاری می داد . وزیر می دانست که ایمان و عقیده مردم را نمی توان با خشم و زور از میان برداشت بلکه برعکس هر چه زور و خشونت سخت تر باشد عقیده و ایمان مردم استوارتر گردد و از اینرو نیرنگی ساخت و شاه را نیز موافق خود کرد . بر اساس این نیرنگ شاه را متقاعد نمود که چنین وانمود سازد که وزیر به آئین عیسویان گرایش یافته است ، پس باید دست و گوش و بینی او را برید و …

متن کامل حکایت آن پادشاه جهود که نصرانیان را می کشت از بهر تعصب را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

متن کامل ابیات 500 الی 520

500) او ز یکرنگی عیسی ، بو نداشت / و ز مزاج خم عیسی ، خو نداشت

501) جامه صد رنگ از آن خم صفا / ساده و یکرنگ گشتی چون ضیا

502) نیست یکرنگی کزو خیزد ملال / بل مثال ماهی و آب زلال

503) گرجه در خشکی هزاران رنگهاست / ماهیان را با یبوست جنگهاست

504) کیست ماهی ؟ چیست دریا در مثل ؟ / که بدان ماند ملک عزوجل

505) صد هزاران بحر و ماهی در وجود / سجده آرد پیش آن اکرام و جود

506) چند باران عطا باران شده / تا بدان آن بحر ، درافشان شده

507) چند خورشید کرم افروخته / تا که ابر و بحر ، جود آموخته

508) پرتو دانش زده بر خاک وطین / تا شده دانه ، پذیرنده زمین

509) خاک ، امین و هر چه در وی کاشتی / بی خیانت جنس آن برداشتی

510) این امانت ، زآن امانت یافته ست / کافتاب عدل ، بر وی تافته ست

511) تا نشان حق نیارد نوبهار / خاک ، سرها را نکرده آشکار

512) آن جوادی که جمادی را بداد / این خبرها ، وین امانت ، وین سداد

513) هر جمادی را کند فضلش خبیر / عاقلان را کرده قهر او ضریر

514) جان و دل را طاقت آن جوش نیست / با که گویم در جهان یک گوش نیست

515) هر کجا گوشی بد از وی چشم گشت / هر کجا سنگی بد از وی یشم گشت

516) کیمیا ساز است ، چه بود کیمیا ؟ / معجزه بخش است ، چه بود سیمیا ؟

517) این ثنا گفتن ز من ، ترک ثناست / کین دلیل هستی و ، هستی خطاست

518) پیش هست او بباید نیست بود / چیست هستی پیش او ؟ کور و کبود

519) گر نبودی کور ، از او بگداختی / گرمی خورشید را بشناختی

520) ور نبودی او کبود از تعزیت / کی فسردی همچو یخ این ناحیت ؟

شرح و تفسیر بیان آنکه این اختلاف در روش است نی در حقیقت راه

او ز یکرنگی عیسی ، بو نداشت / و ز مزاج خم عیسی ، خو نداشت


آن وزیر مکار از یکرنگی عیسی ذره ای آگاه نبود و با طبیعت و سرشت وحدت گرای عیسی ، انس و الفتی نداشت .

– مولانا در این بخش جلیل بیان می دارد که اختلاف مذاهب ، صوری و عرضی است نه حقیقی و جوهری . چنانکه مهاتما گاندی گوید : همانگونه که درخت ، تنه ای واحد دارد و شاخه ها و برگ های متعدد . مذهب حقیقی و کامل نیز فقط یکی است اما وقتی که به وسیله افراد بشر منعکس می گردد متعدد و فراوان می شود . مولانا نیز فرماید : اگر راهها مختلف است ولی مقصد یکی است . نمی بینی که راه به کعبه بسیار است بعضی را از راه روم است و بعضی را از راه شام و بعضی را از عجم و بعضی را از چین و بعضی را از راه دریا از طرف هند و یمن . پس اگر در راهها نظر کنی اختلاف عظیم و مباینت ، بی حد است اما چون به مقصود نظر کنی ، همه متفق اند و یگانه .

جامه صد رنگ از آن خم صفا / ساده و یکرنگ گشتی چون ضیا


لباسهای گوناگون و رنگارنگ آدمیان که به رنگهای دنیوی آغشته بود به برکت سادگی و صفای باطنی عیسی ، جملگی رنگهای دنیوی و اختلافات بی اساس را رها می کردند و به سادگی و صفای او در می آمدند .

خم صفا ، صفای باطنی و قلبی انسان کامل و عارف واصل است که مردم را از اختلاف و دو بینی منزه می سازد و به وحدت و محبت می خواند و رنگ حقد و حسد و دشمنی را از جامه رنگ آنان پاک می کند .

– در میان معجزات حضرت عیسی (ع) داستانی نقل شده است : هنگامی که مادر عیسی وی را از مکتب درآورد بعنوان شاگرد پیش رنگرزی برد . بعد از مدتی استادش به او گفت : حالا شما در این کار ماهر شدی . من عازم سفری هستم . اینجا مقداری جامه است که روی هر کدام علامتی گذاشته ام تا به رنگ مخصوصی درآید . میل دارم شما این کار را به نحو نیکویی انجام دهی . همینکه استاد عازم سفر شد عیسی همه را در یک خم نهاده و گفت به اذن پروردگار رنگی پذیر که من می خواهم . پس از ده روز استادش از سفر بازگشت و با دیدن جامه ها در یک خم و یک رنگ دلتنگ شد و گفت : لباس ها را تباه کردی . عیسی گفت : لباس ها را چگونه و بر چه رنگ خواهی ؟ تا آنطور که تو خواهی از خم بیرون آورم . چنان کرد که یکی سبز و یکی زرد و یکی سرخ . آنطور که مراد استاد بود بیرون آورد . استاد و حاضران در این کار در شگفت شدند و ایمان آوردند . آنها حواریون بودند .

نیست یکرنگی کزو خیزد ملال / بل مثال ماهی و آب زلال


این روش عیسی که بر عشق و محبت استوار بود هرگز ایحاد دلتنگی و ملال نمی کرد بلکه عالم بی رنگی او همچو آب زلال بود و مستغرقان این آب مانند ماهی بودند که حیاتشان به آب است و هرگز از آب سیر نمی شوند .

لذت به حسب عادت از تفنن و تنوع قوت می گیرد و تکرار ، ملال انگیز است و آدمی را به ستوه می آورد . اما عشق و محبت که روش عیسی است . چنان نیست که ملال و رنجوری دل از آن ناشی گردد زیرا عشق با آنکه بی رنگ است . سرچشمه همه لذت هاست .

گر چه در خشکی هزاران رنگهاست / ماهیان را با یبوست جنگهاست


اگر چه در خشکی یعنی در جهان مادی هزاران نقش رنگین وجود دارد ولی پیامبران و اولیا که ماهیان دریای وحدت اند با خشکی کثرت و اختلاف ، جنگها دارند . [ رجوع شود شرح بیت 17 دفتر اوّل ]

کیست ماهی ؟ چیست دریا در مثل ؟ / که بدان ماند ملک عزوجل


ماهی کیست ؟ دریا چیست که من بدان ها مثل آوردم تا خدا را بدان تشبیه کنم . من که وحدت هستی را به دریا تشبیه کردم از روی ناچاری است و خدا را نمی توان به دریا تشبیه کرد . بنابراین ماهی کیست و دریا چیست که بتوان حضرت حق را بدان تشبیه کرد . هر گونه تمثیلی در بیان حق ، ناقص و ابتر است . پس این تنها مَثَل است و در مَثَل مناقشه نیست .

صد هزاران بحر و ماهی در وجود / سجده آرد پیش آن اکرام و جود


زیرا در جهان هستی ، صدها هزار دریا و ماهی در برابر آن صاحب کرم سر سجده فرود می آورند .

– تمثیل دریا برای بیان ذات الله تنها مثل است برای تقریب افهام مردم و الا هیچگونه سنخیتی میان دریا و عظمت حق تعالی نیست .

چند باران عطا باران شده / تا بدان آن بحر ، در افشان شده


چنانکه چند قطره باران بخشش و عطا از بارگاه حق باریدن گرفته و بوسیله آن چند قطره ، این همه دریاهای پر گوهر پدید آمده است .

چند خورشید کرم افروخته / تا که ابر و بحر ، جود آموخته


چند خورشید جود و کرم از بارگاه الهی تابیدن گرفته تا اینکه این همه ابر و دریا از او جود و بخشش را آموخته اند .

پرتو دانش زده بر خاک و طین / تا شده دانه ، پذیرنده زمین


از خورشید بخشش و کرم الهی ، پرتو دانش و معرفت بر روی خاک و گل تابیده تا آنکه زمین به واسطه پرتو معرفت ، دانه را در دل خود جای دهد و آنرا بپرورد .

خاک ، امین و هر چه در وی کاشتی / بی خیانت جنس آن برداشتی


خاک ، امین و درستکار است زیرا پرتو معرفت حق بر او تابیده و هر چیز که در دل آن بکاری بی آنکه خیانتی کند آن دانه را به نحو احسن پرورش میدهد و هرگز به جای گندم ، جو و در عوض جو ، گندم نمی رویاند .

این امانت ، ز آن امانت یافته ست / کافتاب عدل ، بر وی تافته ست


زمین این امانتداری را از آن امانت الهی یافته است که آفتاب حق ، صفت عدالت و امانت را بر زمین ساطع کرده است .

تا نشان حق نیارد نوبهار / خاک ، سرها را نکرده آشکار


تا وقتی که امر الهی نرسد و نوبهار نیاید ، اسراری که زمین در دل خود نهفته داشته آشکار نشود .

آن جوادی که جمادی را بداد / این خبرها ، وین امانت ، وین سداد


آن خداوند بخشنده ای که این آگاهی و امانت و راستی و درستی را به جمادات عطا فرموده است . (بیت بعد متمم این بیت است) .

هر جمادی را کند فضلش خبیر / عاقلان را کرده قهر او ضریر


فضل و احسان خداوند جمادات را آگاه کرده است و خردمندان و عاقلانی که گاه بر سنت الهی عصیان می کنند با قهر خدا کوردل و بی بصیرت می شوند .

– عرفا با الهام از آیات قرآنی و با درک سنّت نبوی و مکاشفات ، واقف شده اند که جمیع موجودات و اجزای جهان هوشیار وناطق اند . چنانکه در آیه 44 سوره اسرا آمده است . « تسبیح می گویند خداوند را آسمانهای هفتگانه و زمین و هر آنچه در آنهاست و هیچ چیز نیست مگر آنکه به ستایش او مشغول است ولی شما ستایش آنها را در نیابید همانا اوست بردبار آمرزگار »

جان و دل را طاقت آن جوش نیست / با که گویم ، در جهان یک گوش نیست


برای درک اسرار حق تعالی ، جان و دل ، توانائی و طاقت لازم را ندارد پس این حقایق را با چه کسی در میان گذارم در حالی که در سراسر جهان حتی یک گوش شنوا هم وجود ندارد .

هر کجا گوشی بد از وی چشم گشت / هر کجا سنگی بد از وی یشم گشت


هر کجا که گوشی بود به لطف حق به چشم مبدل شد یعنی به برکت قدرت الهی ، مسموعات و منقولات آدمی که جزو علوم رسمی است به مرتبه مکاشفه و شهود عرفانی ارتقاء می یابد و پس از آن صاحب چنین علمی از حدس و گمان می رهد و از منزل علم الیقین به منزل عین الیقن و حق الیقین در می آید و نیز هر جا که سنگی بی مقدار بود به سنگ گرانقدر یشم مبدل شد . یعنی هر آدمی که همچون سنگ بی فرهنگ بود به فضل الهی و عنایت ربانی به مرتبه درک و معرفت رسید . [ یشم سنگی قیمتی که از چین و یا هند می آوردند و گویند هر که آنرا با خود داشته باشد از آفت برق (صاعقه) ایمن خواهد بود .

– منظور بیت این است که فیض الهی چنان مبدلی است که اگر شامل حال کسی شود او را از مرتبه مسموعات و محفوظات به مرتبه مکاشفه و شهود ارتقاء بخشد و وجود سنگ آسای آدمی را به گوهر معنوی مبدل فرماید .

کیمیا ساز است ، چه بود کیمیا ؟ / معجزه بخش است ، چه بود سیمیا ؟


خداوند کیمیاگر است ولی کیمیا چیست ؟ مانند کردن تبدیلات اعجاب انگیز الهی به کیمیا هیچ وجهی ندارد و تنها از روی ناچاری و اضطرار است واِلا فعل الهی با کیمیا هیچ سنخیتی ندارد . او به انبیای عظام معجزه بخشیده است که علم سیمیا در برابر آن بی ارزش است . [ کیمیا = اکسیر ]

کیمیا دانشی است که بوسیله آن مس را به طلا و قلع را به نقره تبدیل می کنند یعنی حق تعالی با کیمیای باطنی ولایت و نبوت ، مس کفر و عصیان آدمی را به طلای ناب یکتا پرستی مبدل می سازد .

– سیمیا دانشی است که بوسیله آن می توان کارهای عجیب و خارق العاده انجام داد و در عناصر طبیعت تصرف کرد که این دانش از راه ریاضت و کشف بدست می آید نه از راه مطالعه علمی محض و استدلال . و از جمله شعبه های مهمِ این علم ، دانش اسرار حروف است .دانایانِ به این علم حروف را بر حسبِ طبیعت و مزاج چهارگانه به چهار دسته تقسیم کرده اند . 1) حروف آتشی 2) حروف هوایی 3) حروف آبی 4 ) حروف خاکی .

علامه شمس الدین آملی ( از علمای قرن هشتم هجری ) سیمیا را علمی می داند که می توان بدان وسیله کارهای خارق عادت انجام داد . مثلاََ امراضِ لاعلاج را با استعانت از روحانیات درمان کرد . امّا برای حصولِ این دانش شروطی را ذکر کرده که از آن جمله است . شخص نباید در تأثیرِ این علم ، شک و تردیدی داشته باشد و نباید اسرارِ این علم را فاش کند و بویژه آن را به بَدکاران تعلیم ندهد که مایۀ شَر و فساد شود . و نیز طالب این علم باید شب ها بیداری کشد . زیرا آفتاب قاهر است و با قهرِ آن ، ارواح بر افعال قادر نتوانند بود . و دیگر آنکه این علم را باید در راهِ خیر بکار گرفت زیرا اساسِ عالِم بر خیرات است و باید همواره پاک و مطهر بود . چه از لحاظِ ظاهری و چه از لحاظِ باطنی . دیگر آنکه طالبِ این علم باید چهل روز ، روزه بدارد و در این مدّت تَرکِ حیوانی کند و دیگر شرطِ یادگیری این علم ، دانستن علمِ نجوم است تا به سِرشت و طبع ستارگان و خواصِ آنها و چگونگی برج ها و منازل ماه و … واقف گردد . ( نفایس الفنون ، ج 3 ، ص 183 تا 191 )

منظور بیت : افعالِ اعجاب انگیزِ الهی را با خوارق عادات معموله نظیر کارهایی که صاحبانِ علوم غریبه انجام می دهند نباید مقایسه کرد که این قیاس ، قیاسی مع الفارق است . اگر کیمیا و سیمیا در عناصر طبیعت اثر می نهد . کیمیای ولایتِ الهی ، روح های مسیّن و نازل را به طلای متعالی توحید مبدّل می فرماید .

این ثنا گفتن ز من ، ترک ثناست / کین دلیل هستی و ، هستی خطاست


ستایش من از حضرت حق در حقیقت ترک ستایش اوست زیرا ستایش از آثار صحو و با خویشی سالک است و ثنا در مقامی است که “من” هنوز باقی است و بین حق و خلق جدائی دیده شود .

– ستایش و ثنا دلیل بر بقای وجود ستایشکر است و این نشان دهنده آن است که سالک هنوز به مقام فنا نرسیده است و ثنائی لایق حضرت حق میباشد که خود آن جناب خود را ثنا گوید و این وقتی صورت بندد که هستی بنده از میان برخیزد .

پیش هست او بباید نیست بود / چیست هستی پیش او ؟ کور و کبود


در مقابل هستی خدا باید وجود موهوم خود را از دست داد و به مقام نیستی و فنا رسید وجود غیر حق در برابر وجود حق چه ارزشی دارد ؟ مسلما ارزشی ندارد و ناقص و نارساست .

کور و کبود به معنی ناقص و رسوا ، زشت و نادلپذیر

گر نبودی کور ، ازو بگداختی / گرمی خورشید را بشناختی


اگر وجود غیر ، کور نبود قطعا در برابر وجود حق می گداخت و به فنا می رفت درست مانند یخ از پرتو خورشید حقیقت فانی می شد .

ور نبودی او کبود از تعزیت / کی فسردی همچو یخ این ناحیت ؟


اگر وجود غیر حق به واسطه اینکه ذوق نیستی و فنا را نچشیده عزادار و افسرده نمی بود ، این جهان مادی به سبب جدایی از حق هرگز افسرده و جامد نمی شد .

اکبر آبادی معتقد است “حیات مادی که در اثر فیضان حق ، ایجاد شده مالامال از نشانه ها و جواهر الهی است . پس می توان آن را “یخ” نامید که اصل و ماهیت آن از آب است ” و نیکلسون با الهام از نظر اکبرآبادی گوید ” عالم خلق تعینی از تجلیات صفات الهی ست . و ذات الهی در آن ساری است . بدین سبب می توان آنرا به صورت “یخ” توصیف کرد که ذاتا “آب” است .

دکلمه بیان آنکه این اختلاف در روش است نی در حقیقت راه

دکلمه بیان آنکه این اختلاف در روش است نی در حقیقت راه

زنگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر اول – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
یک دیدگاه 
  1. نگارا 3 سال پیش

    عالی بود معنی شعرها

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟