شرح و تفسیر التماس کردن همراه عیسی زنده کردن استخوان ها از عیسی

شرح و تفسیر التماس کردن همراه عیسی زنده کردن استخوان ها از عیسی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر التماس کردن همراه عیسی زنده کردن استخوان ها از عیسی

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر دوم ابیات 141 تا 155

نام حکایت : هلال پنداشتن آن شخص ، خیال را در عهد عمر رضی الله عنه

بخش : 3 از 10

مثنوی معنوی مولوی
داستان و حکایت

ماه رمضان فرا رسیده بود . مردم برای دیدن هلال ماه ، بر کوهی فراز آمده بودند . ناگهان یکی از آن میان به عُمر ( خلیفه دوم مسلمین ) روی کرد و گفت : اینک هلال ماه را در پهنۀ لاجوردین آسمان می بینم . عُمر به آسمان درنگریست ولی هلالی ندید . به آن شخص روی کرد و گفت : این چه را که تو به شکل هلال می بینی در واقع هلال نیست بلکه خیالِ یاوۀ تو است . زیرا که من به …

متن کامل حکایت هلال پنداشتن آن شخص ، خیال را در عهد عمر رضی الله عنه را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل ابیات 141 الی 155

141) گشت با عیسی یکی ابله رفیق / استخوان ها دید در حفرۀ عمیق

142) گفت : ای همراه آن نامِ سَنی / که بدان آن مرده را زنده کنی

143) مر مرا آموز تا احسان کنم / استخوان ها را بدان با جان کنم

144) گفت : خامش کن که این کارِ تو نیست / لایقِ انفاس و گفتار تو نیست

145) کآن نَفَس خواهد ز باران پاک تر / وز فرشته در روش درّاک تر

146) عُمرها بایست تا دَم پاک شُد / تا امینِ مخزنِ اَفلاک شد

147) خود گرفتی این عصا در دستِ راست / دست را دستانِ موسی از کجاست ؟

148) گفت : اگر من نیستم اسرار خوان / هم تو برخوان نام را بر استخوان

149) گفت عیسی : یارب این اسرار چیست ؟ / میلِ این ابله در این بیگار چیست ؟

150) چون غمِ خود نیست این بیمار را ؟ / چون غمِ جان نیست این مُردار را ؟

151) مُردۀ خود را رها کرده ست او / مُردۀ بیگانه را جوید رفو

152) گفت حق : ادبارگر ، ادبارجوست / خارِ روییده جزایِ کِشتِ اوست

153) آنکه تخمِ خار کارد در جهان / هان هان او را مجو در گلستان

154) گر گُلی گیرد به کف ، خاری شود / ور سویِ یاری رود ، ماری شود

155) کیمیایِ زهر و مارست آن شَقی / بر خلافِ کیمیای متّقی

شرح و تفسیر التماس کردن همراه عیسی زنده کردن استخوان ها از عیسی

شخصی نادان با حضرت عیسی (ع) همراه شد و با اصرار تمام از او خواست که اسم اعظم را بدو یاد دهد تا او نیز مردگان را زنده کند  . حضرت عیسی (ع) بدو گفت : در این باره خموش باش و چیزی طلب مکن که این کار از تو بر نمی آید . شخص نادان گفت : حال که چنین است . پس تو آن نام را بر این مردگان بخوان تا زنده شوند . وقتی که حضرت عیسی (ع) سماجت او را دید روی به بارگاه الهی کرد و گفت : خداوندا ، این دیگر چه رازی است . این نادان غمِ مردگی و پژمزدگی روح خود را نمی خورد و در باره بیماری باطنی خود اندیشه نمی کند . در حالیکه اصرار می کند که ، دیگر مردگان را زنده کنم . سرانجام حشرت عیس (ع) به امر حق دعایی می خواند ، استخوان ها جان می گیرند . ناگهان شیری سیاه و خشمگین از آن میان می جهد و آن نادان را از هم می درد .

این حکایت از الهی نامه عطار اقتباس شده است . به شرح ابیات زیر . ( قصص و تمثیلات مثنوی ، ص 43 و 44 )

ز عیسی ، ابلهی درخواست یک روز / مرا نام مهینِ حق در آموز

مسیحش گفت : تو این را نشایی / چه خواهی آنچه با آن برنیایی ؟

بسی آن مرد سوگندش همی داد / که می باید از این نامم خبر داد

چو نام مهترش آخر درآموخت / دلش چون شمع از آن شادی برافروخت 

مگر آن مرد روزی در بیابان / گذر می کرد چون بادی شتابان

میانِ ره گویِ پُر استخوان دید / تفکر کرد ، آنجا روی آن دید

که از نامِ مهین جوید نشانی / کند از کهترین وجه امتحانی

بدان نام او خدای خویش درخواست / که تا زنده کند آن استخوان راست 

چو گفت آن نام حال آن استخوان زود / به هم پیوست و پیدا کرد جان زود

پدید آمد یکی شیر از میانه / که آتش می زد از خشمش زبانه

بزد یک پنجه و آن مرد را کشت / شکست از پنجۀ او مرد را پشت

چو مُرد آنگه به زاری استخوانش / میان ره رها کرد آن زمانش

همین گو کاستخوان شیر نر بود / شد اکنون ز استخوان مرد پُر زور

چو بشنید این سخن عیسی بر آشفت / زبان بگشاد با یاران چنین گفت

که آنچ آن شخص را نبود سزاوار / ز حق خواهد ، نباشد چون روادار

ز حق نتوان همه چیز نکو خواست / که چون بر قدر خود نتوان از او خواست

همانطور که ملاحظه می شود مولانا این حکایت را با تغییراتی در اینجا بکار برده است .

مولانا در این حکایت چند نکته مهم را تبیین کرده است . یکی آنکه اثر ذکر به شخص ذاکر بستگی دارد . بدین معنی که درجۀ اثر اسماء حسنای الهی به درون گویندۀ آن اسماء وابسته است . هر چه درون ، پاک تر باشد . اثر ذکر قوی تر و عمیق تر است . و نکته دیگر آنکه ادب تعلّم و شاگردی چنین اقتضاء می کند که وقتی به انسان وارسته و کاملی می رسیم باید از او راه و رسم حیاتِ طیبه و زندگی پاک و شایسته و اخلاق حسنه را طلب کنیم نه آنکه از او کرامت و خارق عادت بخواهیم . چنانکه آن ابله به جای آنکه از عیسی ، راه و روش زندگی برین را بجوید از او خواست که استخوان ها را با وِردی به موجودِ زنده بدل کند .

مرده خود را رها کرده است او / مردۀ بیگانه را جوید رفو

گشت با عیسی یکی ابله رفیق / استخوان ها دید در حفرۀ عمیق


شخصی نادان با حضرت عیسی (ع) همراه و رفیق شد . ناگهان آن نادان مقداری استخوان در یک گودال دید .

گفت : ای همراه آن نامِ سَنی / که بدان آن مرده را زنده کنی


آن نادان به حضرت عیسی (ع) گفت : ای همراه آن اسم اعظم و عالی را که به وسیله آن مُردگان را زنده می کنی . [ سَنی = بلند و رفیع و عالی ]

نامِ سَنی : همان اسم اعظم است . که عوام بر این گمان اند که اگر این لفظ را حفظ کنند و به خاطر بسپرند و یا با خود حمل کنند . دعایشان مستجاب می گردد و حتی قدرت تصرف در عناصر طبیعت پیدا می کنند . و چنین معروف است که بر خاتم حضرت سلیمان (ع) نیز اسم اعظم نقش بسته بود . و او بدین خاطر بر قوای طبیعت حکم می راند . در مورد اسم اعظم و اینکه کدامیک از اسماءالله ، اعظم است اختلاف نظر وجود دارد . بعضی همه اسماء خدا را اسم اعظم دانسته اند . و برخی ، اسم الله ، حی ، قیوم ، باطن و … را اسم اعظم می شمرند . ولی آنچه مسلم است این است که حفظ الفاظ و به خاطر سپردن چند اسم نمی تواند تأثیر حقیقی داشته باشد . چه قدرت تأثیر اسم اعظم و یا هر اسم از اسماءالله بستگی تام و تمامی به وصول به حقیقت آن اسم دارد آن هم نه وصول ذهنی و علمی ، بلکه وصول عینی و تحققی . این امر با تهذیب نفس و ریاضت و مداومت بر ذکر حق حاصل می شود که لازمۀ آن سفر کردن از وجودِ موهوم و سرای خودبینی و منی است . وقتی چنین حالتی برای کسی پیدا شود . هر اسمی از اسماء الهی برای او در حکمِ اسمِ اعظم است و می تواند بدان نامِ مهین ، تصرفاتی در عالم کند . چنانچه شخصی به بایزید بسطامی گفت : اسم اعظم کدام است ؟ جواب داد : تو اسم اصغر به من بنمای تا من اسم اعظم به تو بنمایم . میبدی گوید : اسم اعظم در غایت خفاست و اطلاع بر آن بر صفاست . ( رجوع کنید ، اصطلاحات الصوفیه ، ص 8 و فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی ، ص 43 ) .

مر مرا آموز تا احسان کنم / استخوان ها را بدان با جان کنم


اینک آن اسم اعظم را به من نیز بیاموز ، تا مُردگان را از روی احسان خویش زنده کنم و به آنها جان بخشم .

گفت : خامش کن که این کارِ تو نیست / لایقِ انفاس و گفتار تو نیست


حضرت عیسی (ع) به آن نادان گفت : ساکت شو که این کار ، کارِ تو نیست . تو دارای این دَمِ مسیحایی و گفتار حق نیستی که بتوانی چنین کاری کنی .

کآن نَفَس خواهد ز باران پاک تر / وز فرشته در روش درّاک تر


زیرا برای آموختن اسم اعظم ، نَفَسی پاکتر از باران لطیف ، لازم است . و کسی :ه آن را یاد گیرد باید درک و فهمش از فرشتگان هم بالاتر باشد .

عُمرها بایست تا دَم پاک شُد / تا امینِ مخزنِ اَفلاک شد


مدت های مدید و زمان های بس طویل لازم است تا شخص ، نَفَسش پاک شود و به مقامی رسد که محرم گنجینه اسرار آسمان گردد .

خود گرفتی این عصا در دستِ راست / دست را دستانِ موسی از کجاست ؟


گیرم که تو این عصا را در دستانت ، محکم بگیری . یعنی فرض کنیم که تو چوبدستی حضرت موسی (ع) را به دست آوری . حالا رازِ دستان حضرت موسی (ع) را از کجا می آوری ؟ یعنی نیرو و قدرت معنوی او را از کجا حاصل می کنی ؟ [ پس تنها صورت اسم اعظم و فسون حضرت مسیح (ع) و و یا چوبدستی موسی (ع) را به دست گرفتن سودی به حال تو ندارد . ]

گفت : اگر من نیستم اسرار خوان / هم تو برخوان نام را بر استخوان


آن نادان به حضرت عیسی (ع) گفت : اینک که من نمی توانم اسرار را بخوانم . پس تو خود نامِ شریف اعظم را بر استخوان مُرده بخوان تا زنده شود .

گفت عیسی : یارب این اسرار چیست ؟ / میلِ این ابله در این بیگار چیست ؟


حضرت عیس (ع) با شگفتی به حق تعالی عرضه داشت . ای پروردگارم ، این دیپر چه اسراری است ؟ دلیل میل و خواهش این نادان نسبت به کارِ پُر رنج و تَعَب چیست ؟

چون غمِ خود نیست این بیمار را ؟ / چون غمِ جان نیست این مُردار را ؟


این بیمار چرا غمَ خود را نمی خورد . چرا این مُردار در غمِ حان خود نیست ؟ در حالی که مناسب این است که به فکر بیماری باطنی خود باشد و تقاضا کند که به دلِ مُرده اش حیات بخشم .

مُردۀ خود را رها کرده ست او / مُردۀ بیگانه را جوید رفو


این نادان در اندیشه وجود بیمار خود نیست . یعنی خود را که یک مُرده متحرک است رها کرده و به فکر زنده کردن مُرده دیگران است . [ قلب و روح شخص بَدکار بر اثر زنگار معاصی ، پژمرده و پریشان می گردد و در حکم مرده ای بی جان می شود . در این وقت باید به کلمات حیات بخش راهبران کامل و مرشدان واصل گوشِ هوش سپارد و تباهی های روحی و اخلاقی خود را به دَمِ مسیحایی آنان بزداید و قلب و روح را جانی تازه دهد . ولی از روی جهل و غفلت در پی تربیت معنوی خود برنمی آید و از آن راهبران ، کارهای خارق عادت طلب می کند و که این هم به شهادت قرآن کریم بهانه و میلی است سخیف . چنانکه گمراهان لجوج همواره از انبیاء تقاضای انجام اموری از این قبیل داشته اند . هر چند انبیاء و اولیاء به اقتضای مقام ، معجزات و کراماتی از خود نشان می دادند . ولی معجزه اصلی آنان تربیت و اصلاح انسان ها بوده است . چه آنها نیامده اند که برای خلق ، نمایش های خارق العاده انجام دهند . انبیاء و اولیاء مصلحان و مربّیانِ جوامع بشری هستند . رفو = دوخنم پارگی جامه یا فرش به طوری که جای دوختن آن به سادگی دیده نشود ]

گفت حق : ادبارگر ، ادبارجوست / خارِ روییده جزایِ کِشتِ اوست


حق تعالی به عیسی گفت : آدمِ بدبخت و پشت کننده به حق ، هیچوقت کاری نمی کند که او را به سرمنزلِ سعادت برساند . بلکه همواره در صدد است که هر چه بیشتر به سوی بدبختی و اعراض خود از حقیقت پیش برود . یعنی همیشه در پی اِعراض بیشتر از حق است . چنانکه خارِ تیز و برّانی که اینک از تبه کاری های او روییده ، نتیجۀ تخمی است که خود کاشته است . [ این بیت و بیت بعدی ناظر بر مسئله جواب عمل است . هر کسی نتیجه اعمال خود را می بیند / بیت 215 دفتر اوّل در بیان همین مطلب است ]

آنکه تخمِ خار کارد در جهان / هان هان او را مجو در گلستان


برای مثال ، کسی که در این دنیا تخمِ خار بکارد یقین داشته باش که نباید او را در گلستان جستجو کنی . بلکه او در انبوه خارهای روییده از اعمال خویش محاصره می شود .

گر گُلی گیرد به کف ، خاری شود / ور سویِ یاری رود ، ماری شود


آن آدم تبه کار حتی اگر گُلی را به دست گیرد . آن گُل فوراََ به خار تبدیل می شود و اگر به یاری دل ببندد آن یار ، مارِ او شود . [ زیرا باطنش سیاه و گمراه است و کرامات و کمالات اولیاء و انبیاء را فقط برای دنیا می خواهد . علم و فضل و سایر کمالات را برای تهذیب نَفس نمی خواهد بلکه برای نمایش دادن و به رخِ این و آن کشیدن طلب می کند . بنابراین چون نیت و قصد مطلوبی ندارد اگر به این کرامات دست یازد مردم را گمراه می کند ]

کیمیایِ زهر و مارست آن شَقی / بر خلافِ کیمیای متّقی


کیمیای انسان تبه کار و حق ستیز ، همه چیز را به زهر و مار تبدیل می کند . و حال آنکه کیمیای شخصِ نیکوکار درست بر خلاف آن کیمیای دیگر است . [ خاصیت کیمیا این است که عنصری کم ارزش را به ماده ای قیمتی تبدیل می کند ولی گاه خلاف آن نیز می شود . یعنی عنصری قیمتی را تباه و بی ارزش می سازد . حق ستیزان ، امکانات و نعمت های الهی را در جهت تباهی بکار می گیرند . مثلاََ اگر علم و فضلی به دست آرند . این را وسیله شرارت و گمراهی مردم می سازند . ولی پرهیزکاران ، علم و فضل خود را در جهت اصلاح نفوس بکار می گیرند . شقی = بدبخت . کیمیا = شرح بیت 516 دفتر اول ]

بخش خالی. برای افزودن محتوا صفحه را ویرایش کنید.

دکلمه التماس کردن همراه عیسی زنده کردن استخوان ها از عیسی

دکلمه التماس کردن همراه عیسی زنده کردن استخوان ها از عیسی

زنگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر دوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟